به عنوان کسی که تماشای فیلمهای تخیلی بخش زیادی از نوجوانی و حتی جوانیش را تشکیل داده، دیدن اینکه بعضی از این خیالپردازیها به واقعیت تبدیل میشود بسیار ترسناک و همچنین هیجانانگیز است. مثلاً اگر ۱۰ سال پیش به من میگفتند رباتی ساخته شده که دارای تواناییهای انسانی و مغز مصنوعی ساخته شده از یک تراشه(chip) و سلولهای بنیادی انسان است، شکی نداشتم که این موجود حاصل تخیل مری شلی (Mary Shelley) و یا حتی ایده اولیه شخصیت بیمکس بوده است. اما با توجه به پیشرفت نوروتکنولوژی و هوش مصنوعی در دهههای اخیر، میتوان به این خبرها با دقت بیشتری پرداخت.
ظهور نوروتکنولوژی: امیدها و چالشها
در چند سال گذشته، حوزه نوروتکنولوژی(Neurotechnology) شاهد پیشرفتهای زیادی بوده است و با توجه به چیزی که در نورالینک (Neuralink) دیده شد، رابطهی بین کامپیوتر و مغز انسان (BCIs) دیگر یک آرزو نیست و تحول دنیای پزشکی نیز با این پیشرفت دور از انتظار نیست. البته که توسعه BCIs با چالشهای بزرگی روبهرو بوده و هنوز هم هست.
یکی از این چالشهای مهم دانشمندان فعال در این حوزه، حیات نورونها در محیطهای مصنوعی است. ساختار نورونها به گونهای است که برای حفظ عملکرد نیاز به شرایط خاص نگهداری، از جمله دمای مناسب، pH خاص و مواد مغذی دارند؛ همچنین تفاوتهای اساسی بین سیستمهای بیولوژیکی و مصنوعی نیز مانع مهمی در این راه به حساب میآید.
فرانکشتاین ساخته شده توسط انسان: عملکرد و نگرانیها
محققان دانشگاه تیانجین (Tianjin) در چین رباتی ساختند که مغزش با استفاده از سلولهای بنیادی در آزمایشگاه رشد یافته است. در آزمایشهایی که از این ربات منتشر شده، نشان میدهد توانایی برداشتن اجسام، کنترل سرعت و تغییر جهت هنگام روبهرو شدن با مانع برای برخورد نکردن و همچنین دنبال کردن اجسام را دارد.
این سطح عملکرد حاصل ادغام ارگانوئید(organoid) مغز و یک تراشه الکترودی است که مانند مغز انسان در ربات عمل میکند. ارگانوئید مغز، بافتی شبیه به بخشهایی از مغز انسان را توصیف میکند که به طور مصنوعی و در شرایط آزمایشگاهی رشد کرده است. ارگانوئیدها با کشت سلولهای بنیادی پرتوان ایجاد میشوند که میتوانند برای سالها نگهداری شوند.
این پیشرفتها با وجود جالب بودن، سوالات اخلاقی زیادی را در مورد نحوه ساخت و استفاده از این تکنولوژیها به وجود میآورند. با اینکه محققان و مهندسان این حوزه همواره در مورد پتانسیلهای این فناوری در پزشکی و همچنین در بالا بردن تواناییهای انسان تأکید دارند، نگرانیها در مورد مسائل اخلاقی همچنان پابرجاست. به عنوان مثال، با توجه به ماهیت زنده نورونها (و اینکه آنها سلولهای مسئول فکر، احساسات و آگاهی هستند)، نگرانیهای اخلاقی در مورد استفاده از آنها نیز وجود دارد. اگر این سلولها دارای خودآگاهی باشند یا توانایی رنج کشیدن داشته باشند، نحوه استفاده از آنها بسیار مهمتر میشود.
با این حال، بررسی ملاحظات اخلاقی ضروری برای باز کردن پتانسیل کامل این فناوریها و اطمینان از پذیرش آن توسط جامعه یک چالش پیچیده است که باید مورد توجه قرار گیرد.
توسعه نوروتکنولوژی و دستاوردهایی نظیر ادغام ارگانوئیدهای مغز با تراشههای الکترودی، مرز بین علم و تخیل را محو کرده و چالشهای جدیدی در حوزه اخلاق و فناوری ایجاد میکند. این پیشرفتها نهتنها پتانسیل بزرگی برای بهبود کیفیت زندگی بشر دارند، بلکه سوالات پیچیدهای درباره ماهیت آگاهی، خودآگاهی و جایگاه انسان در میان فناوریهای نوین مطرح میکنند و به نظر میرسد آینده بشر در گرو تعامل میان دانش و اخلاق است؛ تعاملی که اگر به درستی مدیریت شود، میتواند تحولی مثبت و سازنده ایجاد کند.
آیا این امید واهی است؟ هیولای غمگین فرانکشتاین؟ یا بیمکس کمکرسان؟ این سوالی است که جوابش را در آینده خواهیم دید.
نویسنده : فاطمه املحی