وقتی بچه بودین اگه از شما سوال کرده باشن که وقتی بزرگ شدین چیکاره بشین، احتمالا هیچوقت نگفتین که میخوام مدیرمحصول بشم، و به احتمال زیاد مدیریت محصول هیچوقت به عنوان گزینه واقعی حرفهای تو دانشگاه هم ارائه نشده؛ من خودم حتی با علاقه بسیار زیادم به تولید و خلق کردن محصول، هیچوقت خودم رو مدیرمحصول نمیدیدم و فرآیند مدیرمحصول شدم در دکتردکتر خیلی اتفاقی بود و البته اتفاقی شیرین.
ممکنه تا به حال تجربه کسب و کار در دنیای واقعی رو برای خودتون در نقش مدیرمحصول آگاهی نداشته باشید. بعد از اون میل خودتون رو برای کمک به ساختن چیز جدید کشف کردین و درمورد قابلیتهای شغلی در نقش مدیرمحصول یاد گرفتین. اما یه نفر به عنوان مدیرمحصول چجوری یاد میگیره که تو کار موفق بشه؟
مدیران محصولات باید خوشحالترین افراد روی زمین باشن، اما اونا غالبا به دلیل منحنی یادگیری شیبدار قبل از اون، چنین چیزی رو احساس نمی کنن (متاسفانه). مطمئنا میتونید اصول مدیریت محصول را از طریق کتاب و سمینار یاد بگیرن؛ اما این کافی نیست. بسیاری از مدیران محصول جدید درمورد نقش خودشون میخونن و بعد از اون سعی میکنن دانش خودشون رو عملی کنن. پس راه حل برای جلب اعتماد به نفس و مدیریت و رهبری محصولات چیه؟!
این روشها بهترین مواردی هست که وقتی به عنوان مدیرمحصول شروع به کار میکنید به شما کمک میکنه که سریعتر تو نقش خودتون پیشرفت کنید، این پیشنهادات صرف نظر از صنعت یا محصولی که روی اون کار میکنید هستش:
اهداف سازمان و رئیس خودتون رو بدونید
اول از همه برای اینکه بدونید محصولی که میخواین مدیریت کنید باید بدونید که سازمان و مدیرتون از شما چی میخوان، مهمه بدونید که رئیس شما خروجی شمارو چجوری اندازهگیری میکنه، خواستههاشون چیه؟ شما باید کشف کنید که از شما چی میخوان و باید سمت چه هدفی حرکت کنید، خیلی مهمه که این نکته رو بدونید چون هرچی هم کار درستی انجام بدین، هرچی مسیر درستی رو پیش برید ولی اون مسیر در راستای هدف اصلی سازمان و گردانندگان سازمان شما نباشه انگار که پیش اونا کاری نکردین! (واقعی ولی تلخ!). رئیس شما در واقع شخصی هست که به طور مستقیم شمارو راهنمایی میکنه برای رسیدن به هدف، شاید خیلی اینو شنیده باشید که به مدیران محصول، مینی CEO هم میگم، پس شما میتونید از CEOاصلی کمک بگیرید و درصورت امکان اهداف رو تراز کنید.
تجربههای مختلفی که داشتم به عنوان فریلنس و… اینه که تو موارد زیادی سازمانها و آدمها دقیقا نمیدونن که چی میخوان، خیلی پیش اومده که برای تولید محصولی وقتی با یکی صحبت میکنم بیشتر به این میپردازه که چجوری باشه، چجوری این سایت رو بسازی، اپلیکیشنم میخواد چجوری باشه و خیلی از موارد دیگه، انگار برای آدمهای مختلف این راهتره که بگن چجوری ولی سخته براشون بگن که چی میخوان؛ از تولید این محصول میخوان به چه هدفی برسن؟ به کجا برسن؟ که چی بشه؟! پس این شمایین که باید به عنوان مدیرمحصول هنر به خرج بدین و بتونید هدف رو از تو ذهن آدما کشف و استخراج کنید. وقتی تونستین هدف رو درک کنید این هنر و خلاقیت شما هست که بتونید به سریعترین و بهترین روش راه رسیدن به مقصد رو پیدا کنید.
با پنجتا مشتری صحبت کنید
از تعامل مستقیم با مشتریاتون نترسید؛ در بیشتر موارد، مشتریانی که به طور فعال از محصول شما استفاده میکنند میخوان درمورد محصول به شما بگن که بیشتر از چه چیزی لذت میبرن یا بدشون میاد. این بازخوردها وقتی که نقشه راه محصول خودتون رو تنظیم میکنید، بینش و قدرت تصمیمگیری رو به شما میده، برای درک ارزش محصول خودتون باید به طور مرتب با مشتریان خودتون صحبت کنید.
خودم روزهای اول کاریم به طور مرتب به مطبها و مراکز درمانی مراجعه میکردم و گاهی وقتا خودم به عنوان بیمار سوری پیش پزشکا میرفتم و به عنوان یه شخص بیرونی از اونا بابت نوبتدهی اینترنتی صحبت میکردم، حتی گاهی وقتا ۲-۳ ساعت به بعضی مطبهای شلوغ میرفتم و به عنوان بیمار سوری ساعتهای زیادی تو صف انتظار میشستم تا ببینم واقعا بیمارا چه احساس و رفتاری دارند، با بعضیهاشون صحبت میکردم، از نوبت اینترنتی گرفتنشون سوال میکردم؛ حتی مدتی به بعضی مراکز درمانی مراجعه میکردم و به اونا میگفتم که قصد راه اندازی یه مرکز درمانی رو داریم و میخوایم از سیستم مدیریت استفاده کنیم و میشه ویژگیهای خوب و بد این سیستمتون رو بهم بگین. خلاصه نترسید و از دفتر و محل کارتون بزنید بیرون، خیلی از ایدههای خوب برای آینده محصولتون کف بازار پیدا میشه نه پشت درهای بسته اتاقتون.
با یه نیروی فروش دوست بشین
نیروهای فروش همیشه در ارتباط مستقیمی با مشتریها هستن، چشمانداز بازار رو میشناسن و برای فروش نیاز هست که با محصول آشنا باشن و در کنار اون در ارتباط با بازار خیلی خوب با نیازهای بازار و مشتریان آشنا هستن. یه نیرو یا کارشناس فروش رو پیدا کنید و باهاش دوست بشید که بذاره چند روزی سایه به سایهاش تو بازار برید؛ این تجربه به شما بینش عمیقی از عملکرد محصول، نقاط قوت و ضعفش میده، همچنین تو تعامل با مشتریان میتونید بفهمید که چجوری این محصول تو مشاغل و زندگی روزمره استفاده میکنن.
یکی از نقاط مثبت روزهای اول وارد شدنم به دکتردکتر این بود که بهخاطر اینکه جام هنوز مشخص نبود مجبور شدم یه هفتهای کنار اولین مدیرفروش اونجا بشینم و تو این ارتباط کلی چیزای جدید یاد گرفتم که خیلی بهم کمک کرد از این بابت که بفهمم چی به چیه و کی به کیه؛ پیشنهادم به شما هم اینه که با یه کارشناس فروش دوست بشین و ازش بخواین که تجربیاتش رو براتون بگه.
از محصول استفاده کنید
شما به عنوان مدیرمحصول باید روزانه و هر روز از محصول استفاده کنید، اگه وارد یه شرکت تکنولوژی و استارتآپ شدین از بچههای فنی بخواین که یه نسخه آزمایشی یا اصلی محصول بهتون دسترسی بدن و مرتب و مرتب ازش استفاده کنید؛ مخصوصا تو روزهای اول به خاطر تازه بودن نگاهتون و عادت نکردن به روال محصول چیزایی که ممکنه بعد از مدتی عادی شده باشه رو بهتر و بهتر میتونید ببیند و تشخیص بدین، پس از استفاده محصول غافل نشین.
حداقل ۱۰ تا تماس پشتیبانی رو مرور کنید
تیم پشتیبانی دائما در حال ارتباط با مشتریها و طرح سوال موضوعاتی از طرف اونا هستن. کسایی هستن که سوالهای سخت مشتری رو باید فورا و در لحظه جواب بدن و حل کنن. به نظرات و سوالاتی که مشتریها برای تیم میارن گوش بدین و سعی کنین درک کنید چجوری تیم پشتیبانی با مشتریان درگیر میشن و ارتباط میگیرند که این موضوع خیلی به شناخت بیشتر مشتری و محصول به شما کمک میکنه.
اگه تصمیم گرفتین که یه مدیرمحصول بشین باید از هر فرصت جدیدی برای یادگیری استفاده کنید و نقش اول خودتون رو با اطمینان به عهده بگیرید. با اطمینان به کسایی که محصول شما رو میسازن و پشتیبانی میکنن و میفروشن وارد کار بشین که این به شما خیلی کمک میکنه. با صبر و عزم و اراده، این شناخت باعث میشه که شروع به کار شما و درنهایت موفقیتهای شما سرعت بخشیده بشه.
ممنون از توجهتون به این یادداشت، شما هم اگه تجربه مشابهی در این زمینه دارید میتونید بامن به اشتراک بذارید. مهدی صالحزاده