نگارش و تدوین[1]: حمیدرضا مختاری اسکی
در این مقاله به این میپردازم که آیا کارآفرینی امری تربیتی است یا وراثتی؟ به عبارت دیگر آیا کارآفرینان از مادر کارآفرین زاده میشوند یا با آموزش و تربیت خلق میشوند؟ در ادامه عوامل حیاتی موفقیت کارآفرین را بیان میکنم که عوامل محدودیاندکه اگر کارآفرین به طور مداوم به آنها بپردازد به موفقیت دست مییابد.
ای برادر تو همه اندیشهای مابقی خود استخوان و ریشهای (مولانا)
«کارول دووک[2]» استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد در اثر کلاسیک خود با عنوان «طرزفکر ...[3]» که نتیجهی یک عمر پژوهش بود میگوید موفقیت بیش از آنکه نتیجهی استعداد ذاتی آدمی باشد حاصل سختکوشی و طرز فکر[4]اوست. خود ما هم اغلب در اطراف خود آدمهایی را میبینیم که با تلاش بسیار، اغلبِ کاستیهای جسمانی و فیزیولوژیک خود را جبران میکنند.
دکتر «آلین فایول» در مقالهای در مجلهی تایمز مالی طرز فکر کارآفرین را وضعیتی از ذهن میداند که آدمی را به سوی فعالیتها و دستاوردهای کارآفرینانه سوق میدهد. آدمهایی که دارای طرزفکر کارآفرین هستند اغلب به سوی فرصتها، نوآوریها و خلق ارزشهای نو کشیده میشوند. از نظر پروفسور «دووک» این مفهوم را میتوان به عنوان «طرز فکر رشد[5]» با «طرز فکر ثابت[6]» مقایسه کرد.
«دووک» در کل کتاب «طرزفکر...» به این میپردازد که بعضی از آدمها معتقدند که همه توانمندیهای ما موروثی و اسیر ژنهای ماست. او این طرز فکر را «ثابت» مینامد و پیروان آنها را کسانی میداند که دائما درباره «ضریب هوشی» سخن میگویند و درصدد اثبات توانمندیهای خود هستند. در سوی دیگر طیف افرادی قرار دارند که هرچند تئوری وراثت را رد نمیکنند اما معتقدند که ظرفیتهای پنهان ما آنقدر زیاد است که حتی با استعدادترین آدمها هم در کل زندگی خود بسیاری از ظرفیتهای پنهان خود را به فعلیت نمیرسانند. اینان معتقدند که فقط با طرز فکر رشد است که میتوان پیشرفت کرد و به موفقیت رسید.
طرز فکر کارآفرین، نقشی منحصر به فرد در خلق یک کارآفرین دارد و از این جهت قابل مقایسه با هیچ عامل دیگری مثل شخصیت، وراثت، آموزش یا دموگرافی حتی در مورد آدمهای استثنایی مثل وارن بافت یا بیل گیتز هم
نیست.
آخرین مطالعات علمی نشان میدهد که موفقیت در کارآفرینی به تعدادی عامل کاملا یادگرفتنی بستگی دارد.
«ایمی ویلکینسون[7]» کتابی نوشت به نام «رموز خالق[8]» . او در این کتاب شش مهارت پایه را معرفی کرد که اگر همهی آنها با هم د رفرد کارآفرین جمع شود او را موفق میکند. میتوان بر پایهی یافتههای استاد دانشگاه MITپروفسور «راکارت[9]» اینها را عوامل حیاتی موفقیت نامید. در تعریفی کاربردی، عوامل حیاتی موفقیت به تعداد محدودی عامل گفته میشود که اگر به صورت روزانه و مداوم مورد توجه قرار گرفته و اجرا شود میتواند منجر به موفقیت سازمان شود. در اینجا مقصود از سازمان همان سازمان هدف کارآفرین است.
«ایمی» در مطالعهاش بر روی صاحبان کسب و کارهایی متمرکز شد که بالای یکصد میلیون دلار در مدت پنج سال در آمد داشته اند. جالب اینجاست که هیچکدام از این کارآفرینان، که واقعا سری توی سرها دارند، نگفتند که این موفقیت را به تنهایی کسب کردند. همهی آنان تایید کردند که شبکهسازی یکی از قدرتمندترین ابزارهای آنها بود و اتفاقا شبکهسازی یکی از شش عامل موثر بر موفقیت کارآفرینان در مطالعه و کتاب «ایمی» هم بود.
پژوهش خانم «ویلکینسون» نشان داد که هیچگاه نباید چشمانداز روشن از اهداف و مقصد کارآفرینی را با راحتی راه اشتباه گرفت. هرکدام از کارآفرینان مورد مطالعه با صفاتی از قبیل استقامت، پافشاری، شور و هیجان و حتی صبوری تعریف میشوند.
ز گهواره تا گور دانش بجوی
Lifelong learning
در کتاب «ایمی» شخصیتی شبیه ایلان ماسک هست که نشان میدهد تکرار و تمرین چقدر مهم است. هرچقدر کارآفرین، کسب و کارهای بیشتری را شروع کرده و در آنها شکست خورده یا موفق شده تاثیر بیشتری در موفقیت های بعدیاش داشته است. «ایلان ماسک» خودش میگوید که در طول زندگی کاریاش در صنایع گوناگونی کارآموزی کرده و از هر دست اندازی در جادهی کسب و کار و زندگیاش چیزی آموختهاست. مخلص کلام اینکه همهی مهارتهای حیاتی برای کارآفرین شدن را میتوان آموخت.
سالها قبل در دههی نود شمسی که در یک جلسهی معارفهی کارآفرینان نوجوان شرکت داشتم اعضای یکی از تیمهای نوجوان که میانگین سن آنها به سختی به هجده سال میرسید نیز حاضر بودند. یکی از دوستان عزیزم مثل همهی اساتید دانشگاه که عادت دارند اول مدرک تحصیلی مراجعه کننده را بپرسند از تحصیلات آن دوستان سوال کرد. جوانک هفده هجده ساله ای که تازه پشت لبهایش سبز شده بود با جسارت گفت من دیپلم ندارم. با تعجب پرسیدیم پس این همه مطالب پیشرفته در موضوعات پیچیدهای مثل مکاترونیک را از کجا میدانی؟ گفت من در گوگل آموزش دیدم. بیشتر آموزه هایم را در سکوهایی[10]مثل «کورسرا[11]» و «یوتوب[12]» و در کوچه و خیابان کسب و کار را یاد گرفتم. بعدها رد او را در چند پارک علم و فناوری و مرکز نوآوری زدم که کسب و کارهای معتبری در حوزهی مهندسی پزشکی راه اندازی کرده بود.
«ایمی» هم در کتابش تایید میکند که آموزش در این کارآفرینان مثل بقیه نبوده و بسیاری از آنها تحصیلات آکادمیک چندانی ندارند و حتی دانشگاه را رها کرده اند.
پژوهشها نشان دادهاند که با تجربه، تکرار و تمرین و مهارتهای آموخته (با چاشنی خوش شانسی) میتوان کارآفرین موفق شد. در اغلب مباحث کارآفرینی به ویژه در جایی که پای دولت در میان باشد؛ همه دنبال نمایشهای بزرگ و لاجرم کارآفرینان بزرگاند و در این میان فرصتهای کارآفرینان کوچک و زحمتکش تلف میشود.
باشگاه نوآفرینی توسکانو از سال 1400 و در راستای رسالت ذاتی خود اقدام به برگزاری نمایشگاههای فصلی فروش محصولات بانوان کارآفرین کردهاست. از نهمین نمایشگاه به بعد این بازارچهها به صورت ماهانه و در سه روز ابتدای ماه برگزار میشود. بانوانی که در این بازارچه شرکت میکنند عموما کارآفرینان خردهپا اما نیرومندی هستند که با تکیه بر توان و هوش زنانهی خود محصولات ارزشمندی را عموما در منزل یا کارگاههای کوچک تولید و مستقیم عرضه میکنند. اکنون با برگزاری دورههای توانمندسازی، باشگاه نوآفرینی توسکانو در پی هرچه توانمندتر کردن این بانوان است.
غلبهی این تفکر که کارآفرینی بیشتر مبتنی بر استعدادهای خدادادی است سبب شده که آموزش هم در این حوزه ضعیف گردد و با انگهایی از قبیل اینکه «با کتابخوانی که نمیشود کارآفرین شد» یا اینکه «من درسم را رها میکنم تا در بازار کارآفرین شوم»؛ نقش آموزش کمرنگ میشود. حال آنکه این دو نوع فعالیت یعنی آموزش و تجربه دو بال موفقیت در کارآفرینیاند و هیجیک دیگری را نفی نمیکند.
«اوبر» داستان قشنگی است؛ اما رشد واقعی و توسعهی کسب و کارها و خلق مشاغل جدید از طریق صدها کسب و کاری رخ میدهد که درسهای نوین اقتصاد مشارکتی را میآموزند و کسب و کارها و صنایع خود را «اوبری» (یا اسنپی) میکنند.
در سال 96 یا 97 بود که اسنپ و دیجیکالا حسابی صدا کردهبودند. رئیس جمهور وقت در پانوشتی برای رئیس دفترش نوشته بود که اگر صنعت حمل و نقل را میشود با اسنپی کردن متحول کرد چرا این کار را برای کشاورزی نمیکنید. بلافاصله بعد از آن بود که در وزارت جهاد کشاورزی پروژهی «راهاندازی کسب و کارهای نوپا در بخش کشاورزی» توسط راقم این سطور کلید خورد. استفاده از مدلهای کسب و کار پلتفرمی امروز در بسیاری از کسب و کارهای خرد کشاورزی رونق بسیار خوبی دارد که مثالهای زیادی از داستانهای آنها را میتوان در رسانههای زیست ـ بوم نوآوری دنبال کرد.
همین مثال نشان میدهد که کارآفرینان بزرگ مثل آمازون و اوبر میتوانند برای کسب و کارهای کوچکتر مثل دیجیکالا و اسنپ و خود آنها نیز برای خردهپاها الگوهای خوبی باشند.
اما موفقیتهای بزرگ باتقلید کورکورانه از بزرگانی مثل مارک زاکربرگ به دست نمیآید؛ نمیشود که هودی سرت کنی و کنتار جاده بنشینی و امید داشته باشی که رعد و برقی بزند و تو موفق شوی. امید استراتژی موفقیت نیست؛ بلکه سخت کوشی، اصرار و مداومت، و تکرار و تمرین است که جواب میدهد.
[1] این مطلب را با الهام از سلسله دورههای آموزشی کارآفرینی دانشگاه میشیگان در سکوی «کورسرا» نوشتم.
[2]Carol S. Dweck
[3] Mindset: changing the way you think to fulfil your potential
[4] Mindset
[5] Growth mindset
[6]Fixed mindset
[7] Amy Wilkinson
[8] The Creator’s Code
[9] Rochart
[10] platforms
[11] Coursera
[12]Youtube