آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همینجاست بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباس بخند
صبح فردا به شبت نیست؛که نیست!
تازه انگار که فرداست بخند!
آدمک خر نشوی گریه کنی
کلّ دنیا چو سراب است بخند…
آدمک این جا همه بازیگران زندگی هم همه بازیست بخند
آن صدایی که تورا وسوسه کرد
صدای سازودهل ماست بخند
آدمک غصه نخور غریبه نیست
این زخمه زبان از آشناست بخند
حرفهایی که تورا ویرونه کرد
همگی از دل ما هاست…بخند
آدمک گریه نکن زار بخند عشق بازیچه ی ماهاست بخند
عاشقی که تورا باور می کرد …
آدمک اِندِ زرنگست بخند
آدمک گُشنه پَلَنگست بخند
آن مقامی که به پایش دادی…
سر و جان : نفرت و ننگست بـخند
دستخطی که تو را باطل کرد
زیور و عشق فرنگست بخند
فکر کن این همه مال ارزش داشت
آخرش پوچ و جَفَنگست بخند
آنزمانی که بیاید مرگت
تا ابد قبر تو تَنگست بخند
آدمک جان همه آدم باش
تا نگویند که دورنگست بخند
آدمك گفته ام و میگویم
زندگی الاكلنگست بخند
همه حال گر كه تو ان
ته قصه رسید
شوق تکرار از نو
حدسْ شنبه های پوشالی
ته خط،یادت هست؟
مردک قصه ی من خنده بزن
بد شدی،سرد شدی
به گمان طرد شدی
مرگ همین جاست
آدمک آخر دنیاست
بخند. …