نشریه نبض
نشریه نبض
خواندن ۸ دقیقه·۲ ماه پیش

انه لجهاد نصر او استشهاد


قدیم‌ها رسم بود که می‌گفتیم ما به آبان پر از حادثه عادت داریم. عادت کرده بودیم اتفاق‌های مهمی آبان و یا دی ماه رخ می‌دهد و ما هم که در مرکز اتفاقات مهم عالم و برهه حساس کنونی هستیم، باید برایش آماده باشیم. دقیق‌تر اگر باشیم باید بگوییم ما آدم‌های جنوب غربی آسیا، به زندگی پر حادثه، به جنگ، به تنش، به درگیری، به دفاع و جان دادن و مبارزه عادت داشتیم. داخلی یا منطقه‌ای. هزار ساله یا چند ماهه. اما حقیقتش ما عادت نداشتیم به انتظار زنده بازگشتن‌هایی که هربار به اخبار سنگین منتهی شوند. همه ما، به قدر مادران شهدایی که سالها چشم انتظار پسرشان بودند اما نهایتا یک پلاک یادگاری شان شد، قوی نبودیم و عادت نداشتیم و کاش عادت نمی‌کردیم.

کاش عادت نمی‌کردیم به بعضی روزهای تلخ؛ از 13 دی بگیرید تا همین 7 مهر.

به روزهای تلخ‌تر بعدش هم ای کاش البته عادت نکنیم. مثلا نباید عادت کنیم سران مقاومت را یکی یکی بزنند و در برابرش پاسخ درخوری نباشد. نباید عادت کنیم سگ هاری در اطراف خانه‌مان جولان بدهد و بچه‌ها را تکه پاره کند و کسی با او کاری نداشته باشد. به یک سری چیزها نباید عادت کرد و شاید زمانی بهتر از حالا وجود نداشته باشد برای خرق عادت. چیزی که فکر می‌کردیم وعده صادق نویدش را پس از 8 سال غرب زدگی میداده، شجاعت وزیر امورخارجه ایران -که صدای رسای مقاومت جهان بود- و توکل، باور و ولایت پذیری رئیس جمهور این مملکت بود. اما گویا جایی میان کوه‌های ورزقان، به حریق دچار شد. شاید خوب باشد صحنه را از 7 اکتبر ببینیم.

ده روز دیگر می‌شود یک سال از روزی که هیمنه امنیتی نظامی اسرائیل را یک گروه نظامی کوچک فرو ریخت. گروهی که مدت‌ها بود اسرائیل می‌گفت رو به اضمحلال است و حتی بسیاری از بررسی‌های امنیتی خود روی آن را کاهش داده بود.

همین گروه کوچک یک سال است جهان را انگشت به دهان گذاشته. نه برخلاف ادعای اسرائیل توان نظامی اش تمام شده، نه مردم غزه آن را پس زده‌اند، نه کار بخش سیاسی‌اش تمام شده. در حالیکه اسرائیل نتوانسته در این یک سال غزه را تخلیه و خلع سلاح کند، نتوانسته گروگان هایش را پس بگیرد و همان‌ها که برگردانده، بیشتر از زنده‌ها تلفات داده. آوارگان شمال و جنوب را هم که نتوانسته برگرداند. یک سال پس از 7 اکتبر اسرائیل به هیچ هدفی که نرسیده هیچ، وجهه بین المللی‌اش هم که به شدت از بین رفته، رویای عادی سازی‌اش بر باد رفته و در دیوان لاهه محکوم شده. اوضاع داخلی خوبی هم ندارد. هرچه نباشد، اسطوره سرزمین امن یهودیان را، فلسطینی و یمنی و لبنانی و عراقی زیر سوال برده‌اند.

بی شک این یک سال مقاومت حماس و غزه بدون حمایت باقی جبهه مقاومت و حتی حمایت مردم کرانه ممکن نبود. اما حالا در این شرایط، اسرائیلی که بعد از ورود زمینی به غزه و زمین‌گیر شدن، کشتارهای دیوانه‌وارِ بی‌شمار و بی‌نتیجه و موفق نشدن در هیچ یک از اهدافی که دنبالش بوده، طبیعتا به مرور حرکت می‌کرد به سمت آن که حداقل از تنش فعلی بهره‌اش را ببرد: عبور از صحنه نظامی به صحنه امنیتی که مزیت نسبی اسرائیل است. با این کار هم فرصت دارد ابروی امنیتی رفته‌اش را برگرداند، هم مهره‌های آزاردهنده‌ی زمین بازی را حذف کند و در این بین هم قدرت و شیوه جواب طرف مقابلش را بسنجد و هم دستاورد بسازد. برای اسرائیلی که طوفان الاقصی را نبرد بود و نبود خودش می‌بیند، حذف هر یک دشمنش، افزایش شانس بقاست. هم دستش را به زعم خودش در مذاکرات آتش‌بس پر می‌کند و هم از شدت حملات مقاومت می‌کاهد.

در این بین هر حمله و ترور، در داخل کشور ما رو به رو می‌شد با موجی که می‌گفت نباید جواب داد چرا که افتادن در تله جنگ است یا سوزاندن برگ‌ها برای معامله است؛ چه برای مذاکراتی در آینده و چه برای آتش‌بس. حرف‌هایی که می‌رفت تا وعده صادق را نهایتا به حمله به عین الاسد و امثالهم تقلیل دهد. چنین جوابی اما معادله جدید مدنظر اسرائیل را تثبیت می‌کرد: می‌زنم و خوب هم می‌زنم و از این به بعد من صحنه را ترسیم و مدیریت میکنم!

پاسخ سنگین اما نمادین ایران جلوی تثبیت این معادله را می‌گرفت اگر در ادامه هم با همان رویکرد دنبال می‌شد. اتفاقی که باید پس از شهادت هنیه در ایران می‌بودیم و نبودیم، اجازه داد بازدارندگی ما زیر سوال برود.

شاید بشود گفت همین ما را به موقعیتی رساند که اسرائیل قفل مراحل بعدی را هم باز کند. اما حقیقت این است که جواب ما نهایتا یکی از چندین و چند پارامتر تاثیرگذار بر روی تصمیم اسرائیل، برای ترور سیدحسن نصرالله می‌بود (بله قطعا بحث اینکه بازدارندگی و امنیت ملی ما از این اتفاق دچار خدشه جدی شده، و بی پاسخ ماندن آن مطرح است اما این بحثَ جدایی از حمله به حزب الله است) و شاید بتوان گفت چندین و چند مورد دیگر در کنار عدم پاسخ ایران با مجموعه پارامترهای دیگری که یحتمل نمیدانیم، در این اتفاق موثر بوده. از جمله آن‌ها می‌توان به عدم توازن پاسخ مقاومت به ترور فواد شکر، نفر دوم نظامی حزب الله و سپس ترور یک‌جای پانزده نفر از اعضای رضوان -که فرماندهان ارشد حزب الله را شامل می‌شده- اشاره کرد.

شاید مثل خود اسرائیل همه انتظار می‌داشتند در جواب این ترورها، پاسخ‌های سهمگین‌تری در انتظار باشند. اما به هر علتی بوده باشد، ما جز بمباران پایگاه نظامی یا اتفاق دیگری که بگوییم در خور این اتفاقات بوده، رو به رو نشدیم.

در همین شرایط، رژیم صهیونیستی خودنمایی بزرگی با قضیه پیجرها می‌کند و نزاع را به لایه دیگری می‌کشد. ترورِ کورِ گسترده با تلفات غیرنظامی: افزایش مرحله به مرحله سطح جنگ و سنجش جواب طرف مقابل. علیرغم حملات لبنان، برتری مشهود نظامی اسرائیل بر لبنان، فشار زیادی به اسرائیل نمی‌آورد؛ اگرچه اوضاع شهروندان اشغالگر اسرائیل را آشفته می‌کند.

در همین اوضاع، شاید حرف خطرناکی باشد اما چراغ سبز ایران در نیویورک را نمی‌توان بی‌تاثیر در نظر گرفت! این را بگذارید در کنار اینکه هیچ زمانی بهتر از حالا، اسرائیل فرصت تخریب زیرساختی و سنگین حزب الله را نداشته و نخواهد داشت. و تقریبا همه منتظر افزایش شدت حملات اسرائیل با لبنان بوده‌اند؛ چرا که اقل دستاورد اسرائیل و مهم‌ترین شیوه او برای بازگرداندن آواره‌ها و فشار به حماس برای مذاکره، همین در نظر گرفته می‌شده. با این حال ترور سید در حالیکه نتانیاهو در نیویورک بوده نمادسازی بزرگی است از اینکه پشت اسرائیل به آمریکا گرم است و پر واضح است که حنای «آمریکا در جریان نبوده» برای کسی رنگی ندارد. اساس ساختار سیاسی آمریکا و روابط اسرائیل با آن، هرگز اجازه نمی‌دهد اسرائیل چنین تصمیمی را بدون اجازه آمریکا بگیرد. چه اینکه در حال حاضر مهم‌ترین نافع این قضیه نه اسرائیلی است که آواره دارد و چهره اش مخدوش شده و در حال جنگ است، که آمریکاست که نیابتی دارد دشمنانش در منطقه را حذف می‌کند. پس طبیعی‌ست تا انتخابات، صحنه را کنترل کند تا به جنگ بزرگی نرسد اما در عین حال منافعش را هم تضمین کند.

در چنین شرایطی، پاسخ دیگر با ابعاد نظامی و امنیتیِ صرف تعریف نمی‌شود.

آمریکا بازیگر بزرگ این صحنه است. شریک جرمی که رئیس جمهور این مملکت برادر می‌خواندش! تیم دیپلماتیک ما در خاکش رسما لاس سیاسی میزند! (از خوانندگان عذر می‌خواهیم) و چراغ سبز نشان می‌دهد که سلاح زمین می‌گذاریم اگر اسرائیل زمین بگذارد!

پیش از به ریاست رسیدن مسعود پزشکیان نیز بر کسی پوشیده نبود که تیم او برای مذاکره مجدد و احیای سند مرده‌ی برجام و پیوستن به فتف هر کاری خواهد کرد اما تقریبا کسی انتظار نمی‌داشت در این برهه حساس و در حالیکه در روز تحلیف ریاست جمهوری، رژیم صهیونیستی با ترور مهم‌ترین مهمان ایران یعنی اسماعیل هنیه در خاک این کشور، رسما دولت جدید را تهدید کرده و قدرت خودش را به رخ کشیده، چنین تعاملاتی از ایران ببیند. تا زمانی که حاضر نباشیم با آمریکا کاملا به همان اندازه که اسرائیل را مقصر و محکوم می‌دانیم، برخورد کنیم، هیچ پاسخی هرگز درخور و مناسب نخواهد بود.

مادامی که تمام اهداف آمریکا در منطقه امن است و اسرائیل هم از بزرگ‌ترین نقطه ضعفش یا ماهیت و علت وجودش، احساس خطر نکند، معادله در میدان، می‌شود معادله مدنظر اسرائیل؛ و نتیجه آن ترورهای سنگین‌تر بعدی در ایران و یمن و عراق و لبنان خواهد بود.

چطور می‌شود پاسخ داد؟ شاید به مذاق عشاق مذاکره و بستن با آمریکا خوش نیاید اما تهدید و زدن اهداف مهم آمریکایی منطقه، طوری که برای آمریکا جا بیفتد زدن ایران و کشاندن آن به جنگ، آرامکو و ناوها و منافع او را به جد در خطر قرار خواهد داد و باید میزبان موشک‌های ایرانی شود. تلفات نظامی و اقتصادیِ ضربه زننده اگر از آمریکا گرفته نشود، راه به جایی نخواهیم برد؛ خواه تهدید با نمه‌ای بروز باشد و یا ضربه واقعی. به هرحال دسترسی ما به نقاط حساس آمریکا به مراتب بیشتر است تا به مناطق اسرائیل.

از طرفی اسرائیل باید مستقیم یا غیرمستقیم و با همت یاران یمنی و عراقی و حتی لبنانی‌ها باید دچار ناامنی به مراتب بیشتر شود. نه تنها ساکنان شمال سرزمین‌های اشغالی، که بخش‌هایی تا میانه نیز باید مجبور به تخلیه و آوارگی شوند. به هرحال نه شهروند ساده دارد این رژیم جعلی، نه تا الان فرصت برای ترک اسرائیل کم بوده و نه تا وقتی گزاره‌ی سرزمین امن یهودیان پابرجاست، معادله برای اسرائیل سنگین می‌شود. پس راندن بیشتر، ترس بیشتر، جلوگیری از بازگشت صهیونیست‌ها به خانه‌های اشغالی و تهدید آمریکا، قطعا دو مولفه مهم و لازم است؛ تا هم از جسارت بیشتر اسرائیل جلوگیری شود و هم از تثبیت معادله فعلی جلوگیری کند.

مولفه‌هایی که به نظر نمی‌آید در دستگاه محاسباتی دولت فعلی خیلی جایی داشته باشد. اما شاید خوب باشد سرنوشت سرزمین‌های سلاح بر زمین گذاشته و مذاکره کرده از صربستان تا مصر و جنبش فتح برای بعضی بزرگواران یادآوری شود.

راهی که در نهایت آن یا شهادت است یا نصرت الهی، نمی‌ارزد با دو صباح امضای ترامپ یا هریس پای کاغذ پاره‌ای معامله شود. باشد که جنابانِ هراسان از پاسخی که راه بر برجام موشکی و منطقه‌ای می‌بندد، امضای پاره شده کری را به یاد بیاورند و باشد که خون سید مقاومت، خود یاری‌گر مجاهدان باشد.

به اذن الله.

حزب اللهرئیس جمهوررژیم صهیونیستی
نبض دانشگاه در دستانت! |دانشگاه تهران، دانشکدگان فنی، بسیج دانشجویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید