در یک روز سرد زمستانی با حال و هوای بوشهر ، من نوبت گرفتم و به سالن انتظار بانک قرض الحسنه مهر وارد شدم. هوای داخل بانک با وجود شلوغی، اندکی گرم بود. نشستم و به افرادی که در رفت و آمد بودند خیره شدم. نگرانی عمیقی در دل داشتم که نکند کسی بدون نوبت بیاید و حق من را بخورد.
افراد زیادی مثل من در صف بودند. از چهار باجهای که در بانک قرار داشت، یکی از باجهها با وجود اینکه شرایطش را داشت، اما نوبت نمیخواند. این مسئله حس بدی را به من منتقل کرده بود. فکر میکردم چرا احترام به حقوق دیگران در ایران از بین رفته است؟
یکی دو نفر را دیدم که نوبت گرفته و همینجوری ایستاده بودند تا کارشان انجام شود. نمیدانستم شاید اصلاً نوبت هم نگرفتهاند. اکثراً ظاهری نامرتب داشتند و به نظر میرسید از فرهنگ بالایی برای کارهای شهریشان برخوردار نیستند. به حقوق دیگران اهمیتی نمیدادند و فقط میخواستند کار خودشان راه بیفتد.
با وجود اینکه بانک افتتاح حساب آنلاین داشت، اما فراموشی رمز عبور بسیار سخت بود. کارت بانکیام را فراموش کرده بودم و در خانه جا گذاشته بودم. بنابراین مجبور بودم بنشینم و صبر کنم تا نوبتم شود.
نگاه من به چهرههای مضطرب و خسته اطرافم، حس ناامیدی و بیعدالتی را تشدید میکرد. احساس میکردم که در این جامعه، احترام به حقوق دیگران به طور کامل از بین رفته است و هر کس فقط به فکر خودش است .
——
حدود یک ساعت است که نشسته و منتظر هستم و کمکم به ساعات پایانی بانک نزدیک میشویم .
تنش ها کمکم بیشتر می شوند .
تو شهر و کشوری که مردم خودشون به دیگه احترام نمیزارن .
طبیعیه که دولت / کشورای دیگ هم احترامی نزارن .