با توجه به اینکه نقش مدیر محصول نسبتا جدید است و مسئولیتها از شرکتی به شرکت دیگه متفاوت هستش مدیرمحصول به طور کلی غالبا به اشتباه درک میشه. من مهدی صالحزاده در دکتردکتر درحالی مدیرمحصول شدم که طی کمتر از ۲ سال قبل از اون سازمان پنجتا مدیرمحصول مختلف رو عوض کرده بود و عمر کاری آخرین مدیرمحصول فقط ۲ ماه بود؛ همیشه از من به عنوان جرج ششم یاد میشد.
در زمانی مسئولیت قبول کردم که اعتماد به نقش مدیرمحصول تو سازمان از بین رفته بود در کنار اینکه خودمم تازه وارد این حوزه شده بودم! و همین موضوع سختی این رو چندبرابر کرده و نیاز بود هم به خودم هم به سازمان ثابت کنم که مدیرمحصول کی هست و چجوری میتونه تو محصول ارزش تولید کنه.
تو این مطلب میخوام درمورد این بگم که یه نفر به عنوان مدیرمحصول نیازه که چه مهارتهایی رو کسب کنه؛ قبل از هرچیزی بگم که برای داشتن این رول داشتن هیچ مدرک دانشگاهی مهم نیست، از هر رشتهای و سابقهای میشه مدیرمحصول شد (در پایان این مطلب به موضوع پی میبرید)، یکی از موفقترین مدیرمحصولها قبل از اینکه وارد این حوزه بشه پیک دیلیوری غذا بوده!
ارزش واقعی یک مدیرمحصول از این قراره که مهارتهایی رو داشته باشه، تو ادامه خواهیم فهمید که در حالی که همه مدیرمحصولها تو همه زمینهها متخصص نیستند ولی بهترین اونا باید بتونه از مقولهای مهارتهای مختلف عبور کنه و دید جامعی رو داشته باشه، در قسمت اول مهارتهای مشترک همه مدیرمحصولها هستش و در قسمت دوم این مطلب درمورد مهارتهایی میگم که ممکنه برای بعضی مدیرمحصولات لازم باشه و برای بعضی دیگه کم رنگتر باشه.
نظارهگر
مدیرمحصول مشتریها، بازارها و تیمهارو برای اونچه که میدونه میبینه، بهترین اونها جایی فرصت رو کشف و پیدا میکنند که بقیه چیزی جز بیابان نمیبینن؛ این امر به یک توانایی جدی برای مشاهده بدون قضاوت و گوش دادن عمیق بودن صحبت کردن نیاز داره؛ درگوشی بگم که این سختترین کار دنیاست تقریبا، اینکه خودت رو از خودت جدا کنی، بشنوی حتی اگه بدترین صحبتهارو بشنوی و واکنش نشون ندی، تو مواقع زیادی شنیدن حرفهایی تو محصول که مستقیما تورو زیرسوال میبرن و جواب ندادن بهش خیلی سخته و فقط و فقط تمرین میخواد؛ (نیازه هر روز این موضوع رو تمرین کنید و توقع معجزه نداشته باشید چون فقط طی زمان هست که میتونید به این مهم دست پیدا کنید). مدیران محصول این کار رو انجام میدن تا اونها بتونن از مشاهدات خود برای بدست آوردن یک تصویر جامع از اینکه درحال حاضر محصول کجا هست و مشتریان درباره اون چجوری فکر میکنند و از اون استفاده کنند به اینکه در آینده نیاز هست که کجا باشن.
پیامبر
مدیرمحصول چشم انداز جایی که محصول باید باشه از طریق مشاهده عمیقی که انجام داده (همانطور که اشاره شد) تنظیم میکنه. محصولات معنیداری که مشکلات مشتری واقعی رو حل میکنه نیاز به بینش عمیق و اعتماد به نفس ناگهانی برای دیدن و ساختن داره. در حالی که مشتریان میدونن که اغلب درد دارن پیدا کردن اینکه دقیقا چجوری این مشکل و درد رو حل کنی خیلی سخت و نادر هست. مدیرمحصول مثل یک پیامبر میدونه که چجوری تیم باید محصول بعدی رو ارتقا ببخشه، حتی اگه همه در مورد اینکه بعدا چی کار میکنند مطمئن نیستند؛ اونها بارها و بارها از شما سوال میکنند، شمارو نفی میکنند ولی این شما هستین که باید آینده رو برای تیم به تصویر بکشید تا از ایدههاتون حمایت کنند.
استراتژیست
مدیرمحصول اهداف و ابتکارات اصلی محصول رو برای تحقق دید سطح بالا تعیین میکنه. اونها با استراتژی شروع میشن که بازار و مشتری محور هستنش و متفکرانه توانایی و پتانسیل سازمان رو در نظر میگیرن. بعد از این، اونچه که میخوان بدست بیارن و چجوری به اونجا میرسن رو تعیین میکنن تا تیم محصول بتونه درمورد اونچه اهمیت داره کار کنه. مدیرمحصول استراتژی اهداف رو ردیابی میکنه و بر اساس اون تغییراتی در برنامه ایجاد میکنه.
حسابگر
مدیرمحصول اولین کسی هست که باید حساب کار دستش باشه! وظیفه داره عملکرد محصول و استراتژی رو در اختیار داشته باشه. مدیرمحصول اهداف و معیارهای روشنی رو برای اون تا رسیدن به موفقیت تعیین میکنه؛ این فقط برای تعیین اهداف و ابتکارات کافی نیست. مدیران محصول استراژیک میدونن که اونا نمیتونن چیزی که نمیشه اندازهگیری کرد رو بهبود ببخشن. اونها معیارهای عملکردی رو حفظ میکنن که برای سلامتی محصول و تجارت اهمیت داره. مدیران محصول طبق این معیارها زندگی میکنن و بطور مداوم حساب میکنن.
جنگنده
مدیرمحصول برای ایجاد حقیقت درمورد مشتریان و محصول میجنگه و از منحرف شدن از استراتژی خود امتناع میورزه. اونها اولین نفری هستن که هیجان زده میشن وقتی ایده جدیدی پتانسیل بهبود واقعی محصول رو برای مشتریها نشون میده، اما اونها همچنین اولین نفری هستند که به ایدهای جدید و پر زرق و برق ولی با اهداف و ابتکارات مطابقت نداره، نه میگن. حقیقتا نه گفتن خیلی سخته و نه شنیدن سختتره، بعضی وقتا به ایدهای نه میگین آدما اون شخصی میکنن و منتظر نقطه ضعف شما میمون که مشت بزنن ولی یه جنگجو از مشت خوردن ترسی نداره چون ایده بد میتونه یه بیزینس رو ضربه فنی کنه. مدیرمحصول برای مشتری و تیم میجنگه چون میدونه که برآورد نیازهای واقعی بازار و مشتری ممکنه برای تیم سخت باشه.
بشارت دهنده
مدیرمحصول موفق همچنین بزرگترین بازاریاب محصول (داخل و خارج از سازمان) هستش. او بزرگترین طرفدار محصول هست چون ذاتا میدونه موفقیت به اون گره خورده و میدونه که میتونه ارزش اون رو بیش از هر کس دیگهای ارائه کنه. مدیرمحصول یه بشارتدهنده طبیعی هست که اشتیاق خودش رو برای امروز و فردای محصول به اشتراک میذاره.
مهارتهایی که ممکنه برای بعضی مدیرمحصولات پررنگتر باشه:
فروش
مدیرمحصولی که محصولش نیاز داره تو بازار بفروشه نیاز هست که به مهارت فروش و فروشندگی آشنایی داشته باشه و این مهارت تو محصولاتی که مستقیم نیاز به فروش نداره هم برای مدیرمحصول هم نیاز نیست، به عنوان مثال درنظر بگیرید که مدیرمحصول قسمت پردازش کالاهای یه فروشگاه اینترنتی مثل دیجیکالا هیچ وقت در دوره مدیریت محصولش نیاز نداره که فروش رو انجام بده و مهارت فروشندگی بهش کمکی تو این موضوع نمیکنه.
طراحی و دیزاین
بعضی از محصولات و با ارتباط با مشتریها نیاز دارن که دیزاین هم مورد توجه اونا باشه، تو محصولاتی که بازار رقابتی وجود داره و محصولات رقیب هست مهارت دیزاین برای این موضوع خیلی مهم میشه ولی بسیاری از موارد هم هست که نیازی به دیزاین و طراحی نداره؛ به عنوان نمونه محصولی که قراره اپراتورهای شرکت گاز از طریق اون بفهمن که چه کنتوری رو کجا باید نصب کنن خیلی نیاز به دیزاین خاص و رقابتی نداره و صرفا با استفاده از الفبای اولیه طراحی امکانپذیره (براساس تجربه واقعی میگم)، نمونه دیگه مثلا محصولی که بر روی کد USSD کار میکنه که تو این محصول اصلا طراحی جایی از تولید محصول اصلی قرار نمیگیره.
مارکتینگ و تبلیغات
مهارت مارکتینگ و تبلیغات هم مثل فروش و طراحی درمواردی که نیاز جذب مشتری داره تاثیرگذاره و مدیرمحصول اینجور محصولات هم باید آشنایی و مهارت استفاده از اون رو داشته باشند در غیراین مهارت و تسلط به تبلیغات و مارکتینگ مهارتی ضروری برای مدیرمحصول نخواهد بود، مثلا برای محصول ثبتنام کارت ملی بیشتر از اونکه نیاز به مهارتهای دیگه داشته باشه نیازی به مهارت مارکتینگ و تبلیغات نداره چون فرآیند اون بصورت طبیعی و اورگانیک شکل میگیره.
مدیران محصول اولین کسایی هستند که برای حل مشکلات پیچیده فراخونده میشن؛ اونها با تعامل با بقیه ذینفعان و اعضای تیم میدونن که چه موقعی باید یه مساله رو برطرف کنند، چه زمانی اون مشکل رو تنها بذارن و یا چه زمانی نیاز هست که سازمان باید خودش رو اصلاح کنه. بهترین مدیران محصول میدونن که چه زمانی باید عمیق بشن و چه زمانی خودشون رو قاطی ماجرا نکنن. مدیرمحصول با تکیه به مهارتهایی که اسم بردیم میتونه برسه به اینکه با توجه به اولویتها زمان انجام چه کاری هست.
با این حال واقعیت بیرحمانه اینه که هیچکس استاد همه این مهارتها نیست و بیشتر مهارتهایی که گفته شده رو نمیشه تو مدرسه و دانشگاه یاد گرفت؛ بلکه با تمرین و تمرکز روی اونها طی زمان و بهمرور به اونا میشه رسید، پس با دونستن اینها توقع اینو نداشته باشید که فردا به این مهارتهای برسید، بلکه با تکرار و تمرین هست که جزئی از وجود شما میشه؛ پرواضح هست که هرشرکت و محصول نیز نیاز به تمرکز و تخصص منحصر به فرد برای محصولاتش داره ولی درنهایت، مدیران محصول مسئولیت موفقیت محصول خود رو برعهده دارن و به همین دلیل هستش که اونها باید استاد بسیاری از حوزهها بشن.
ممنون از توجهتون به این یادداشت، شما هم اگه تجربه مشابهی در این زمینه دارید میتونید بامن به اشتراک بذارید. مهدی صالحزاده