ویرگول
ورودثبت نام
نشریه نبض
نشریه نبض
خواندن ۴ دقیقه·۲ ماه پیش

از کجا آمده‌ام؟

از ابتدای دهه هشتاد شروع می‌کنیم. جامعه‌ی نخبگانی از فضای آزاد سیاسی کشور استفاده می‌کرد و کشمکش‌های زیادی که یک بازیگر مهم آن جریان روشنفکر مذهبی مانند سروش بود، به صحن دانشگاه وارد شده بود. بسیج دانشجویی نیز در این فضای پر تنش و با روحیه آزاده خود به نقد عملکرد اجرایی و جریانات فکری حاکم در دولت خاتمی می‌پرداخت و به این واسطه، تا حدی جلوی جریان‌های فکری اصطلاحا روشنفکر نیز ایستادگی می‌کرد. ایستادگی‌هایی که در ابتدا جنبه ی صلبی پررنگی داشت اما به مرور ایجابی‌تر گشت. با روی کار آمدن دولت نهم و افزایش درآمدهای کشور،‌ رشد و سازندگی ما به حداکثر سرعت پس از انقلاب اسلامی رسیده بود و خود را در مرحله‌ی پسا تشکیل دولت اسلامی می‌دیدیم. جامعه شناسان بزرگ دنیا از الگوی توسعه‌ی ایران سخن می‌گفتند و آن را با کشورهای شرق آسیا مقایسه می‌کردند.

طبیعتا جنس مطالبات دانشجویی نیز فرق کرده بود و دیگر نه تنها اثری از انتقادهای تند و پر سر و صدا به دولت نبود، بلکه دانشجویان نیز می‌خواستند بر اساس رسالت‌ها و وظایف و اختیارات خود، نقشی را در مسیر توسعه ایفا کنند. کم‌‌کم فعالیت‌هایی با عناوین سیاسی جای خود را به فعالیت های علمی میدهند و زمزمه هایی از پرداخت به مسائل و مشکلاتی که دولت در حل و فصل آنها چالش داشت شکل گرفت. این تمایل به کمک‌های علمی و تخصصی به دولت، مسبب کاشته شدن بذر گفتمانی بود که شاکله‌ی اصلی فعالیت تشکل‌ها، علی الخصوص بسیج دانشجویی در دهه نود شد. پس از فتنه‌ی سال ۸۸ و حاکم شدن فضای سیاست زدایی از دانشگاه، قدرت کنشگری از تشکل های دانشجویی صلب شد و تشکلی هم که منفعل باشد، محکوم به مرگ است. گویا دیگر چاره ای نبود جز ادامه دادن همان تخصص محوری، بجای نشستن با تئوریسین‌ها و رجال سیاسی.

حال وارد دهه نود شده‌ایم. تشکیلاتی را می‌بینیم که از دعواهای سیاسی فاصله گرفته است و علاجی برای زخم‌های سیاست زدگی‌اش پیدا میکند به اسم "مسئله محوری". گویی دانشجوی بسیجی هویتی متعالی‌تر از همیشه پیدا کرده و حالا فهمیده که دغدغه‌هایش او را قدرتمند و لازم‌الوجود می‌کند. با این روش می‌تواند در کنار حفظ آزادگی خود، در حل مشکلات اثر گذار باشد و نقش حلقه‌ی میانی را به خوبی ایفا کند.

گفتار اصیل مسئله محوری ما را نسبت به تغییر و عدم انفعال متعهد می‌کند. وقتی به تشکل های فکر محورتر می‌رسد، آنهارا از گرداب حلقات کتاب و بیانات خوانی نجات می‌دهد و طعم شیرین فعالیت و کنشگری را به آنها می‌چشاند. وقتی هم که به تشکل‌های فعال‌تر می‌رسد، کمی فرصت درنگ می‌دهد که ای برادر! به کجا چنین شتابان...

حالا دیگر در هر گوشه از تشکل تعدادی دانشجوی دغدغه‌مند را می‌دیدی که روی مسئله خودشان کار می‌کنند، با کارشناسان نشست تخصصی برگزار می‌کنند و مسئولان را پای جوخه‌ی مطالبه‌گری‌شان می‌کشانند. در همین اواخر هم که کرونا دامن‌گیر شد و میدان مبارزه‌ی دانشگاه را از ما گرفت، برنامه‌های روتین فرهنگی و علمی و سیاسی هم از بین رفت و گویی تنها راه زنده بودن و بسیجی ماندن، همان کارگروه‌های تخصصی و جلسه‌های کارشناسی‌اش بود.

اما گذشت و مسئله محوری دچار تغییراتی شد. تغییراتی که نه از جنس تطبیق دادن مسئله محوری با فضای دانشجویی، بلکه از جنس نغییر سلایق دانشجویان تشکیلاتی بود. کم‌کم داشتیم تبدیل به بستر تربیت نیرو برای اندیشکده‌های رنگارنگ می‌شدیم و گویی دانشگاه بستر انجام کارآموزی‌مان بود. تک بعدی شده بودیم. اگر روی اقتصاد کار می‌کردیم، حرف و تحلیلی از مسائل سیاسی و فرهنگی نداشتیم و کسی هم که دید جامع‌نگر همه جانبه به ابعاد مدیریت کلان کشور نداشته باشد، در حل یک مسئله که هیچ، در فهم مسئله هم کمیتش لنگ می‌زند. کسی با این مختصات نمی‌تواند تصمیم‌ساز باشد و تحولات کشوری را جهت‌دهی کند. این روش نسبتی با هویتِ سیاسی-شناختی ما نداشت. تمرکز اصلی ما را هم معطوف کرده بود بر لایه‌ی حکمرانی و ما را از فکر کردن به دانشگاه که همان میدان مبارزه‌ی اصلی ماست محروم کرده بود.

راهکار چیست؟ آیا باید مسئله محوری را ادامه دهیم؟ یا باید به رویکرد‌های دهه هشتاد برگردیم؟

طبیعتا راهکار بهینه، حفظ محاسن رویکردهای دهه هشتاد و نود و حذف معایب آن است. به این معنا که در برخورد با پدیده ها، مسئله‌ها را از نامسئله‌ها تمییز داده و دچار کلیشه‌ها نشویم. از طرفی بتوانیم همه اثرات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی پدیده‌ها را تشخیص دهیم و نسبت‌‍شان با یکدیگر و پدیده را به خوبی درک کنیم. این امر سبب می‌شود مسائل را با همه پیچیدگی‌هایش ببینیم و بازیگرانش را بشناسیم. در واقع هم پاسخ تخصصی‌مان را باید تولید و مطالبه کنیم و هم با بازیگران ایجاد آن مسئله گلاویز شویم. این شیوه، عرصه‌ی تفکر را در تشکیلات حفظ کرده و آن را مماس با کلان مسائل نگه داشته و اساسا "جنبش" بودنمان را حفظ می‌کند. افرادی که با این متد کنشگری می‌کنند، دید سیاسی‌شان موتور پیشران و ملاک سنجش و چهارچوب مسئله محوری‌شان است، اراده‌هایی درون‌زا و وابسته به آرمان‌ها دارند و می‌توانند در دوران پسا دانشجویی نقطه اثر خود را نسبت به کلان مسائل کشور کشف کنند، ظرفیت‌های بالقوه را بشناسند و در فضای غبارآلود مسائل، پاسخی حقیقی، نقطه زن و ریشه ای تولید کرده و به ثمر برسانند و با یک دید کلان از همه‌ی شئونات کشور، یک مسئله را محور همه‌ی اقدامات خود کنند و در یک کلام، تبدیل به رهبران تحول شوند.

تشکلرهبران تحول
نبض دانشگاه در دستانت! |دانشگاه تهران، دانشکدگان فنی، بسیج دانشجویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید