نشریه نبض
نشریه نبض
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

امنیت؛موقعیت چهارده صفر یک

احتمالا در مواجهه با مقوله‌ امنیت و نسبت‌هایی که می‌تواند با بقیه ابعاد زندگی داشته باشد دچار یک "فقر ذهنیتی" شده باشیم. فقر ذهنیتی که به صورت ناخودآگاه امنیت را در مفهوم تهدید جان و مال و این جنس موضوعات خلاصه می‌کند و به تراژدی "ابعاد زدایی ذهنی" در ما منجر شده است. تراژدی که اگر با آن مقابله کنیم، می‌توانیم امنیت را در حوزه‌های دیگر اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و قضایی نیز بررسی کرده و از این طریق تمرکزمان را از مفهوم تهدید جان و مال برداریم. مثلاً ترکیب "امنیت سیاسی" یک معنای کلانش می‌شود اینکه "تفکرات و معارف سیاسی در جامعه از دوگانه گویی، دوگانه‌اندیشی و در یک کلام نفاق به دور باشد". به عبارت ساده‌تر، کسانی که متصدی بیان مسائل سیاسی به مردم هستند امانت به خرج داده و دروغ نگویند.

نکته‌ی حائز اهمیت این است که امنیت، فارغ از ذو ابعاد بودنش، به خودی خود هدف نیست و صرفاً یک ابزار است؛ ابزاری که شاید اصلی‌ترین کارکردش هموار کردن شرایط برای حفظ ارزش‌ها و به فعلیت درآمدن آنها باشد.

از این بحث‌ها که بگذریم شاید بد نباشد ما هم یک بار امنیت را با همان ذهن "ابعاد زدا شده" (!) موشکافی کرده و یکبار برای همیشه با کلیشه هایش درگیر شویم. امنیت در مقیاس یک جامعه، به معنای جا افتاده و سطحی‌اش، شاید آنجایی شکل بگیرد که حاکمان آن جامعه قدرت بازدارندگی و حکمرانی را در سیطره خود داشته باشند و امکان تعرض به جان و مال مردم آن جامعه را از عوامل داخلی و خارجی سلب کنند. پس تا اینجا یک قدرت سیاسی بر گفتمان امنیت تکیه می‌کند و شرایط امکان آن را خود تقبل می‌کند. حال فرض کنیم همین جامعه به دلایل مختلفی از درون دچار التهاب شود؛ به این معنا که بخشی از مردم جامعه متفق‌العمل (نه لزوماً با هدف یکسان) جامعه را ناآرام کنند. به طبع جامعه دچار تنش شده و درگیر است و آنچه که منطقاً در ادامه رخ می‌دهد این است که بخش خوبی از توان و تمرکز جامعه (به معنای کلانش شامل مردم و حاکمان) بسته به وخامت شرایط، خرج حل این اوضاع و کاهش التهاب‌ها شده و جامعه برای مدتی انسجام و یکپارچگی‌اش را از دست بدهد.

عاقبت چه می‌شود؟ در ساده‌ترین تحلیل، جامعه کاملاً آماده است تا از بیرون و یا حتی درون مورد تهدید واقع شود و این یعنی بر اساس همان کلیشه‌های ذهنی، امنیت به خطر افتاده است! در واقع ناامنی نتیجه طبیعی التهابات و اغتشاشات درون جامعه است. وقتی ناامنی به وجود آمد دیگر همه چیز جور دیگر معنا پیدا می‌کند و تحت الشعاع قرار می‌گیرد.

یک مثال از چنین وضعیتی، اعتراضات سال ۲۰۱۱ میلادی در سوریه است که با شعارهایی مبنی بر دموکراسی، آزادی و عدالت آغاز شد. اما جلوتر به دلیل اوج‌گیری عامدانه و رهبری‌های سوء، این اعتراضات به یک جنگ داخلی تمام عیار تبدیل شد که باعث تضعیف امنیت سیاسی و اجتماعی کشور و مهم‌تر از همه حضور همه جانبه‌ی گروه‌های تروریستی و تکفیری داعش در آن منطقه شد که برای مدت زیادی تبعاتش دامن‌گیر جامعه‌ی سوریه بود.

تحت چنین شرایطی حاکمان جامعه با دو صحنه به موازات هم درگیر خواهند شد: یک صحنه درون جامعه است که از ابتدا دچار ناآرامی شده بود و دیگری، صحنه امنیتی جامعه است که از بیرون یا مستقیما تهدید شده و یا به واسطه عناصر داخلی مورد هجوم قرار گرفته است.

آنچه سال گذشته، یعنی آبان ۱۴۰۱، در ایران شاهدش بودیم چندان روند متفاوتی از آنچه که شرح دادیم نداشت. دقیقاً از همان نقطه‌ای که اعتراضات از پوشش ساختگی خود خارج شد و چهره‌ واقعی‌ترش را نشان داد، ناامنی‌های مختلفی هم در جامعه امکان ظهور و بروز پیدا کردند که البته دور از ذهن هم نبودند. از جرئت پیدا کردن اراذل و اوباش برای جولان در کف خیابان گرفته تا حمله به برخی مراکز حکومتی و کشته‌سازی‌هایی که امنیت روانی مردم را مورد هدف قرار داده بودند. اینها تنها گوشه‌ای از مصداق‌های ناامنی در بلوای سال گذشته است. مصداق بزرگتر و اصلی اما آنجایی رقم خورد که ۴ آبان، درست در اوج شلوغی‌های کف خیابان، تیتر یک خبرها به سرعت گویای یک واقعه تلخ و مبهوت کننده شد. واقعه‌ای که هرچند عواملش مثل روز مشخص بود اما یک عده برای پذیرش آن مقاومت به خرج می‌دادند:

مکان: شیراز، حرم مطهر شاهچراغ

ساعت: ۱۷:۴۵

شرح ماوقع: یک فرد مسلح وارد صحن حرم شاهچراغ شد و به سمت زائران تیراندازی کرد. داعش طی بیانیه‌ای مسئولیت این حمله تروریستی را به عهده گرفته است.


وقتی پای داعش و گروه‌های خشنی از این دست به میان می‌آید، انگار مسئله ناامنی و اساساً حس ناامنی جور دیگری می‌تواند دستگاه تحلیلی افراد را حساس کند. حتی اگر قبل‌ترش هم با مصداق‌های داخلیِ ناامنی از جمله خرابکاری در سطح شهر و حمله به نیروی انتظامی دست و پنجه نرم کرده باشیم، گویا این وجهه ناامنی برایمان بیشتر معنا می‌دهد.

اینجا دقیقاً همان نقطه‌ای است که به واقعی‌ترین شکل ممکن امنیت کشور مورد هدف قرار گرفت. چرا که امنیتِ خو گرفته با ذهن جامعه ایران که تا پیش از آن جزو بدیهیات ذهنی مردم بود، با همه مطلوبیتش یک هزینه برای ما آورده بود، آن هم اینکه از بخشی از جامعه "واقعیت زدایی" شده بود و این انگاره را برای برخی به وجود آورده بود که خطر جدی تهدید امنیت از سوی داعش، مجاهدین خلق، تجزیه طلبان و دیگر گروه‌های خونریزِ مسلح، غیر واقعی و بیشتر شبیه یک بهانه(!) برای رفع اتهام به حاکمیت است. اما آنچه مسلماً وجود داشت این بود که دست‌اندرکاران پروژه نامیمون "زن، زندگی، آزادی" توانسته بودند در امنیت کشور اختلال ایجاد کرده از التهابات امنیتی و خشونت‌های بی‌حد و مرز و البته حساب شده‌شان، به عنوان ابزاری برای هدف قرار دادن دستگاه محاسباتی افراد درون جامعه استفاده کنند.به این امید که به نحوی بتوانند با فراگیر نشان دادن این انگاره، مقاومت روانی افراد را یکی یکی بشکنند و آنها را تبدیل به تبری کنند که از درون علیه نظام قد علم کرده و می‌تواند آتش به اختیار منافع آنها را دنبال کند.

انصافاً هم برایش هزینه‌ها کردند. از دوپینگ رسانه‌ای که برای پرورش این عناصر درون‌زا راه انداختند تا خوراک تسلیحاتی که به واسطه‌های گوناگون وارد کشور می‌کردند. حتی آنجایی هم که به دلایل مختلف ورود تجهیزات و سلاح‌هایشان محدود می‌شد چگونگی تامین آن را تعلیم می‌دادند شاهد مثالش هم "جان بولتون"، مشاور سابق امنیت ملی دولت آمریکا است که در مصاحبه با بی‌بی‌سی می‌گوید: ((اپوزیسیون ایران با سلاح‌هایی که از پایگاه‌های بسیج به دست می‌آورند و سلاح‌هایی که از کردستان عراق وارد ایران می‌شود، در حال مسلح شدن هستند)).

در چنین صحنه‌ی روشنی که تنها عنصر بسیار واقعی‌اش "ناامنی" است اگر بخواهیم چالش ناآرامی درون جامعه را حل کنیم باید ابتدا امنیت را به کشور برگردانیم. پس به ناچار بین دو صحنه‌ی درگیری ترسیم شده، صحنه امنیتی جامعه در "اولویت یک" قرار می‌گیرد؛ چرا که حکومت تنها زمانی می‌تواند اعتراضات و خواست مردم را بشنود که یک مرحله عقب‌تر از آن، امنیت جامعه را در خطر نبیند و ثبات امنیتی خوبی در جامعه حاکم باشد. اما این اولویت‌بندی هیچگاه به معنای حذف یکی به دلیل اهمیت دیگری نبوده و نیست بلکه این مسئله باید همواره مورد توجه قرار گیرد تا پس از آنکه تهدید امنیتی و تمامیت ارضی کشور برطرف شد، چالش اعتراضی مردم هم مورد بررسی قرار گیرد. (در این یادداشت هدف و نگاهمان پرداختن به خواست اجتماعی اغتشاشات سال گذشته و اینکه آیا اساسا خواست مشخصی در دل آن وجود داشت یا خیر نبوده و نیست و این نگاه، صرفا یک دید کلی پیرامون مواجهه‌ی مورد انتظار از حکومت در قبال ناآرامی‌ها و اعتراضات است.)

اما خدشه به امنیت ایران داستانی نیست که این اواخر تازه برایمان رو کرده باشند یا حتی ما به تازگی متوجه آن شده باشیم. "مختصات "ژئوپلیتیک" و "نقش محوری ایران در منطقه" همیشه و همواره برای استعمارگرانی که عادت کرده بودند پایشان را کیلومترها بیشتر از گلیمشان دراز کنند، حائز اهمیت بوده و هست. پس دور از ذهن نیست اگر برای رسیدن به خواسته‌ها و تامین منافعشان بخواهند دست دائمی در این منطقه داشته باشند. این مهم زمانی رخ می‌دهد که مانعی بر سر راه قدرت‌های سلطه‌گر و استعمارگر نباشد. اما ایران متاسفانه دقیقاً همان مزاحمی است که اجازه این دخالت‌های گاه و بی‌گاه را از آنها گرفته است. روحیه استقلال طلبی و مبارزه با سلطه از یک سو و قدرت نظامی و دستاوردهای نظامی ایران از سوی دیگر نه تنها عاملی برای تقویت امنیت خود شده بلکه تعادلی در قدرت‌های منطقه نیز به وجود آورده است که بیش از پیش نظام سلطه را به این باور کشانده که ایران عاملی برای ثبات و امنیت هرچه بیشتر منطقه است. پس تنها راه پیش روی آنها برای پیشبرد اهدافشان، گذشتن از "سد امنیتی" ایران می باشد؛ درست همان کاری که سالیان دراز است به شکل‌های مختلف و با سناریوهای تکراری مثل تحریک عناصر داخلی فتنه‌ها در حال انجامش هستند.

در اینجا شاید درک این مسئله که "چرا اساساً در پی هر بلوا و آشوبی در ایران، شاهد یک التهاب امنیتی در کشور هستیم" و یا اینکه "چرا بین دو چالش پیش روی حاکمیت، یعنی حل بحران امنیت و حل مسئله اعتراضات درون کشور، باید اولویت یک را به چالش امنیتی داد" راحت‌تر شود. خنثی کردن حمله داخلی و حرکت در راستای جلوگیری از توطئه‌های جدایی طلبانه‌ی خارجی که با نظارت دقیق آمریکا و اسرائیل دنبال می‌شود، یکی از اصلی‌ترین راهبردهای نظام در عرصه بازگشت امنیت به کشور و منطقه است که در طی سال‌های بعد از انقلاب و در پی جریان آشوب‌های مختلف من جمله ۸۸، ۹۸ و حتی ۱۴۰۱ دیده شده است.

اگر نیم نگاهی به اخبار ایران و جهان داشته باشیم، خواهیم دید موضع ایران در ماه‌های اخیر ادامه دادن فعالیت‌های خود در سطح منطقه و بین‌الملل است. این امر بیشتر به این نکته تاکید می‌کند که آنچه برنامه‌ریزی شده و در حال رخ دادن بود، در وهله‌ی نخست نه تنها بر فعالیت‌هایش تاثیری نمی‌گذارد بلکه باعث تقویت اراده‌ی تهران هم خواهد شد‌. از توافق با عربستان، تا قرارداد با چین، تا همکاری با روسیه، تا نزدیکی سوریه به کشورهای عربی، تا فروکش کردن جنگ یمن، تا دست‌پاچگی و بحران در سرزمین‌های اشغالی تا تنفر و بی‌اعتمادی روزافزون مردم و کشورهای منطقه نسبت به آمریکا و ده‌ها رویداد دیگر که در این مدت شاهدش بودیم، همه و همه پیامدهای اتفاقات سال گذشته و تلاش‌های دست‌اندازانه‌ قدرت‌های استکباری است که اکنون موج آن تحولات، به منطقه و جهان در حال بازگشت است.

درست در همین نقطه است که با یاری خدا از دل این جنگ جهانی تمام عیار علیه ایران، زمینه‌ای برای تغییر جغرافیای سیاسی جهان به نفع ایران، امت اسلامی و جبهه مقاومت شکل خواهد گرفت و در آینده‌ای نه چندان دور نقش ایران در معادلات جدید حاکم بر جهان بیش‌ از پیش پررنگ خواهد شد‌.

امنیتحمله تروریستی در حرم شاهچراغداعشابعادزدایی از امنیت
نبض دانشگاه در دستانت! |دانشگاه تهران، دانشکدگان فنی، بسیج دانشجویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید