ویرگول
ورودثبت نام
unfinished
unfinished
unfinished
unfinished
خواندن ۲ دقیقه·۵ روز پیش

قضاوت خاموش

گاهی فکر می‌کنم چقدر از زندگی ما در سکوت و پیش‌داوری‌های دیگران می‌گذرد.

چقدر از تصمیم‌هایی که دربارۀ ما گرفته می‌شود، ارتباطی به خودِ ما ندارد؛

به آنچه بلدیم، به آنچه هستیم، یا به چیزی که سال‌ها برایش تلاش کرده‌ایم.

در بعضی کشورها، برای جلوگیری از همین قضاوت‌ها، نوشتن جنسیت یا گذاشتن عکس در رزومه ممنوع است.

اما واقعیت این است که حتی اگر جنسیت حذف شود، ذهن آدم‌ها هنوز دنبال سرنخی تازه می‌گردد:

اسم، لحن، سابقه، هر چیزی که بتواند سریع‌تر ما را در یک قالب قرار دهد.

انسان انگار نمی‌تواند بدون برچسب زندگی کند.

تلخ‌ترین بخش ماجرا این است که این قضاوت‌ها فقط علیه یک جنسیت نیست.

هر دو سوی ماجرا زیر بار چیزی می‌روند که انتخاب نکرده‌اند.

گاهی مردها در موقعیتی جدی‌تر گرفته می‌شوند… فقط چون مردند.

گاهی زن‌ها زودتر اعتماد می‌گیرند… فقط چون زن‌اند.

گاهی برعکس.

هیچ‌کس واقعاً آزاد نیست.

هر دو طرف در دام تصویری هستند که جامعه از آن‌ها ساخته.

تصویری که حتی اگر نخواهی، قبل از تو وارد اتاق می‌شود و جایت را می‌گیرد.

در روزمره، همه چیز در چند ثانیه اتفاق می‌افتد.

در صف اداره، پشت باجه بانک، وسط یک جلسه ساده،

یا حتی وقتی فقط سؤال کوچکی می‌پرسی.

لحن آدم‌ها عوض می‌شود، سرعت کار تغییر می‌کند،

و تو می‌مانی و این فکر قدیمی که

«من دارم قضاوت می‌شوم… قبل از اینکه حتی حرف بزنم.»

گاهی به این فکر می‌کنم که چقدر از راه‌هایی که نرفته‌ایم،

اصلاً انتخاب ما نبوده‌اند.

چقدر از فرصت‌هایی که از دست رفته،

نه به خاطر ضعف یا ناتوانی،

بلکه به خاطر چیزی بیرون از ما بوده:

جنسیت، ظاهر، سن، یا حتی حالتی که روی صورت داشته‌ایم.

و اینجاست که آن تلخیِ آرام خودش را نشان می‌دهد؛

این‌که ما هرچقدر هم تلاش کنیم «خودمان» باشیم،

بخش زیادی از سرنوشت‌مان در دست کسانی است

که ما را فقط برای چند ثانیه می‌بینند

و همان چند ثانیه برایشان کافی‌ست تا حکم صادر کنند.

نمی‌دانم این زنجیرهای نامرئی روزی پاره می‌شوند یا نه.

فقط می‌دانم که آدم‌ها…

بیشتر از آنچه فکر می‌کنند،

برای یکدیگر تصمیم می‌گیرند.

و ما هم، بی‌آنکه بخواهیم، در میان این قضاوت‌ها

کم‌کم از خودمان دور می‌شویم.

جنسیتقضاوت
۲۰
۴
unfinished
unfinished
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید