موفقیت توی جامعه معمولاً به هوش، تلاش و استعداد نسبت داده میشه، اما خیلی وقتها شانس هم نقش اساسی داره و دستکم گرفته میشه. هدف مقاله اینه که با یه مدل ساده نشون بده که چطور افرادی با استعداد متوسط اما شانس بالا، میتونن موفقتر از افراد با استعداد برتر بشن.
برای آزمایش این ایده، مقاله از یه مدل شبیهسازی به نام Talent vs Luck (TvL) استفاده میکنه. این مدل نشون میده که چطور شانس و استعداد میتونن با همدیگه تعامل داشته باشن. توی این مدل، یه سری آدم فرضی با درجات مختلفی از استعداد دارن و به مدت ۴۰ سال شبیهسازی میشن. هر کدوم از این افراد توی این مدت با اتفاقات شانسی مختلفی روبرو میشن؛ بعضی از این اتفاقات شانسی به نفعشون و بعضی هم به ضررشون تموم میشه.
حالا اتفاق جالب اینه که نتایج شبیهسازی نشون میده که افراد موفق اغلب اونایی هستن که نهتنها یه استعداد متوسط دارن، بلکه تعداد بیشتری از رویدادهای شانسی خوب نصیبشون شده. یعنی چی؟ یعنی اینکه اگه یه فرد با استعداد متوسط ولی با شانس بالا رو با یه فرد با استعداد ولی بدون شانس مقایسه کنیم، احتمال موفقیت فردی که شانس بیشتری داشته بیشتره.
۱. تعداد عوامل و فضای شبیهسازی: توی این مدل، ۱۰۰۰ فرد فرضی دارن که هر کدوم درجهای از استعداد دارن. این افراد توی یه فضای مربعی با اندازه ۲۰۱ در ۲۰۱ خانه پخش شدن و هر کدوم تو یه نقطه مشخص قرار گرفتن.
۲. مدتزمان شبیهسازی: این شبیهسازی یه بازه ۴۰ ساله رو شبیهسازی میکنه که به ۸۰ بازه ششماهه تقسیم شده. هر فرد توی این مدت میتونه با اتفاقای تصادفی مختلفی روبرو بشه.
۳. رویدادهای شانسی: توی این مدت، هر فرد با ۵۰۰ رویداد تصادفی روبرو میشه که دو نوع دارن:
مدل نشون داد که موفقترین افراد، همیشه بااستعدادترینها نیستن. بلکه، خیلی وقتا افراد با استعداد متوسط که بیشتر خوششانس بودن، به موفقیتهای بالاتری رسیدن. این یعنی اگه استعداد بالایی داشته باشی ولی شانس باهات نباشه، ممکنه اصلاً به جایی نرسی. در عوض، یه فرد با استعداد معمولی ولی کلی اتفاق خوب میتونه موفق بشه.
خب، این تحقیق یه چالش بزرگ برای مفهوم شایستهسالاری (Meritocracy) ایجاد میکنه. یعنی اون ایدهای که میگه آدمها باید بر اساس شایستگی و دستاوردهاشون قضاوت بشن. اگه موفقیت اینقدر به شانس بستگی داره، پس شاید سیستمهایی که افراد موفق رو به خاطر دستاوردهاشون پاداش میدن، کاملاً منصفانه نباشن. در واقع، خیلی از افراد خوششانستر ممکنه موفق بشن و بقیه که شاید شایستهترن ولی بخت باهاشون یار نبوده، فرصتهای موفقیت زیادی نداشته باشن.
نویسندهها به یه نکته جالب اشاره میکنن: نتایج مدل یه چیزی شبیه به قانون ۲۰-۸۰ پارتو یا منحنی توانی (Power Law) رو نشون میده. این یعنی ۲۰ درصد افراد به ۸۰ درصد موفقیتها دست پیدا میکنن، که اینجا بیشتر به خاطر شانس و رویدادهای تصادفی هست تا استعداد خالص.
حالا وقتی این موضوع رو توی جامعه بررسی کنیم، معلوم میشه که این اتفاقها میتونه منجر به نابرابریهای اجتماعی بشه. چون معمولاً افراد خوششانس توی جامعه بیشتر موفق میشن، حتی اگه استعداد بالایی نداشته باشن. این یعنی سیستمهایی که به دستاوردهای قبلی پاداش میدن (مثل استخدام براساس رزومه یا امتیازات)، ممکنه عملاً به نفع آدمای خوششانس تموم بشه و عدالت توی جامعه رعایت نشه.
در نهایت، این مقاله نتیجه میگیره که شانس نقش بزرگی توی موفقیت و شکست افراد داره و نمیشه نادیدهاش گرفت. بهجای تکیه بر شایستهسالاری مطلق، شاید بهتره که به استعداد افراد بیشتر توجه کنیم و به تاثیر شانس هم اهمیت بدیم و شاید لازم باشه توی پاداش دادن و انتخاب افراد برای موقعیتهای خاص، به جای نگاه کردن به موفقیتهای قبلی، به تواناییها و استعدادهای واقعی افراد هم توجه کنیم. به عبارت دیگه، به جای اینکه فقط به نتیجه نهایی نگاه کنیم، بهتره ببینیم افراد واقعاً چه تواناییهایی دارن و شانس چقدر توی موفقیتشون نقش داشته.
در آینده بیشتر به این پدیده خواهیم پرداخت. | به زودی...