Use it or Lose it
Use it or Lose it
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

تجاوز معرفتی!

Epistemic Trespassing
Epistemic Trespassing

عصری که ما توش زندگی میکنیم، عصر توسعه علوم بین رشته‎ایه. این روزا آدم های زیادی رو میبنیم که خارج از رشته اصلیشون دارن فعالیت میکنن و تازه موفق هم هستند.

مثلا یک ریاضیدان رو میبنیم که در بازار های مالی مشغول به فعالیته. یا روانشناس‌ها رو با زیست شناس‌ها میبنیم که دارن روی یک پروژه مشترک برای درک عملکرد مغز کار میکنن. وقتی توی این روزا اسمی از نوروساینس برده میشه، میدونیم که ماجرا به یک رشته ختم نمیشه، بلکه فیزیک، آمار، زیست شناسی، روانشناسی، پزشکی، و رشته های مختلف دور هم جمع شدن تا سر از کار مغز در بیارن. بعضی جاها مثل استارتاپ‌ها و شرکت‌ها که یک شخص رو از خارج از رشته تخصصیش استخدام میکنن تا عملا ایده های جدید شکل بگیره، چون اون فرد داره خارج از چهارچوب های داخلی اون رشته فکر میکنه و نسبت به محدودیت های اون رشته آگاهی کمتری داره.

شرکت ها هم بدشون نمیاد همچین کاری رو انجام بدن چون سریع‌تر به ایده های جذاب و خلاقانه میرسن. و خب چی از این بهتر؟ به هر حال برای اینکه بتونیم به یک سری اهدافمون برسیم که هرگز نرسیدیم، باید کار هایی رو بکنیم که هرگز نکردیم، اینطور نیست؟


اما خب این همه ماجرا نیست و بیاید کمی دقیق تر نگاه کنیم.

شاید به ظاهر، مردم از این موضوع استقبال هم بکنن و کلی فایده هم داشته باشه، اما اگر با دقت بیشتری به این مسئله‌ها نگاه کنیم، متوجه میشیم که این موضوع همیشه و در هر شرایطی مفید نیست، و اگر آگاهی و تفکر انتقادی درستی نداشته باشیم ممکنه اشتباهاتی هم پیش بیاد! حال چه مشکلاتی ممکنه پیش بیاد و چطور میشه ازشون جلوگیری کرد؟ مشکل اینجاست که افرادی که در یک زمینه‌ای تخصص دارن در مورد زمینه های دیگه شروع میکنن به اظهار نظر، این مسئله ذاتا مشکلی نداره، اما خب این اظهار نظر در برخی از موارد بدون داشتن استدلال های درست و منطقی میتونه مشکل ساز بشه، مثلا یا تحلیل یا نتیجه گیری درستی نداشتن و یا منابع کافی و خوبی رو برای اون گفته معرفی نکردن. و خب اگر به درستی این کار صورت نگیره، دقیقا میشه همون متجاوزان معرفتی. بیاید در دنیای واقعی این موضوع رو بررسی کنیم و ببنیم که اگر بدون منابع و تحلیل های درست صحبت کنیم حتی اگر متخصص باشیم میتونه چه اتفاقاتی رخ بده.

سال 1998 بود که اندرو ویکفیلد، پزشک سابق بریتانیایی، پژوهشش رو در مجله The Lancet منتشر کرد و در آن مدعی شد که ارتباطی بین واکسن(سرخک، اوریون و سرخجه) MMR و اوتیسم کشف کرده، اما خب چی شد؟ بعداً مشخص شد که این مطالعه تقلبی بوده و مجوز پزشکی ویکفیلد لغو شد. حتی مطالعات بعدی هیچ نشونه ایی از ارتباط این واکسن ها پیدا نکردن. ویکفیلد هیچ تخصصی در اپیدمیولوژی و ایمونولوژی نداشت و هیچ استدلال علمی و منطقی درستی رو هم ارائه نکرده بود و با این وجود با اطمینان روی نظر خودش پافشاری میکرد. اگر چه که بعدا حرفش را پس گرفت! اما ادعاهای غلط ویکفیلد همچنان توسط یک سری آدما باور میشه و باعث شده که یک موج منفی نسبت به واکسیناسیون رخ بده و سرخک در برخی مناطق دوباره شیوع پیدا کند.

این ماجرا، تنها برای ویکفیلد هم رخ نداد، بلکه آدم های زیادی هستند با اعتبارات علمی زیاد دچار تجاوز معرفتی شدند. مثل تیم هانت، تیم هانت برنده جایز نوبل پزشکی بود، وقتی که برای کنفرانسی در مورد زنان دعوتش کردند، در اونجا صحبتی جنسیتی علیه زنان کرد بدون اینکه علت و منطق خودش رو به خوبی توضیح بده، و خب نظرات هانت بعد از اون کنفرانس سریع پخش شد و نقد های زیادی بهش شد، حال چه اتفاقی افتاد برای هانت؟ مجبور شد که از سمت خودش در دانشگاه کالج لندن استفعا بده. مشکل هانت و ویکفیلد این نبود که در شاخه غیر تخصصی خودشون نظر دادن، مشکل ماجرا اونجا بود که هیچ استدلال، منطق و منبع درستی از حرفاشون ارائه نکردند.


چرا حالا این مسئله رخ داده؟

تفکر انتقادی به ما برای داشتن درک درستی از یک موضوع یا یک مسئله کمک میکنه. اما خب، برخی از اوقات اشتباهاتی که دانشمندا میتونن مرتکب بشن، میتونه عواقب خیلی جدی رو برای خود علم داشته باشه. یکی از نکته هایی که مهمه اینه که آیا دانشمندا مهارت و دانش لازم رو برای رویارویی با مردمی که متخصص نیستن و فکر ذهنشون هزار تا جای دیگه هم هست رو دارن یا نه؟! هر دانشمندی جدا از صرف تخصصی که داره، باید شایستگی لازم رو هم برای گفتگو با مردم رو داشته باشه. همینطور اصلا دانشمندا حق تصمیم گیری رو برای مردم ندارن.

وجود اختلاف نظر ها توی علم یک مسئله طبیعیه و عجیب نیست. اصلا همین اختلاف نظر ها و بحث هایی که پیش میاد باعث شده علم رشد پیدا کنه. اما وقتی که میایم مسئله ویکفیلد رو نگاه میکنیم در رابطه با واکسن ها و ارتباطشون میبنیم، میفهمیم که کم کم اون موضوع از دایره متخصص های اون رشته خارج میشه و تبدیل میشه به یک مسئله مورد گفتگو در بین غیر متخصص ها و در بین مردم میچرخه و بعد ممکنه کمی کار سخت تر بشه. چرا که کنترل اون موضوع از دست متخصصین اون رشته خارج میشه و حتی میتونه بحران های مختلف رو ایجاد بکنه چرا که بدون در نظر گرفتن تفکر انتقادی یک نقد صورت گرفته، و وقتی این موضوع حالت مالی و یا منفعتی پیدا میکنه دیگه در افکار عمومی جا پیدا میکنه و دیگه قانع کردن توده مردم برای تغیر یک رویه درمانی یا یک موضوع دشوار تبدیل میشه.


حال چطور میتونیم توی این موقعیت ها قضاوت درستی و منطقی داشته باشیم؟

ما باید سعی کنیم جدا از اینکه ممکنه یک دانشمند و یا یک محقق یک موضوعی رو به اشتباهی مطرح کرده، باید سعی کنیم با تفکری منتقدانه‌ی درست و دارای یک استدلال قابل تحلیل بهش نگاه کنیم و شروع کنیم به بررسی مدارک و شواهدی موجود. حال چطور؟ با تفکر انتقادی یا همون تفکر نقادانه، خب ما میتونیم از راه های مختلفی به اون موضوع نگاه کنیم تا به درک خوبی ازش برسیم. برای مثال نگاه کنیم چه کسی اون حرف رو زده، و یا دقیقا چه چیزی گفته و در کجا این حرف رو زده. وقتی در مورد تفکر انتقادی صحبت میکنیم، منظورمون این است که، بتونیم اطلاعات رو به شکل واقعی و بی طرفانه تحلیل و بررسی کنیم و بعد دست به قضاوتی معقولانه بزنیم. این تفکر به ما اجازه میده که به بهترین راه حل ممکن برسیم، چرا که به ما در شناخت یک مشکل به خوبی کمک میکنه.

به جز اینکه ما هم باید تفکر انتقادی خوبی داشته باشیم و هر چیزی رو به سادگی قبول نکنیم، اما دانشمندا هم باید خودشون رو موظف کنن که در برخورد با مردم یک سری قانون‌هایی رو هم رعایت کنند که معمولا توی جمع های تخصصیشون خیلی مهم نیست، چرا که در فرهنگ های تخصصی بین خودشون شک و بررسی بیشتره ولی این مسئله ممکنه در بین مردم خیلی رایج نباشه. این مسئله وقتی بیشتر اهمیت پیدا میکنه که یک دانشمندی و شخصی شهرت پیدا میکنه، اون موقع باید خیلی مراقب حرف‌هایی که در جمع عمومی میزنه باشه. مثل آقای نسیم طالب نویسنده کتاب قوی سیاه و... که بعضی اوقات در توئیتر اظهار نظر‌هایی میکنه که یا درست نیست یا دقیق نیست و برخی از متخصص های اون رشته هم بهش ناردستی حرفش رو گوش زد، اما خب به خاطر شهرتی که نسیم طالب داره عملا اون مخالفت‌ها دیده نمیشه و مردم نمیتونن قضاوت درستی در نهایت داشته باشن. بهتره تا زمانی که مطمئن نشدیم در مورد اون موضوع حرفی نزنیم و یا حداقل با این میزان از اعتماد بنفس در موردش صحبت نکنیم.

حکایت های این شکلی کم نیست، زیاد میبنیم کسایی که در یک رشته تخصص ندارند در رشته های دیگه هم اظهار نظر میکنن و خودشون رو صاحب نظر هم میدونن، همینطور که گفتم اینکه بتونیم توی موضوعات دیگه نظر بدیم خیلی هم خوبه، اما مهمه که به خوبی و با استدلال درست اینکار رو انجام بدیم. برای مثال ریچارد داوکینز حرف های زیادی در مورد دین میزنه، در صورتی که اطلاعات زیادی در مورد اون رشته نداره، این حرف شخص من نیست، متخصصین مربوط به دین و فلسفه اینو می‎گن. از این سمت هم اگر ما بدون داشتن تخصص بخوایم داوکینز رو نقد کنیم دچار تجاوز معرفتی میشیم!

در نهایت، بسیار مهمه که تفکر نقادانه داشته باشیم و هر موضوع و مسئله‌ای رو به سادگی پذیرش نکنیم. بعضی ها فکر میکنن چون یک نفری در یک رشته تخصص داره و به خاطر تواناهایی تفکر نقادانه ایی که داره میتونه زمینه های دیگه رو هم بهتر درک کنه، این حرف ذاتا مشکلی نداره. اما معمولا در مورد میزان این درک دچار توهم میشیم. در پست بعدی در مورد اثر دانینگ-کروگر و تفکر انتقادی صحبت میکنیم تا متوجه بشیم چطور دچار توهم آگاهی میشیم و چطور از صحت یک موضوع مطلع بشیم.

References :

Academic.oup.com
Online.ucpress.edu
Springer.com
Gastbokdelux.com
تفکر انتقادینوروساینساستارتاپ
Social Neuroscientist, Neuroanthropologist
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید