حدود 30 سال پیش جرج بوشِ پدر، رئیسجمهور وقت ایالات متحده، سرخوش از به زانو در آوردن شوروی و پایان جنگ سرد و در میانه جنگ اول خلیج فارس، فاتحانه و به سان پادشاهان قدیم، سخنرانیای ایراد کرد که خلاصهی آن را میتوان در این یک پاراگراف دید:
" آنچه در خطر است بیش از یک کشور کوچک است. این یک ایده بزرگ است: نظم نوین جهانی که در آن ملتهای مختلف با هدف مشترک برای دستیابی به آرزوهای جهانی بشر، صلح و امنیت، آزادی و حاکمیت قانون گرد هم میآیند"
در پس این سخنرانی مقالات نوشته شد و کتابهایی همچون پایان دنیای فوکویاما به رشته تحریر درآمد که همه خبر از جهانی تکقطبی به رهبری ایالات متحده و مبتنی بر ارزشهای لیبرال دموکراسی میداد. تمام شواهد و تحلیلها نیز به نفع آنها بود. آمارهای اقتصادی و اوضاع سیاسی جهان همه چیز را به سود آمریکا و همراهانش نشان میداد. در دیدگاه آن زمان آمریکاییها، کسانی همچون صدام حسین یا کمونیستهای یوگوسلاوی فقط مگسهایی مزاحم برای حاکمیت جهانی آنها بودند که در نهایت زیر پا له میشدند. اما همان وقت مردی در ایران یک هفته پس از آن سخنرانی جرج بوش پیشبینی کرد که این ادعاها مانند کف روی آب محو خواهد شد.
"قدرت اینها، آن نیست که تبلیغ و وانمود میکنند؛ آن نیست که میخواهند ملتها آن را باور کنند. اینها، ضعیفتر از این حرفهایند. بنابراین، همهی ملتها و دولتها و کشورها در آفریقا و آسیا و در همهی مناطق دیگر عالم، حتّی آنجایی که مسلمانان در اقلیت هستند، میتوانند در مقابل آمریکا بایستند و از تحمیلها شانه خالی کنند"۱۳۶۹/۱۱/۱۷؛ بیانات در دیدار میهمانان خارجی شرکت کننده در مراسم بزرگداشت دههی فجر
میگویند زمان بهترین قاضی است. آمریکاییها در آن زمان هیچ کشوری را قادر به رویارویی با رویای خود نمیدیدند. به زعم خودشان قدرت نظامیشان در دنیا هیچ رقیبی نداشت و با اشاره رئیس جمهورشان میتوانستند دولتها را در هر کجای دنیا یک شبه سرنگون کرده و مچ شوروی را نیز خوابانده بودند. اما پوچ بودن ادعاهایشان یکی از پس از دیگری ثابت شد. زمانی که بحث انسانها و ایمان و ارادهشان به میان بیاید تمام محاسبات مادی ارزش خود را از دست میدهند. اندیشه مقاومت که جمهوری اسلامی آن را تبلیغ و نمایندگی میکرد قرار نبود با محاسبات مادی آنها پیش برود.
زمان گذشت و نوبت به پسر همان جرج بوش رسید که با اندیشه مقاومت رو به رو شود. آنها فهمیده بودند که خاورمیانه به ساز آنها نخواهد رقصید و به خیال خودشان میخواستند با جنگ نظامی که وزیرخارجهشان از آن به عنوان درد زایمان خاورمیانه جدید یاد کرد، نقشه منطقه را عوض کرده و حاکمیتها و مرزها را به نفع خودشان تغییر دهند. اما اندیشه مقاومت سستی آن ماشین نظامی پرهیاهو را به یکباره به رخ جهانیان کشید. حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه و حماس در سال 2008 توانستند مزدور پرادعای غربیها را سرجای خود بنشانند و در کنار آنها مقاومت عراق و افغانستان پا را فراتر گذاشته و خود آمریکاییها را هدف قرار میداد. برای آمریکاییها درک این مسئله سخت بود که چگونه تمام قدرت نظامیشان به سخره گرفته شده بود، آنهم با مدیریت یک سردار بدون تحصیلات آکادمیک به اسم قاسم سلیمانی. این شکستها و گرفتاریهای آمریکا در منطقه حامل پیامی روشن برای جهانیان بود: آمریکا آن چیزی نیست که در هالیوود نشان میدهند.
آمریکا نیز بیکار نمانده بود، برای جلوگیری از شکست خودش کارهای زیادی کرد. گروههای مسلح به وجود آورد و در کشورهای مختلف به قول خودشان انقلاب و ناامنی به راه انداخت؛ اما دیوار جهان تک قطبی آمریکا شروع به ترک خوردن کرده بود.
پس از گذشت 3 دهه از ادعای جرج بوش بهتر است شرایط حال حاضر را کمی بررسی کنیم. اندیشه مقاومت به بقیه نیز جرات رویارویی با آمریکا را داده است. روسیه نقاب هماهنگی با آمریکا را که پس از فروپاشی شوروی به صورت زده بود برداشته و شروع به تهدید منافع آمریکاییها میکند. دیگر از آن روسیه هماهنگ با اروپا خبری نیست و تضمینی برای توقف آنها در اوکراین وجود ندارد. چین مستقیما به حاکمیت اقتصادی آمریکاییها حمله کرده در عین حال که همیشه برای تهدیدات نظامی آنها در تایوان نیز آماده است. جبهه متحدان آمریکا نیز دیگر یکدستی سابق را ندارد و سیاستمداران ضد غرب و ملیگرا در کشورهایی مانند ایتالیا و آلمان در حال قدرت گرفتن هستند. در آفریقا نیز مردم روشهای خاص خود مانند مردم گابن و نیجر، کشورشان را از نفوذ غرب آزاد میکنند. محور مقاومت به حدی رسیده که آتش گشودن به پایگاههای آمریکا در منطقه تبدیل به روتین هفتگی آنها شده و سید حسن نصرالله رهبر یک گروه در لبنان مستقیماً آمریکاییها را تهدید کرده و قدرت دریایی و هوایی آنها را به تمسخر میگیرد. در آفریقا کشورها یکی پس از دیگر به شیوه خودشان حاکمان غربی را برکنار کرده و خود را از کشتی در حال غرق شدن غربیها پیاده میکنند. دیگر خود آمریکاییها نیز کمکم دارند متوجه میشوند حاکمیت جهانیای که حاکمانشان به آنها وعده میدادند چیزی جز تبلیغاتی پر سر و صدا نبوده است. در این سالها که جبهه علاقهمندان آمریکا اینگونه در حال کوچک شدن است، برخی از افراد مدعی سواد و تحصیلات نیز همچنان مسحور پروپاگاندای آمریکاییها هستند و کورکورانه ندای تسلیم در برابر آمریکا سر میدهند. و این انقلاب اسلامی و رهبر آن است که ثابت و استوار همانند 40 سال گذشته پوچی و توخالی بودن ادعاهای آمریکاییها را فریاد زده و آنها را قدم به قدم به سمت لبهی پرتگاه تا نابودی کامل تمدن غرب و ایجاد یک نظم جدید جهانی هدایت میکند.