tooraj khoshnazar
tooraj khoshnazar
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

خنده قلی

لبخند را فراموش نکن !
لبخند را فراموش نکن !


یکی از اقوام که خدا رحمتش کنه اسم کوچیکش قلی بود و برادراش صداش می کردند قل قلی . جالب اینجا بود که هروقت صداش می کردن قل قلی خودش میزد زیر خنده.

سالها برام دلیل خنده هاش سوال بود تا اینکه دلیلش را از خودش پرسیدم و او گفت : خندیدن هنره که تو نداری  توری!

از فرمی که من رو خطاب کرد خوشم نیومد و اخمام رفت تو هم . آخه کی به تورج می که توری؟ ولی معلوم بود که منظوری داره …

گفتم : چرا هنرخندیدن رو ندارم شما یه مورد خنده دار بگو تا ببینی چطور می خندم

گفت : همین الان گفتم توری !

بیشتر اخمام رفت تو هم و روم هم نمیشد بهش بگم از این اسم مستعار خوشم نمیاد . سرم رو انداخته بودم پایین تا باهاش چشم تو چشم نشم که

گفت : دیدی گفتم هنرش رو نداری توری ! و ادامه داد که : می دونی کی اولین بار اسم من رو گذاشت قل قلی…

گفتم : نه کی بود ؟

گفت : بابای خدا بیامرزم سهمیه دولتی جنس داشت قدیما. بعدها که دیگه نمی تونست به روش سنتی استفاده کنه و از لوازم جدید استفاده می کرد وقتی وسایلش رو لازم داشت که خودش رو بسسازه بلند می گفت ” قل قلی ” من هم با سادگی چون اسمم قلی بود می رفتم لوازمش رو براش برپا می کردم

هروقت این اتفاق می افتاد همه میزدن زیر خنده. راستش خودم بیشتر از بقیه به این موضوع می خندیدم چه اولش که نمی دونستم دلیل خنده بقیه چیه و چه بعدش که موضوع دستم اومد که کلا یه عمری سر کار بودم

سالها طول کشید تا فهمیدم خیلی از آدما هستن که بعضیها روشون اسم میزارن یا انگ یه چیزی رو بهشون میچسبونن . اینجور افراد به دو گروه تقسیم می شن

گروه اولیا ناراحت می شن و مثل آب رو آتیش قل قل می کنن

گروه دومیا نه تنها موضوع رو جدی نمیگیرند بلکه خودشون اون اسم یا انگ رو می کنن سوژه خنده.

قلی بعد از مکث کوتاهی

گفت : خوب! فهمیدی چی شد توری ؟

این رو که گفت نفهمیدم چی شد که زدم زیر خنده و گفتم آره فکر کنم قل قلی !

و هر دو زدیم زیر خنده …

گفت : آها حالا شد.داری یاد می گیری جزو گروه دوم باشی. بنظر من که منطقی تره ولی یادت باشه اون وسطا ممکنه بعضیها انگ مشنگ هم بهت بچسبونند. آخه در واقع اونایی که می خندند دو گروهند.یکی اونایی که کلا بالاخونه رو دادن اجاره

و یکی دیگه هم اونایی که اونقدر باهوشن که متوجه شدن هیچی ارزش ناراحت شدن نداره. بعدش

گفت : حالا بگو ببینم توری تو جزو کدوم گروهی ؟

گفتم : اینی که حالاشما گفتی بیشتر شعر بودا… دوباره زد زیر خنده و

گفت : بنظر میاد جزو گروه اول نباشی ولی جزو گروه دوم هم نباید باشی

گفتم : چرا جزو گروه دوم یعنی باهوشها نباشم

گفت : برای اینکه کلا خانواده ما همه تو زیر زمین زندگی می کنند

گفتم : این چه حرفیه ما سالهاست تو خونه پدریمون که بالای یکسری فروشگاست زندگی می کنیم و اصلا زیر زمین نداریم

گفت : نگفتم جزو گروه باهوشا نیستی

گفتم : چطور

با خنده گفت : منظورم از اینکه گفتم همه ما تو زیر زمین زندگی می کنیم این بود که بالا خونه یعنی مخ هممون کلا تعطیله و دادیم اجاره. با توضیحش نمیدونستم باید بخندم یا بحال خودم گریه کنم

حالا از اون زمان سالها گذشته و تازه فهمیدم چه تو بالاخونه زندگی کنی و چه تو زیرزمین فرقی نداره ولی اینکه بتونی بجای خشم و عصبانیت بخندی تو زندگی برای تو و اطرافیانت خیلی فرق می کنه

حالا ترجیح می دم بتونم وقتی خودم یا یه نفر دیگه اشتباهی می کنه بجای عصبانیت و خشم به موضوع بخندم. البته گفتم سعی می کنم و نگفتم می تونم همیشه اینکار رو بکنم… چون هنوزتو این سن و سال

اونقدر عاقل نشدم که بتونم در مقابل آدمهای عصبانی و ناراضی خودم رو کنترل کنم.

دومین چیزی که فهمیدم این بود که تو زندگی اکثر اتفاقات بر وفق مرادت نیست و در واقع نمی تونه اینطور باشه چون هر کسی می خواد اتفاقات اونطوری که خودش می خواد بیفتند و تو یک جامعه با بیشمار

آدم مشنگ با  اون همه خواسته های رنگ و وارنگ آشی درست می شه که وقوع یک اتفاق منطقی و خوشایند مثل وجود گوشت بوقلمون تو حلیمای این دور و زمونه کاملا دور از ذهنه.

راستی ما که نفهمیدیم اونایی که کش میاد تو این حلیما چیه ؟

بعضیا می گن پنبه است . خوب ما هم می خندیم و پیشنهاد می کنم شما هم بخندی و باورش نکنی راستی خیلی چیزای خنده داره دیگه همه مثل این پنبه تو حلیم هستا. حتما می پرسی مثلا چی؟

الان می گم :

مثلا همین ترامپ خودمون : خداییش یه دلال ملک می تونه رییس جمهور بشه ؟ خودتون هم می دونین که میشه ولی نتیجش اون می شه که کل دنیا با تغییر شرایط اقلیمی داغون میشه خلاصه با پیشابش سیل جاری می شه

دومی همین آقایون سیاستمدار که مهم نیست مال کدوم کشور و یا ده کوره ای باشن همشون یه شکلند . تو کشورهای مثلا پیشرفته امریکا و انگلیس و فرانسه و … یا هر جای دیگه که فکرش رو بکنی فرقی با هم ندارند. مثل اینکه از روی یه عکس بدی برات کپی بگیرند .همشون در یک خصلت مشترکند. تا می تونن می چاپن و میریزن تو حسابای خارج از کشورشون. فکر کنم حالا رفتی تو گروه اولیا و خنده رو لبت خشکید .

سخت نگیر زندگی اجتماعی مثل پتک می مونه. گاهی دستش تو دستته و گاهی کلش  رو مخت!

بازم بگم ؟

طرف تو یکی از همین کشورهای جهان سوم اسم خودش رو بلد نیست درست بنویسه و اسلحه داده دست بچه ها  و میفرستتشون آدم بکشن بعد میره می شه مثلا مشاور اقتصادی واستراتژیست در امور بین الملل. خدا خیرش بده مدرکم که دیگه از هر دانشگاهی دوست داشته باشه با ثروت مردم برای خودش می خره ! حالا اگه می تونی بخند

یک درصد مردم دنیا ثروتشون معادل ثروت همه ما مردم گروه اولیاست. خوب حالا اگه می تونی فقط لبخند هم بزنی سنگ تموم گذاشتی و پیشنهاد می کنم بری بدی تو کتاب گینس اسمت رو بعنوان کسی که به هر چیز گریه داری می تونه بخنده ثبت کنی رفیق !

۹۰ درصد مردم دنیا هر روز رو مثل همونی که می دونین کار می کنن تا بتونن شکمشون رو نصفه نیمه سیر کنن و یه چیزی بپوشن که خجالت نکشن. حالا شم بخند

۹۰ درصد مردم از ترس از دست دادن امنیت زندگیشون و شغلشون هر روز با نگرانی از خواب پا می شن البته اگه اصلا تونسته باشند شب قبل از نگرانی بخوابند. بازم بخند

۹۰ درصد مردم نگران دوران بازنشستگیه خودشونن که سر از خانه سالمندان در نیارند . اگه اینجا نخندی بدون که کلا هیچوقت دیگه نمی تونی بخندی

۹۰ درصد نوجوانهامون بجای اینکه به ارزشهای انسانی فکر کنند و کتاب بخونند دارند فکر می کنند اگه خانواده کارداشیان و امثال اونا نبودن تو گوشیاشون باید به چی نیگاه می کردند ؟ دیگه خندیدیا.حداقل لبخند زدی. نزدی؟ پس شما هم جزو گروه اولیایی !

بقول ما ایرانیها : خنده بر هر درد بی درمان دواست !

می خندی ؟ نخند چون هذیونه .

وقتی شکمم گرسنه باشه و نتونم شکم خونوادم رو سیر کنم و کرایه خونه ام رو بدم و شب از فکر هزینه بچه هام خوابم نبره چطور بخندم ؟ باشه می خندم ولی انگ دیونگی بهم نزنیا !

این وسط از چینیا چی بگم که اونقدر طی سی سال گذشته تو هر دهات ده کورشون محصول کپی بی کیفیت تولید کردن که شدن ابرقدرت.

حالا هر گوشه بازار و انبار کارخانه ای سرک می کشی بوی گند محصولات بنجلشون همه جا رو برداشته

هرچند خیلیا از همین راه تو کشور خودمون ابر ثروتمند شدن و می شن

راستی یه موضوعی رو بگم این بحث مثلا خنده دار رو ببندم !!!!

حدود ده دوازده سال پیش یکی از دوستام داشت میرفت پدرو مادرش رو تو امریکا ببینه من هم فرصت رو غنیمت شمردم گفتم لطفا از این کیفهای برزنتی امریکایی که خودت داری برای من هم بیار. بعد از یه ماه اومد و کیف رو هم دستش

درد نکنه آورد و ما هم با هزار تشکر و با خوشحالی کیف را بردیم خونه سر فرصت داشتیم وارسیش می کردیم و زیپ میپاشو چک می کردیم که یه بر چسب دیدیم روش زده ” ساخت چین “. دیروز داشتم وسایل توی کمدمون رو جابجا می کردم چشمم خورد دوباره بهش .

لعنتی رو نه دلم میاد بندازم دور نه به دلم می شینه ازش استفاده کنم. راستش بد هم نیستا ولی خوب دیگه وقتی یادم می افته نصف بیشتر بازارهای نه تنها پوشاک بلکه صنعتی دنیا پرشده از اجناس بی کیفیت چینی که جای اصل به مردم دنیا غالب می کنند به جورایی حس حماقت می کنم و اصلا خندم نمیاد !

خندهچینیمحصولات
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید