به قلم علیرضا سامانی
«از انقلاب سخن گفتن سخت است؛ زیرا هم دلبسته به آنی و هم پشیمان!… و تجربهی این حس دوگانهی جانکاه، از مرگ هم سختتر است.[1]»
این جمله، جملهی آغازین نوشتهای است که در یکی از وبگاههای فیلترشده دیدم. نوشتهای از فردی که حدس میزنم روزی همچون من امید به آرمانی بزرگ را برای انقلاب ما در ذهن خود میپرورانده، اما روند حرکت تاریخ، ناامیدی او را همچون بسیاری دیگر در پی داشتهاست. اما برای رسیدن به قلهها چارهای جز ترسیم دوباره و دوبارهی آرمانها برای خودمان نیست. تحلیلی که در پیش رو میآید، تحلیلی تاریخی و ایدئولوژیک در مورد یکی از آرزوهای دور و دراز ما میباشد.
بحث ما در مورد نسبت آزادی و امنیت به مثابه دو حق مهم شهروندی است که با توجه به مقتضیات زمان، انتظار تقابل آن دو با یکدیگر میرود. از پرسشهای بنیادینی که تمام نظامهای سیاسی به نوعی با آن مواجه هستند، اینست که آیا با استناد به شرایط و اهداف امنیتی میتوان حد و حدودی را برای حق آزادی بیان و دسترسی به اطلاعات قائل شد یا خیر؟ گرچه در نوشتهی پیشرو قصد بررسی حقوقی اسناد بینالمللی را ندارم، اما به ذکر این نکته بسنده میکنم که با خواندن برخی از این قراردادها نظیر «میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی» و «بیانیه ژوهانسبورگ»، این نتیجه را به سادگی خواهیم گرفت که حق آزادی بیان عقیده توسط هیچ دولتی به هیچ عنوان یک حق مطلق و بدون محدودیت نیست و همواره دولتها مجازند به دلایل مختلف از جمله حفظ تمامیت ارضی، استقلال، سلامت عمومی جامعه و... محدودیتهایی را بر حق مذکور اعمال نمایند.[2]
برای اینکه ببینیم چه بودیم و چه میگفتیم و به کجا رسیدیم، مناسب است به صحبتهای یکی از اصلیترین ایدئولوگهای انقلاب اسلامی، یعنی شهید مطهری رجوع کنیم. آنگاه است که با نتایج شگفتانگیزی روبهرو میشویم. نقل قولهایی که اگر صاحب آن را نمیشناختیم و از زبان فردی دیگر میشنیدیم، احتمالا او را از خود طرد میکردیم.
وقتی میگوییم مطهری از کسی صحبت میکنیم که به دانشکدهی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه خودمان پیشنهاد میدهد که کرسی اختصاصی برای نگرشهای مارکسیستی در دانشکده ایجاد کند و اینکه برای ارائهی مطالب این مکاتب از اساتیدی که واقعا مارکسیسم را شناخته و اتفاقاً به خدا اعتقادی نداشته باشند، حتی به ازای حقوق گزاف، استفاده شود. آن وقت اساتید باورمند به گرایشهای اسلامی هم منطق خود را ارائه دهند و در نهایت نیز هر کس در پذیرفتن هر یک از منطقهای ارائهشده آزاد باشد. مطهری کسی است که میگوید: «در حکومت اسلامی احزاب آزادند. هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد در ابراز عقیدهی خودش آزاد است، فکرش آزاد است.[3]»
اما چه شد که از آن فضای آرمانگرایانهی اول انقلاب به فضای امنیتزدهی امروز در جایگاه ایدئولوژی رسیدیم؟ چه میشود که از «در جمهوری اسلامی، کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند[4]» میرسیم به « اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمیدادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم. تمام جبههها را ممنوع اعلام میکردیم. یک حزب، و آن «حزب الله»، حزب مستضعفین[5]»؟ چرا امام(ره) به این صورت تغییر رویکرد میدهد؟ برای پاسخ باید سری به تاریخ بزنیم.
موضوعی که به زودی و در همان دو سال ابتدایی انقلاب متوجه شدیم، این است که تحقق عینی بخشیدن به آرمانهای انتزاعی اسلامیمان، سختتر از چیزی بود که تصور میکردیم. این که مسیر رسیدن به آزادی به هیچ وجه یک مسیر مستقیم نیست. در آن ملغمهی اول انقلاب که عرصهی ابراز وجود تفکرات و گرایشهای مختلف دینی و غیر دینی بود، اتفاقات گوناگونی رخ داد که قدم قدم ما را از افقهایمان دور کردند.
شرایطی را متصور شوید که لیبرالها دولت را به دست آورده اما پس از مدتی استعفا داده بودند؛ دموکراتهای کردستان و جمهوریخواههای آذربایجان به دنبال استقلال خود بودند، مردم ما در خاک و خون مبارزه با رژیم بعثی میتپیدند و کشور به شدت درگیر اختلافات داخلی بین رئیسجمهور و حزب جمهوری است. در اینچنین شرایطی است که طی فروردینماه سال 60، سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران از تمام احزاب برای ابراز عقایدشان دعوت به شرکت در مناظرههای تلویزیونی میکند. گرچه در نهایت تنها حزب جمهوری اسلامی ایران، حزب توده، جنبش مسلمانان مبارز و سازمان فداییان خلق ایران حاضر به شرکت در صحبتها شدند، اما تریبون دادن به تفکرات مارکسیستی در صدا و سیمای ایران، چیزی بود که نه قبل از آن دیده بودیم و نه دیگر بعد از آن تکرار شد؛ گامی بسیار بلند در راستای تحقق آزادی بیان در یک مقیاس بزرگ. اما یک اتفاق به خصوص طی همان سال 60، تیر خلاصی بر پیکرهی آزادی بیان در کشور ما بود. اعلام مبارزه مسلحانه سازمان مجاهدین خلق در خردادماه و انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی ایران و شهادت سید محمد بهشتی که به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی در مناظرههای تلویزیونی شرکت کرده بود، حکومت را به شدت وارد فاز دفاعی و مقالبه با احزاب مخالف خود کرد.
شهادت بهشتی، احتمالا بزرگترین ضربهای بود که به آزادی بیان در کشور ما وارد شد...
با گذشت آن سالها امنیت و آزادی همواره رابطهای الاکلنگی با یکدیگر داشتهاند و هیچوقت نتوانستیم به یک رابطهی همافزا بین این دو برسیم. حوادثی که طی دولت اصلاحات و علیرغم برداشتهشدن گامهایی مثبت در راستای آزادی بیان در کشور صورت گرفت و اتفاقاتی که طی دهههای 80 و 90 و با ظهور رسانههای جمعی و عملاً بیمعنا شدن سانسور اطلاعات رخ داد، همچون پتکی بود که هیچگاه اجازه نداد آزادی بیان در کشور ما سر بلند کند. در این میان اما اشتباهات ما کجا بودند؟
طی این سالها ما برای مواجهه با چالشهای امنیتی که با آنها مواجه شدهایم، تصمیمات متفاوتی اتخاذ کردهایم. یک سری احزاب را ممنون اعلام کردیم، مطبوعات را بستیم، دیشهای ماهوارهای را شکستیم، توییتر و فیسبوک و تلگرام را فیلتر کردیم و... . گر چه هر یک از این تصمیمات ممکن است تصمیمات درستی برای برههای مشخص از تاریخ انقلاب ما و برای گذر از بحرانها باشند و اساساً همانطور که در ابتدا بیان کردم، هیچ نظام سیاسی به مطلق بودن آزادی بیان باور ندارد، مشکل ما این بوده که بعد از عبور از بحرانها ، به دلیل ترس از تکرارشان، این تصمیمات موقتی را به تصمیمات دائمی بدل کردیم. اشتباه ما این بوده که هزینهی خیانتهای منافقین و آمدنیوز را به پای آزادی نوشتیم.
مشکل دیگری که ما با آن مواجه بودهایم، عدم تواناییمان در انتقال ایدئولوژی به روبناییترین لایههای اجرایی کشور ما بوده است. به این معنا که گرچه آزادی و آزادی بیان و آزادی تفکر از اصول مبرهن در صفحات نگرش اسلامی هستند، همواره نیروهایی با نیتهایی مخلصانه و با هدف خدمت به اسلام اما با رویکردهایی افراطی و ضد دینی جلوی آزادی را گرفتهاند. بنابراین حتی اگر در برههای از تاریخ کشور ما کسی همچون بهشتی -که گرهخوردن نامش با آزادی افتخاری برای آزادی است- رئیس دیوان عالی کشور ما باشد، اما باز هم تنها یک نفر است؛ و ما با مجموعهای بسیار بزرگ در سطح کشور رو به رو هستیم که گرچه زیر دست بهشتی هستند اما مثل او فکر نمیکنند و بهجای برخورد تمدنی با مسائل، آنها را امنیتی میبینند.
این اشتباهاتمان را بگذارید در کنار تمام سوءاستفادههایی که دشمنان ما از بحرانها میکنند؛ متوجه میشوید جای تعجبی نیست که در جایگاه امروز قرار داریم. تا وقتی که دو تن از رؤسای جمهور اسلامی ایران و یک نخستوزیر و یک رئیس مجلس جمهوری اسلامی ایران ممنوعالتصویر باشند، تا وقتی که توییتر به دلایل سیاسی فیلتر اما اینستاگرام، با این سطح از اشاعه فساد، در دسترس است و تا وقتی که حتی سایت بنیاد نشر آثار شهید بهشتی فیلتر است، ما فاصلهی بسیار زیادی با جمهوری اسلامیای داریم که سال 57 به مردم وعده دادهبودیم و 98 درصد رأی «آری» گرفتیم. فاصلهای که تنها با مبارزه مدنی و افزایش آگاهی ما و شناخت اسلام کم میشود. در این صورت میتوانیم به امید خلق فردایی باشیم که امنیت و آزادی بتوانند دست در دست هم باشند، فردایی که در آن محمد بهشتی و نورالدین کیانوری میتوانند سر یک میز و در مقابل دیدگان مردم به نشر تفکرات خود بپردازند.
1. انقلابی که به انحراف رفت!!، حسین جعفری، وبگاه کلمه
2. آزادی، حق و امنیت، ساندرا کولیور، ترجمه و تلخیص از علیاکبر آقایی
3. آینده انقلاب اسلامی ایران، مرتضی مطهری
4. صحیفه امام، جلد 4، ص 364
5. همان، جلد 9، ص 282