پس از ۱۲ سال جنگیدن با مشکلات مالی و بدهیها، تمام داراییهای ما از دست رفت و خانهمان نیز توسط بانک پاسارگاد مصادره شد. روزی در کارخانه بودم که مادرم با اضطراب تماس گرفت و گفت: «از بانک با پلیس آمدند و خانه را پلمب کردند». شوکه شدم و این شوک تا ماهها ادامه داشت.
به سمت خانه حرکت کردم، خانهای که دیگر وجود نداشت. مادرم در خانه همسایه نشسته بود و فقط اجازه داشت چند تکه لباس بردارد. مأموران او را بیرون کرده بودند. با مادرم بحثی کردم و گفتم: «مادر، بهت گفتم برو شکایت کن از نزولخوار، ۱۲ سال گذشت و تو کاری نکردی».
به کارخانه برگشتم و با رضا کلانترینژاد صحبت کردم. او شرایطی فراهم کرد که بتوانم در محل کار بخوابم و تلاش کرد تا یک وام ۵۰ میلیون تومانی جور کند، اما موفق نشد. یکی از اتاقکهای کارخانه را برای خودم آماده کردم و شروع به زندگی در آنجا کردم. با دوستانی که به آنها اعتماد داشتم صحبت کردم تا برای خواب و دوش گرفتن به خانهشان بروم. با کمک دوستانم خودم را از فشار روانی بیرون کشیدم و شروع به برنامهریزی برای بهبود شرایط کردم.
علیرضا پورعابدین به دیدنم آمد و با هم صحبت کردیم. او با جملاتش به من انگیزه داد و گفت: «پسر، بیدارشو، تو باید روی خودت تمرکز کنی».
آغاز داستان کجا بود ادامه داستان
بدهی ما میلیاردی بود و من توانستم بخش خودم را که حدود ۵۰۰ میلیون تومان بود، در سال ۹۳ حل کنم.
وقتی خانهمان را از دست دادیم، به مدت دو ماه در محل کار خوابیدم. اگر یادداشت قبلی را خوانده باشید، میدانید که در سکانس چهارم در مورد چگونگی بیرون آمدن از تاریکی صحبت کردم. اینجا با جزییات بیشتری در موردش صحبت میکنم.
اگر این متن را میخوانید به خاطر حمایتهای دوستان خوبم در بدترین زمان ممکن است و اگر آنها نبودند، نمیدانم چه سناریویی برایم پیش میآمد و در چه شرایطی بودم.
البته من این روش را بیشتر برای جذب سرمایه در جهت توسعه کسبوکار پیشنهاد میدهم اما خودم در یک شرایط بحرانی خاص مجبور شدم برای ایجاد زیرساخت و حفظ بقا از آن استفاده کنم. میدانم ممکن است بگویید ۱۳۸ میلیون تومان پولی نیست ولی برای تابستان سال ۱۴۰۰ که هنوز همه چیز منفجر نشده بود عدد خوبی بود برای شروع دوباره.
برای شروع، یک لیست دقیق از همه کسانی که در گوشی خود شمارهشان را ذخیره کردهاید تهیه کنید و دانه دانه به آنها زنگ بزنید. از اینکه بگویید پول را برای چه کاری لازم دارید، خجالت نکشید و شرایط خود را شفاف بیان کنید. مطمئن باشید مردم دوست دارند به هم نوع خود کمک کنند.
تماس تلفنی... سلام عادل جان، وقتت بخیر. میتونم حضوری بیام ببینمت؟ یه مورد خاصی پیش اومده حضوری راحتتر میتونم باهات صحبت کنم.
متیو تروث: عادل جان، پدر من سالها پیش یه پولی نزول کرده بود و بعد باعث شد بدهی زیادی ایجاد بشه و من هم هر چی داشتم گذاشتم برای اون بدهی و خودمم خالی شدم. بعد از بانک وام گرفت تا نزول را برگرداند و نتوانست وام را تسویه کند و در نهایت بانک خانه را گرفت. الان دنبال شم یه پولی جور کنم که یه خانه رهن کنم.
عادل طالبی: میفهمم چه شرایط سختی هست و قبلاً هم مواجه شدم با این مورد و... باقی صحبت.
متیو تروث: من الان گیر حدوداً ۱۴۰ میلیون پولم که یه جای کوچیک بگیرم که خیلی هم داغون نباشه. به نظرت چقدر میتونم ازت بگیرم؟ برای این لطف اگر لازم باشد چک یا سفته هم میتونم بدم. پرداختشم حدوداً میافتد آذر ماه (مکالمه تو مرداد بود).
عادل طالبی: چک و اینها نمیخواهد من فلان میلیون تومان بهت میدم تو سال بعد برگردون بهم.
این مکالمه واقعی بود و فقط خواستم بگویم چقدر صداقت و شفافیت شما مهم است.
متأسفانه یکی از خلقیات بد ما ایرانیها این است که اگر به مشکل میخوریم، به جای اینکه بیانش کنیم و درخواست کمک کنیم، هی میخواهیم بریزیم تو خودمان و صداشو در نیاریم. فکر میکنیم که ممکن است:
اما اینطور نیست. من آدم متعهدی بودم و اگر میگفتم فلان روز و تاریخ پول به حسابتان برمیگردد، قطعاً همینطور خواهد بود. یعنی شده برم کلیه خودم را بفروشم زیر قولم نمیزنم. به همین خاطر با خیال راحت و قدرت تمام درخواست میکردم.
در انتهای این درخواستها من توانستم با کمک دوستانم مبلغ ۱۳۸ میلیون تومان جمع کنم و از یک بحران عجیب بیرون بیایم. بدون شک همراهی دوستانم باعث شد دوباره از روی زمین بلند شوم و حرکت کنم. شرایط به شدت وحشتناکی بود و مدیون همه این عزیزان هستم.
پلنهای جایگزین
یکی از پلنهای جایگزینی که به ذهنم رسید، طراحی دوره آموزشی «راهکارهای افزایش فروش در ایران» بود. این دوره با حضور مدرسینی که دوستان خوبم بودند و با حمایت معنوی شرکتهای تریبون، همآوا، لندین، ژاکت، زاویه، و رایچت برگزار شد. بدون همراهی این دوستان نمیتوانستم این دوره را برگزار کنم و حتی یک نفر هم ممکن بود ثبتنام نکند.
باور من این است که بدون روابط دوستانه و صادقانه، ما تنها هستیم و زندگی بسیار غمانگیز خواهد بود. روابط اجتماعی به جذابتر شدن این دنیا کمک میکنند. جامعه یک محیط امن برای رشد و بلوغ است. قرار نیست همه افراد سالم باشند، اما حتی اگر یک نفر با بهداشت روانی خوب و شخصیت بالغ کنار شما باشد، همان یک نفر کافی است تا باور کنید دنیا جای زیبایی است.
نکاتی که آموختنی است: