ویرگول
ورودثبت نام
نشریه نبض
نشریه نبض
خواندن ۸ دقیقه·۲۴ روز پیش

اینجا مساله، مساله هویت است!

شاید خیلی هم از شروع دوران پرفراز و نشیب دانشجویی‌مان نگذشته باشد ولی خب همینکه اینجا قرار نیست ادامه‌ی مسیر قبلی‌مان باشد و یا شاید قرار نیست ما همان امتداد «من‌های» قبلی‌مان باشیم هم به نوبه‌ی خود چالشی است که فعلا خیلی‌هایمان را درگیر کرده!

مسئله از آنجایی شروع می‌شود که ما دانشجو را «بماهو دانشجو» و به مثابه یک عنصر اراده‌مند که اراده‌اش را در راستای دغدغه‌هایش استوار کرده بپذیریم. درست در همین نقطه‌ی پذیرش است که هویت دانشجویی از آن معنای پیش پا افتاده‌ی درگیری با درس و بحث و پروژه، عبور کرده و به واسطه ارتباطی که با لایه نخبگانی جامعه دارد، در نسبت با مسائل کشور تعریف می‌شود و این انتظار مهم از او می‌رود که نگاهش به چالش‌ها و مسائل کشور فراتر از نگاه عوام جامعه باشد و در یک کلام نگاهش به دنبال حل مسئله باشد. یقیناً این هویت دانشجویی برای آنکه بتواند در میدان عمل در نسبت با دغدغه‌هایی که دارد ورود کرده و نقش آفرینی موثری را ایفا کند نیازمند بستری است که به واسطه آن، هویت فردی‌اش وسعت یافته و به یک هویت جمعی‌تر تبدیل شود. جنبش دانشجویی دقیقاً در همان نقطه‌ای قد علم کرد که توانست این هویت‌های واحد را کنار هم جمع کند و در یک راستای مشخص به آن جهت دهد. همین جهت‌دهی و همراستا کردن اراده‌هاست که نقطه عطفی است برای انعکاس و ضریب دادن به اقداماتی که دانشجو طی حیاتش می‌تواند (و یا باید!) داشته‌باشد.

اما بحث من فراتر از آنکه بخواهم این بستر را به حیث امکانات و ظرفیت‌هایش موشکافی کنم، روی بار مسئولیتی است که هویت دانشجو را در نسبت با آن تعریف کردیم. کدام نسبت؟ مثلث دانشجو و مسائل کشور (!) که گویا تا اینجای کار یک چیزش کم است. این دغدغه که اساساً چطور جریان دانشجویی می‌تواند با مسائل کشور مماس باشد و چطور می‌تواند در این راستا گام بردارد یکی از سهل ممتنع‌ترین چالش‌هایی است که در بازآرایی جدید دهه پیش رو همواره در مسیر حرکت جنبش دانشجویی بوده است. تلاش‌های مختلف و البته ارزشمندی هم صورت گرفته برای آنکه جریان‌های دانشجویی بتوانند خودشان را در نسبت «درستی» از مسائل پیدا کنند تا ضمن درک صحیح از مسئله، نوع مواجهه و اقداماتشان هم سنجیده و متناسب باشد. به هر حال جریان دانشجویی در حکومت دینی یکی از چرخ دنده‌های مهم در حرکت ماشین حکومت است. اما چه می‌شود که آنطور که انتظارش می‌رود کیفیت‌ این اقدامات و یک مرحله عقب‌تر از آن کیفیت این مواجهه‌ها مطلوب نیست؟

و یک سوال اساسی‌تر، آیا این آسیب تنها ناظر به فضای تشکلی و جنبش دانشجویی است یا پیوستی به فضای کلی بدنه دانشجویی هم دارد؟ واقعیت آن است که برای ورود به عرصه‌ی حل مسئله (که این حل در لایه دانشجویی لزوماً به معنای تصمیم‌گیری نهایی و مختوم اعلام کردن پرونده‌های باز شده نیست) الزاماتی نیاز است که در ایده‌آل‌ترین حالت ممکن اگر قرار باشد تحولی رقم بخورد ناگزیر باید از دل این الزامات بیرون آمده باشد. گام صفر این مسیر هم همان حلقه مفقوده‌ای است که چند سالی‌است بدنه دانشجویی کم و بیش با آن دست و پنجه نرم کرده است و از قضا یک پایه مهم برای مثلث ترسیم شده است؛ حلقه مفقوده‌ای به اسم «تحلیل و درک جامع از مسائل». اگر بخواهیم واقع بین باشیم کمرنگ شدن این گام در لایه نخبگانی دانشگاه نه تنها تبعاتی برای خود دانشگاه و دانشجو داشته است بلکه در اشل یک جامعه بزرگتر برای کشور هم آسیب زا بوده است؛ چرا که اساساً همین جرئت و جسارتِ آرمان‌خواهی نسل جوان و دانشجو است که توانسته موتور حرکت پیشرفت کشور را راه بیندازد. حال اگر قرار باشد این جرئت و جسارت بر مبنای تحلیل‌هایی ناقص و یا بعضاً یک خطی آرمان‌خواهی را به سرانجام برساند، سوختی که برای حرکت موتور پیشرفت نیاز بوده درست تامین نشده و بنابراین پیشرفتی حاصل نمی‌شود و یا دربهترین حالت اگر حاصل شود با یک شیب بسیار کندی رقم خواهد خورد. اما این حلقه مفقوده‌ی «تحلیل و درک جامع از مسائل» دقیقاً به چه معناست؟ در ساده‌ترین حالت اینکه بتوانیم بفهمیم این مسئله در نسبت با چه «نظام و قاعده‌ای» تعریف می‌شود. نظام و قاعده‌ای که شاید بتوان از آن به عنوان زمین بازی آن مسئله یاد کرد. قاعدتاً این زمین‌های بازی هستند که مشخص می‌کنند آن مسئله و یا چالش به نفع چه کسی یا چه کسانی یا حتی به نفع چه تفکری حل بشود یا نشود؛ به عبارت دیگر فهم درست و دقیق این نظام و قاعده‌ها است که مدل مواجهه‌ی ما را با مسائل تعیین می‌کند‌. دانشجویی که با نیروی محرکه آرمان‌خواهی‌اش و با دغدغه پیشرفت کشور آمده است تا با بطن مسائل درگیر شود، محال است بدون فهمیدن ایده‌ی قواعد زمین بازی یک مسئله (بخوانید نظام و قواعد خاستگاه مسئله) جایگاه درستی در نسبت با آن مسئله برای خودش پیدا کند و وقتی این جایگاه درست پیدا نشد دیگر اقداماتی که صورت می‌گیرد ابزاری برای برون رفت از آن چالش نخواهند شد و دست بر قضا، همین به اصطلاح ابزارها یک تنه می‌توانند مشکلی سربار مشکلات قبلی شوند

کمی سخت شد؟! خب اجازه دهید با یک مثال کمی تا حدودی ماجرا را باز کنیم ...

اگر دانشجوی رشته‌های فنی باشید و یا حداقل کمی با اخبار سر و کله زده باشید، حتما چالش‌هایی که در حوزه‌ی خام فروشی همیشه مطرح بوده و هست را شنیده اید. عده‌ای معتقدند اگر در زمینه نفت، فلزات و حتی انرژی رویکردمان را روی خام فروشی تنظیم کنیم، دیر یا زود کمر تولید در کشور شکسته خواهد شد و بر همین اساس با آن مخالفت می‌کنند. عده‌ای هم با منطق خودشان از قضا این امر را یک طرح اقتصادی برای کشور می‌بینند و با ملاحظاتی حاضرند قسمتی از این مواد را به دل خام فروشی بسپارند. خب تا اینجای کار نمی‌شود قضاوتی کرد که کدام دیدگاه درست است و بر مبنای کدام باید برنامه‌ریزی کرد؛ اصلا لزومی دارد صرفا یکی را مبنا قرار دارد و فقط بر اساس آن عمل کرد؟ اما همین که یک نگاه سومی بیاید و مسئله را فارغ از آنچه اینجا تقلیل داده شد، ریشه‌ای‌تر نگاه کند و به اصطلاح خودمان برود ببیند خاستگاه این مسئله کجاست و قاعده بازی در آن زمین چه چیز را حکم می‌کند، خواهد دید که اساساً پدیده‌ی خام فروشی یکی از همان ابزارهایی است که می‌تواند زمینه وابستگی کشور را به دیگر کشورها فراهم کند و این در گام نخست با اصل استقلال طلبی و خودکفایی کشور در تعارض است. اینجاست که می‌تواند مسئله‌های مطرح شده ذیل این حوزه را بهتر درک کند و ریشه‌ای‌تر برای تصمیم سازی‌ها اقدام کند.

یک مثال دیگر همین فناوری‌های جدید مثل نانو و هوش مصنوعی و امثال آنها است. فناوری‌هایی هر کدام در بازه زمانی‌های مختلف به طرز نامعلومی یکدفعه بر سر زبان‌ها آمدند و هر کس در هر لایه‌ای که می‌توانست مخرج مشترکی با آن پیدا کند، قسمتی از آن را در دست گرفت و جاده را برای حرکت در لبه‌های آن هموارتر کرد بدون آنکه بخواهد به این مهم بپردازد که اساساً نیاز ما و بوم کشور ما به این فناوری چیست و چطور قرار است آن را در خدمت خودمان بگیریم؟ چه قله‌ای را قرار است برایش تعریف کنیم و برای رسیدن به آن قله چه گام‌هایی را نیاز است طی کنیم؟ این‌ها گوشه‌ای از سوالاتی‌ است که در مواجهه با فناوری‌های جدید و حتی در برخی صنایع هیچگاه به آن پاسخ داده نشد. تا چشم باز کردیم در خدمت این فناوری‌ها بوده‌ایم بی آنکه فهمیده باشیم نظام و قواعد جایی که این فناوری قرار است در خدمت آن باشد چه چیزی بوده و یا خواهد بود! از این‌ها که بگذریم همه‌ی حرف این بود که فهم درست از عقبه‌ی یک مسئله اساسی‌‌ترین پایه‌ی تحلیل ما را شکل می‌دهد و تا مادامی که نتوانسته باشیم از قواعد حاکم بر زمین بازی مسائل آنگونه که هست شناخت و درک حاصل کنیم، هر اقدامی در مواجهه با مسئله مشکل ساز خواهد بود.

اما در پاسخ به این پرسش مطرح شده که آیا می‌توان این آسیب را به بدنه دانشجویی نسبت داد یا خیر، واقعیت این است که این آسیب سال‌هاست که در بدنه دانشجویی رخنه کرده و مبنای فضای کلی تحلیل این قشر از جامعه را دستخوش تغییر قرار داده است؛ بخشی از آن را اگر سوء مدیریت در استفاده از رسانه و یا جولان همه جانبه و جهت دهی شده‌ی رسانه بدانیم، بخش خوب دیگرش ماحصل «کمرنگ شدن» فضای فکر در جامعه‌ی نخبگانی مثل دانشگاه است.

اگر دانشجو در فضای دانشگاهی، موجودی فراتر از دغدغه‌های درس و کلاس و پروژه درک می‌شد و اگر آرمان خواهی او آنطور که شایسته‌اش بود باور می‌شد، در آن صورت یقیناً ساحت فکر و تصمیم سازی او نیاز مبرم دستگاه های دولتی و حاکمیتی به شمار می‌رفت و این مطالبه از او می‌شد که پیرامون مسائل و چالش‌های اساسی کشور حرف تولید کند و جلوتر در مقام عمل برای حل این مسائل آستین بالا بزند. این صرفا بخشی از چرایی کمرنگ شدن تفکر صحیح در این فضا است و قاعدتا به این معنا نیست که تمام مشکلات از بالا تعریف شده‌است پس زمینه‌سازی حلش هم باید از همان بالا رقم بخورد، بلکه بحث اینجاست که اکنون چگونه میتوانیم این فرصت را مجدد به لایه‌ی نخبگانی دانشگاه برگردانیم؟ چه فرصت‌هایی؟ فرصت هایی برای فکر کردن و به چالش کشیدن مسائل اساسی کشور، عمق دادن به تحلیل‌ها و درنهایت دور شدن از تحلیل‌های تک خطی و تک بعدی ناظر به آنها ...

رویداد چیستای 2 که بالاخره بعد از چندین ماه تلاش و برنامه‌ریزی به همت بسیج دانشکدگان فنی برگزار شد، آمد تا روی همین حلقه‌ی مفقوده‌ی چند ساله‌ی جریانات دانشجویی و البته بدنه‌ی دانشجویی دست بگذارد و این فرصت را ایجاد کند تا دانشجوی درس و کلاس و پروژه، کمی قد بلند کند و به بهانه‌ی همین رویداد چند هفته‌ای هم که شده جور دیگری به مسائل «فکر» کند و خود را درعرصه‌ی مواجهه با مسائل اساسی کشور محک بزنند.
یقینا چیستا آخرین امید ما برای حرکت در مسیری که دانشجو را مرتبط با مسائل و چالش‌های کشور مرتبط می‌داند، نبوده و نیست؛ بلکه سرآغازی برای فراگیری گفتمانی در اتمسفر دانشگاهی است که حلقه‌ی مفقوده‌ طلایی بود حل مسائل یعنی تحلیل و درک جامع از مسائل هدف گرفته است.
نقش آفرینیدانشجوییکشورهویت
نبض دانشگاه در دستانت! |دانشگاه تهران، دانشکدگان فنی، بسیج دانشجویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید