نشریه دانشجویی «ترنج»
نشریه دانشجویی «ترنج»
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

با بچه‌های گودنشین

نگاهی به "گود"؛ روایتی صمیمی از زندگی کودکان و نوجوانان زباله‌گرد افغانستانی

✍علی حسنی

مستند گود پرمخاطب‌ترین فیلم در پانزدهمین جشنواره سینما حقیقت، داستان بچه‌های کار است؛ روایتی صمیمی از زندگی کودکان و نوجوانان زباله‌گرد افغانستانی در گودهای زباله­ حاشیه­ تهران. کلاژی یک‌رنگ از خرده روایت‌­هایی پرکشش که در بافت دراماتیک خود جهانی منحصر به فرد را به خوبی ترسیم و به سادگی روایت می‌کند.

ساخت «گود» ۵ سال طول کشید. سپیده سالاروند و آیدین حلال­‌زاده در طول این مدت هفته‌ای یک الی دو روز به گود سعید واقع در جاده خاوران می‌رفتند و به قول خودشان با بچه‌ها اختلاط می‌کردند. بچه‌هایی که اسمشان را نمی­‌دانیم زیرا وضعیت جمعیشان مهم است. به درد و دل‌ هایشان گوش می‌دانند، برایشان معلمی می‌کردند و اگر پلیس دنبال بچه‌های بدون پاسپورت افغانستانی می‌کرد، آیدین و سپیده هم با آن‌ها فرار می‌کردند، درست مثل یک دوست. تنها و تنها نتیجه این اندازه از تعلق­‌خاطر و زیست صادقانه این دو فیلمساز با بچه‌ها، پلان‌هایی است پر از احترام و فیلمی این‌چنین اصیل، که در آن تعامل ستودنی آیدین و سپیده با کاراکتر­هایشان بسیار مشهود است. تمام پلان‌های داخل اتاق‌ها آی‌لِوِل گرفته شده، فیلمبردار به احترام پرسوناژ نشسته است و خود را هم‌سطح کاراکتر می‌بیند. (این آی‌لِول‌های نشسته، القای احساسات دراماتیک را حداقل می‌کند و تطابق این ایده با پرهیز از سانتیمانتالیسم که در جلوتر اشاره می‌کنم شایان توجه است) بعدتر وقتی با آیدین صحبت می‌کردم گفتم: «اینکه دیر فکوس کردی روی آن پولِ نصفه‌ی هزار افغانی عصبانی شدم.» و آیدین گفت: «منتظر بودم پرسوناژ حرفش را بزند، بعد که تمام شد، فکوس دوربین و فکوس مخاطب را به پول معطوف کنم». این حد از احترام به کاراکترها معرکه است. در یک سوم ابتدایی فیلم نمایی داریم که دو پسر درون اتاق سفره پهن می‌کنند و یکی از آن‌ها یک لیوان نوشابه می‌خورد، دوربین که یک تاتامی شات راکد را می‌گیرد بعد از چند لحظه به جای جای دیوار اتاق کات می‌خورد. پنج یا شیش پلان کوتاه از دیوار اتاق. روی بخشی از دیوار نوشته شده «وطن من افغانستان».

کجا رفته ازین دست عشق و احترام به سوژه و کاراکتر در سینمای ما؟

با اینکه تلاش در حذف واسطه در فیلم دیده می‌شود در ابتدای کار سپیده سالاروند که نوشتن نریشن فیلم با او بود می‌گوید: «این روایت ما از زندگی بچه‌هاست و نمی‌توانیم به جای آن‌ها سخن بگوییم» و بعد دائما این را یادآور می‌شوند: با افتادن سایه فیلمبردار در کادر یا با فیلم گرفتن بچه‌ها از سپیده و آیدین.

هویت بصری «گود» با کار شکل می‌گیرد. پس عجیب نیست که در بیش از نیمی از پلان‌ها کارگران مشغول جمع‌آوری زباله‌های شهر هستند. شغلی که برای این کارگران به نسبت کارگری ساختمان درآمد بیشتری دارد، ارباب ندارند و هرچندتا کیسه(کتفی) که در روز بخواهند می‌توانند زباله جمع کنند.

اما آفت جان فیلمسازان جوان دو مسئله بسیار مهم است که از هر دو در این فیلم پرهیز شده است: نماد‌گرایی و سانتیمانتالیسم. موضوع کودک کار، آن هم افغانستانی خود به خود ترحم‌برانگیز است و پتانسیل مرثیه خواندن را دارد. اما فیلمساز برای همراه کردن و در نهایت درگیر کردن مخاطب با فضا ابعاد جالب زندگی این کودکان را هم نشان می‌دهد. زندگی روزمره پر از هیجان بچه‌ها در کوچه و خیابان، آب بازی و نقاشی کردنشان، سیگار کشیدن و غذا خوردن و رقصیدنشان، همه و همه با هَندی‌کَم(Handycam) آیدین حلال‌زاده و سپیده سالاروند به طرزی خلاقانه به تصویر کشیده می‌شود. البته در دو سه سال پایانی، فیلمبرداری آن‌ها با دوربین میرولسِ Fujifilm X-T2انجام شد که بخاطر کوچک و سبک بودن، برداشت‌های بلند در خیابان‌ها را راحت‌تر می‌کرد (برداشت بلند در تفکر آندره بازن فیلم را به واقعیت نزدیک‌تر می‌کند). همچنین تنها یک پلان تا حدودی نمادین می‌شود. در یک سوم پایانی مستند پرواز بادبادک را با پخش صدای آرامش بخش پیانو شاهد هستیم. اما از کنتراست خلاقانه‌ همین یک پلان با پلان بعدی که خراب شدن اتاق‌ها توسط لودرها است، حس و معنا خلق می‌شود و مخاطب خود را در لذت کشف و همراهی با فیلمساز باز‌می‌یابد. انگار با اینکه خانه و خاکشان محکوم به تخریب و ویرانی است اما امید و آرزوهای این بچه‌ها مثل بادبادکی در آسمان، زنده و پرنده و ماناست. از طرفی صدای پیانو قبل از ویرانی گود، زمانی برای نفس کشیدن به مخاطب می‌دهد و او را آماده‌ مواجهه با این فاجعه می‌کند. از دیگر نماهای شاهکار مستند هم زمانی است که یکی از بچه‌های افغان در مسجد پازل ایران را کامل‌ می‌کند و داد میزند هورااا... که حیفم آمد یادی از آن نکنم.

اما نخ تسبیح تمام پلان‌های «گود»، تدوین ماهرانه بهمن کیارستمی است. شاید اگر کارگردان مستند اِکسُدوس نبود، «گود» هیچ‌وقت این‌طور یک‌رنگ و قصه‌گو در نمی‌آمد و کات‌ها تا این اندازه شبیه به هم زده نمی‌شد. بهمن کیارستمی کسی که خود دغدغه مسائلی نظیر کودکان کار، مهاجرتِ بدون سازماندهیِ افغان‌ها، تبعیض نژادی، وضع معیشت نامناسب و منعِ افغان‌ها از حقوق اولیه زندگی را دارد به کمک آیدین حلال‌­زاده و سپیده سالاروند می‌­آید و نهایتا آنچه حاصل شد، مستندی تامل برانگیز است. جامعه ما برای رسیدن به عدالت اجتماعی و وضع قوانین درست چاره‌ای جز شناخت دردهای خود و صحبت درباره­ آن‌ها در مدیوم‌های مختلف ندارد، کاری که «گود» به شکلی تاثیرگذار انجام داد. «گود»، این وِریته‌ی دوست داشتنی.

کودکان کار
نشریه «ترنج»، نشریه واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف ToranjSUT@gmail.com صاحب‌امتیاز: انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف/مدیرمسئول: اسما شهنازی/سردبیر: مبینا صباغی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید