ویرگول
ورودثبت نام
نشریه نبض
نشریه نبضنبض دانشگاه در دستانت! |دانشگاه تهران، دانشکدگان فنی، بسیج دانشجویی
نشریه نبض
نشریه نبض
خواندن ۱۷ دقیقه·۲۳ روز پیش

سه قطره خون

بسم الله الرحمن الرحیم

16 آذر چه روزیست؟

شهید دکتر مصطفی چمران : «آن روز ساکت ­ترین روزها بود و چون شواهد و آثار، احتمال وقوع حادثه‌ای را نشان می داد، دانشجویان بی ­اندازه آرام و هوشیار بودند که به ­هیچ­وجه بهانه ­ای به ­دست کودتاچیان حادثه ساز ندهند. پس چرا و چگونه دانشگاه گلوله باران شد؟ و چطور 3 نفر از بهترین دوستان ما، بزرگ نیا، قندچی و رضوی به شهادت رسیدند؟ ...»

دکتر علی شریعتی : «اگر اجباری که به زنده­ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم،  همان جایی­که 22 سال پیش، "آذر"مان، در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای "نیکسون" قربانی کردند! این 3 یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته‌اند، هنوز از تحصیل­شان فراغت نیافته‌اند، نخواستند همچون دیگران کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این 3 تن ماندند تا هرکه را می‌آید، بیاموزند، هرکه را می‌رود، سفارش کنند. آن‌ها هرگز نمی­روند، همیشه خواهند ماند، آن­ها "شهید"ند. این "سه قطره خون" که بر چهره‌ی دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می‌توانستم این "3 آذر اهورایی" را با تن خاکستر شده‌ام بپوشانم، تا در این سموم که می­وزد، نفسرَند! اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم.»

آیۀ الله سید علی خامنه­ای (مدظله العالی) : «جالب است توجه کنید که 16 آذر در سال 32 که در آن 3 نفر دانشجو به خاک و خون غلتیدند، تقریباً چهار ماه بعد از 28 مرداد اتفاق افتاده؛ یعنی بعد از کودتای 28 مرداد و آن اختناق عجیب (سرکوب عجیب همه‌ی نیروها و سکوت همه) ناگهان به­وسیله‌ی دانشجویان در دانشگاه تهران یک انفجار در فضا و در محیط به وجود می‌آید. چرا؟ چون نیکسون که آن وقت معاون رئیس جمهور آمریکا بود، آمد ایران. به عنوان اعتراض به آمریکا، به عنوان اعتراض به نیکسون که عامل کودتای 28 مرداد بودند، این دانشجوها در محیط دانشگاه اعتصاب و تظاهرات می­کنند، که البته با سرکوب مواجه می­شوند و 3 نفرشان هم کشته می­شوند. حالا 16 آذر در همه‌ی سال­ها، با این مختصات باید شناخته شود؛ 16 آذر مال دانشجوی ضد نیکسون است، دانشجوی ضد آمریکاست، دانشجوی ضد سلطه است.»

               به­راستی 16 آذر چه روزیست و چرا در این روز چنین اتفاقی رقم خورد؟ ریشه این واقعه تلخ کجا بود و این حادثه نتیجه و عاقبت کدام اقدام بود؟ این واقعه خونین ثمره کدام جفا و مجازات کدام جرم بود؟ چرا این روز را به­عنوان روز دانشجو گرامی داشته­اند و در تقویم تاریخ ثبت شده است؟ گاهی برای پیدا کردن دلیل برخی از حوادث تاریخی ناچاریم به عقب بازگردیم. چمران در این رابطه میگوید : «... کمی قبل، در تاریخ ‌24 آبان اعلام شده بود که نیکسون معاون رئیس‌جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران می‌آید. نیکسون به ایران می‌آمد تا نتایج "پیروزی سیاسی امیدبخشی که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است" را ببیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، ضمن دمونستراسیون عظیمی، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و طرفداری خود را از دکتر مصدق نشان دهند. ...» درحقیقت ریشه این واقعه به کودتای 28 مرداد بازمی­گردد. برای آن­که به کودتای 28 مرداد به­خوبی بپردازیم، ابتدا باید به "دکتر محمد مصدق" و "ملی شدن صنعت نفت" نگاهی بی­اندازیم. نگاهی کوتاه و سریع! اما برای آن­که اشرافی بیشتر به این بخش از تاریخ معاصر داشته­باشیم، کمی به معرفی جریان­های فکری رایج در کشور تا سال 1332 می­پردازیم.

               از اواسط دوره ناصری تا کودتای 28 مرداد 1332، 4 جریان عمده فکری وجود داشت که مبنای تحولات سیاسی-اجتماعی بودند. اولین جریان، جریان "روشن­فکران سکولار اصلاح­طلب" بود؛ این جریان فکری متشکل از روشن­فکران فرنگ­دیده و مقامات حکومتی بود که در دوره ناصرالدین­شاه به فکر اصلاحات مشابه اروپا در ایران بودند. کم­کم با آشکار شدن هرچه­بیشتر فاصله ما از غرب و همچنین توسعه طلبی غرب در ابعاد نظامی، سیاسی و ... متفکران ایرانی درگیر مسئله ایدئولوژیک جدیدی به­نام "ناسیونالیسم" شدند.

دومین جریان مورد بحث، ناسیونالیسم می­باشد که متشکل از بقایای اصلاح طلبان سکولار بود که برای تداوم طرح خود به رضاخان روی آورده بودند. آن­ها با چشم­پوشی از برخی شعارهای خود (مانند آزادی) و برجسته­کردن "ایران­گرایی" و "باستان­گرایی"، ناسیونالیسم را پشتوانه "دیکتاتوری مصلح" قرار دادند. به همین دلیل کودتای رضاخان با موج بازگشت به ایران قبل از اسلام همراه بود که تا سال 1320 ادامه داشت. این جریان فکری نیز با وقوع جنگ جهانی دوم و تبعید رضاشاه توسط متفقین به پایان رسید. البته در جریان جنگ جهانی و افزایش رقابت متفقین بر سر کسب امتیاز نفت در ایران، "ملی­گرایی" (که گرایش ضدخارجی و آزادی­خواهانه داشت) مورد توجه برخی نخبگان فکری جامعه قرار گرفت. مبارزات این دوره به جنبش ملی شدن صنعت نفت انجامید، اما سرانجام تلخ این جنبش با کودتای 28 مرداد 1332 رقم خورد که موجب شکست این جریان در حیات سیاسی-اجتماعی ایران شد به­گونه­ای که تا اوج­گیری انقلاب اسلامی، اثری از ملی­گرایی و جبهه­ملی نبود.

جریان دیگر که به موازات ناسیونالیسم و ملی­گرایی (1299-1332) با تاثیر از انقلاب بلشویکی 1917م. روسیه در ایران رواج یافت، جریان "مارکسیسمی" بود که ابتدا با عنوان "حزب کمونیست ایران" آغاز به فعالیت کرد، اما با تصویب قانون منع فعالیت­های کمونیستی در سال 1310، فعالیت گروه دکتر تقی آرانی محدود و سپس در سال 1316 اعضای آن دستگیر و روانه زندان شدند. جریان مارکسیستی به دنبال پیاده کردن الگویی از سوسیالیسم همانند شوروی در ایران بود و تا کودتای 28 مرداد فعالیت داشت، اما در سال 1334 رژیم پهلوی با پشتوانه آمریکا و در قالب جنگ سرد اقدام به قلع­وقمع حزب توده و جریان مارکسیستی در ایران نمود.

به موازات جریان­های فکری یادشده یک جریان فکری اسلامی هم وجود داشت که جریان پیوسته اندیشه در ایران بود. البته در این دوره به­سبب تهاجم گسترده ایدئولوژی­ها و اندیشه­های ناشی از تجدد، جریان اسلامی موضعی کاملا دفاعی و انفعالی داشت که تمام تلاش آن، دفاع از تمامیت و جامعیت اسلام به عنوان یک برنامه زندگی بود. در طول 2 دهه 1340 و 1350 و در سال­های قبل از انقلاب اسلامی، با گسترش و هژمونیک شدن تفکر اسلامی، سه گرایش عمده در درون تفکر اسلامی در ایران پدید آمد که دو گرایش آن التقاطی بود که سعی داشتند اسلام را با "لیبرالیسم" یا "مارکسیسم" تلفیق کنند. گرایش "فقاهتی-ولایتی" نیز گرایش سومی بود که با ارائه نظریه "ولایت فقیه" شکل گرفت.

               تا اینجا مختصرا جریان­های فکری رایج در ایران تا قبل از کودتای 28 مرداد را مرور کردیم. حال به بررسی احوالات دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت می­پردازیم. دکتر محمد مصدق ملقب به مصدق‌السلطنه، از رجال سیاسی دو عصر قاجار و پهلوی و نخستین ایرانی دارای دکترای رشته حقوق و طرفدار انقلاب مشروطه بود که دخالت پادشاه مشروطه در امور کشور را خلاف قانون اساسی مشروطه می‌دانست و بر این نظر بود که «در مملکت مشروطه، رئیس‌الوزرا مهم است نه پادشاه». او به دلیل اینکه پادشاهی رضاخان را شکستی برای مشروطه و بازگشت دوران استبداد می‌دانست، با تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی مخالفت ورزید، و پس از جلوس او بر اریکه سلطنت از منتقدان سرسخت او شد تا حدی که هزینه‌ مخالفت‌ورزی‌اش با رضاشاه را با تبعید و رفتن به زندان پرداخت. پس از شهریور 1320 با سقوط رضاشاه به عرصه سیاست بازگشت و در یکی از شاخص‌ترین اقدامات خود با همکاری کریم سنجابی و حسین فاطمی جبهه ملی ایران را تشکیل داد. تکاپوهای ملی شدن صنعت نفت در میان تعدادی از سیاسیون به جریان افتاد. مظفر بقایی، حسین مکی، ابوالحسن حائری‌زاده و حدود 20 تن دیگر از آن جمله بودند. از این میان، حسین فاطمی طرح ملی شدن صنعت نفت را در جبهه ملی مطرح کرد و پس از موافقت اعضا، دکتر مصدق این طرح را به مجلس شورای ملی در دور شانزدهم پیشنهاد داد و به تصویب نمایندگان رساند. ملی شدن صنعت نفت با چالش­ها و کش­مکش­های زیاد و مقابله انگلستان همراه بود. قانون ملی شدن صنعت نفت برای دکتر مصدق شهرت جهانی به­بار آورد. او نخستین کسی بود که اندیشه ملی کردن نفت را در خاورمیانه اجرا کرد و بر کشورهای این منطقه از جمله مصر تأثیر گذاشت. بدین لحاظ الگوی مبارزه با استبداد و استعمار در بسیاری از کشورهای جهان و به خصوص در منطقه خاورمیانه شد. مصدق قویاً معتقد بود که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. لذا با پای‌بندی تمام به قانون اساسی مشروطه در اقدامات سیاسی دوره نخست‌وزیری خود کوشید تا قدرت شاه را در چارچوب قانون اساسی مشروطه محدود و در مقابل، نهادهای مدنی را تقویت کند. از این‌رو این مسئله تا پایان دوران نخست‌وزیریش (بر اثر کودتای انگلیسی-آمریکایی 28 مرداد 1332) چالش اصلی او با محمدرضاشاه را به وجود آورد. در طول دوران زمامداریش، خانواده سلطنتی به ویژه اشرف پهلوی در زمره مخالفین سرسخت او قرار گرفتند.

در میانه دوره اول نخست­وزیری، دکتر مصدق که در دولت اول خود برای محدود کردن قدرت شاه، سلطنت‌طلبان را از کابینه خود حذف کرده بود، از شاه خواست تا وزارت جنگ را به او بسپارد. علت این تقاضا کارشکنی دربار و امرای ارتش در انجام اصلاحات مورد نظر دولت بود. اما شاه با خواسته مصدق موافقت نکرد و مصدق بی‌حاصل از نتیجه مذاکرات با شاه در 25 تیر 1331، از سمت خود استعفا داد. در تاریخ 26 تیر، شاه، قوام‌السلطنه را به نخست‌وزیری انتخاب و در 27 تیر نیز فرمان نخست‌وزیری او را صادر کرد. این امر مردم را به 2 جبهه تقسیم کرد؛ گروهی که با نخست‌وزیری قوام موافق بودند و رأی اعتماد جمعی از نمایندگان مجلس نیز وزن این همگرایی را بیشتر می‌کرد و گروه مقابل که به رهبری آیت‌الله کاشانی وزنه مخالفت با قوام را آن چنان سنگین‌تر کرد که حادثه قیام 30 تیر را به وجود آورد. آیت‌الله کاشانی بر تداوم نهضت ملی و بازگشت دکتر مصدق به مقام نخست‌وزیری تأکید داشت و قوام را خائن به ملت نامید. نظام حاکم کوشید تا رضایت کاشانی را جلب کند، اما موفق نشد. حمایت حداکثری از دکتر مصدق، حملات نظام حاکم را متوجه آیت‌الله کاشانی کرد. او که نمی‌توانست شکست نهضت ملی را بپذیرد در نامه‌ای به علاء اعلام کرد که چنانچه مصدق بازنگردد، انقلاب را متوجه دربار خواهد کرد. این نامه در زمانی اعلام شد که قوام مجازات اعدام و تشکیل محاکم انقلابی برای مخالفان را در نظر گرفته بود. آیت‌الله کاشانی در پاسخ به این اقدامات قوام در بیانیه‌ای اعلام کرد : «تاریخ حیات سیاسی قوام پر از خیانت و ظلم و جور بوده و دادگاه ملی حکم مرگ حیات سیاسی او را صادر کرده است.» در پایان هم با اخطاری شدید اعلام کرد که : اگر قوام همچنان بر سر کار بماند، حکم جهاد خواهد داد. به دنبال این اعلامیه در روزهای بعد تهران صحنه تظاهرات مردم و سنگربندی دو جناح مقابل یکدیگر شد که موجب شد قوام دستگیری آیت­الله کاشانی را درنظر بگیرد که با انعکاس این تصمیم در رسانه­های خارجی و افزایش التهاب مردم این فرصت را از دست داد که مصاحبه مطبوعاتی آیت­الله کاشانی در 29 تیر و در نتیجه قیام 30 تیر را به همراه داشت. به دستور قوام، سرلشکر "وثوق" جمعیتی از مردم را که از همدان و کرمانشاه می‌آمدند، سرکوب کرد. در روز 30 تیر، تانک‌ها در شهر به گردش درآمدند و درگیری و زدوخورد شدت گرفت. آیت‌الله کاشانی کفن پوشید و با مردم در تظاهرات شرکت کرد. تظاهرات در بهارستان به خون نشست و بسیاری از مردم کشته شدند. قوام از شاه خواسته­بود تا مجلس را منحل کند اما شاه نپذیرفته بود. سرانجام قوام مجبور شد با دریافت پیام شاه مبنی بر کناره‌گیری از نخست‌وزیری استعفا دهد تا دکتر مصدق بار دیگر در مقام رئیس دولت قرار بگیرد.

در دور دوم نخست­وزیری، دکتر مصدق به اصلاحات جدیدی در کشور پرداخت و با گرفتن اختیارات 6 ماهه از مجلس برای قانون­گذاری برای مثال موفق به پس­گرفتن تاسیسات شیلات خزر از شوروی شد، اما مجلس سنا بدون رویکرد مثبت به اقدامات مصدق به مخالفت با او می­پرداخت که موجب تقابل این مجلس با جبهه­ملی شد. قطع­رابطه سیاسی ایران و انگلیس توسط مصدق بخاطر توطئه­های انگلیس به مخالفت مجلس سنا با او افزود که موجب شد مصدق برای کاهش زمان سناتوری اقدام کند که درنهایت به انحلال مجلس سنا انجامید. در دور دوم نخست‌وزیری دکتر مصدق، انتقادات و کارشکنی‌ها علیه دولتش به تدریج شدت گرفت. یکی از نقاط عطف اختلافات و انتقادات علیه او به انتصابات دولت جدیدش مربوط می‌شد که حتی یاران سنتی مصدق را نیز رنجاند. با بازگشت مصدق به قدرت، ستیز او با شاه و دربار وارد فاز جدیدی شد؛ زیرا در دومین کابینه­اش دیگر خبری از وزرای سلطنت‌طلب نبود. از طرفی، آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق برخلاف قبل در این دور به مرور از یکدیگر فاصله گرفتند و به رویارویی با یکدیگر پرداختند. هنگامی که مصدق ریاست وزارت کشور و راه را به رهبران غیرمذهبی حزب ایران، وزارت دادگستری را به قاضی­ای ضدروحانی و وزارت فرهنگ را به دکتر مهدی آذر از هواداران حزب توده واگذار کرد، مخالفت گروه مذهبی جبهه­ملی را برانگیخت. آیت‌الله کاشانی به برخی انتصابات از جمله انتصاب سرلشکر وثوق (مشاور نظامی و رئیس ژاندارمری قوام السلطنه) به شدت معترض شد اما مصدق او را به عدم مداخله در امور خواند. مصدق و پیروانش در حزب ملی اعتقادی به دخالت دین در سیاست نداشتند. این تحولات باعث شد تا جناح مذهبی جبهه­ملی به مخالفت با برنامه‌های دولت و جدا شدن از صف دولت ترغیب شود.

از سوی دیگر، دولت مصدق به دنبال ملی کردن صنعت نفت در ارتباطات خارجی خود به ویژه با انگلستان دچار تنش‌های جدی شد. دولت انگلستان با اعمال زور جلوی صدور نفت ایران را گرفت و ایران را در محاصره کامل اقتصادی قرار داد. دولت مصدق در چنین وضعیتی به پشتیبانی و حمایت مجلس نیاز داشت. اما کارشکنی‌های این نهاد که از سوی اکثریت مخالف دولت و عامل دربار و شاه انجام می‌گرفت، به حدی بود که قوه مجریه برای تصویب لوایح خود می‌بایست مدت‌ها با مجلس به تنش می‌پرداخت. دکتر مصدق برای مقابله با مشکلات، اختیاراتی ورای قانون اساسی درخواست کرد که مخالفت اعضای جبهه­ملی را نیز برانگیخت اما تصویب شد. این موضوع باعث تقابل­هایی میان مجلس و دولت شد. همچنین مصدق متوجه نفوذ سازمان سیا در مجلس شده بود که او را برای انحلال مجلس ترغیب نمود. این اقدام مصدق مخالفت­های زیادی را به­همراه داشت و بر شکاف بین او و همراهانش افزود. به­دنبال اقدامات او آیت­الله کاشانی به عنوان رئیس مجلس و تعداد دیگری از نمایندگان استعفا دادند که موجب از رسمیت افتادن مجلس شد. مصدق با اعلام انحلال مجلس اقدام به برپایی رفراندوم نمود. آیت‌الله کاشانی بابت اجرای رفراندوم به دکتر مصدق هشدار داد و آن را مقدمه‌ای برای ظهور دوباره استبداد دانست. علاوه­بر او برجسته­ترین مشاوران و هواداران مصدق نیز با این کار مخالف بودند اما به­رغم همه هشدارها و مخالفت­ها رفراندوم برگذار و مجلس منحل شد. دکتر محمد مصدق در مقام نخست‌وزیر این همه‌پرسی را برگزار کرد و در 21 مرداد 1332 به طور رسمی نتیجه همه‌پرسی یعنی «ابقای دولت و انحلال مجلس» را اعلام کرد. سپس در 25 مرداد روزی که کودتای اول به شکست انجامید، مجلس هفدهم را منحل اعلام کرد. مصدق نتیجه را به اطلاع محمدرضاشاه رساند و از او خواست فرمان برگزاری انتخابات جدید را امضا و صادر کند. اما شاه رفراندوم را تأیید نکرد و از برپایی زمینه انتخابات دور هجدهم خودداری نمود.

با همه چالش­هایی که در مسیر دولت مصدق قرار داشت، دکتر مصدق موفق شده بود با اتکا به حمایت جریان‌های سیاسی و با پشتوانه مردمی، اساس یک مقاومت ملی را در برابر فشارهای انگلستان پایه‌ریزی کند. دولت با اجرای برنامه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی بدون نفت و مشارکت مردم در آن، توانست به مدت 2 سال در برابر فشارها و تحریم‌های بین‌المللی مقاومت و کشور را اداره کند.

انگلستان برای پیشگیری از ضرر هولناکی که از ره‌آورد قانون ملی شدن صنعت نفت ایران، دچار اقتصاد کشورش می‌شد، مسیرهای مختلفی را طی کرد تا دولت دکتر مصدق را ساقط کند اما از آن­جا که اقدامات قانونی سمره­ای نداشت تصمیم گرفت به­صورت مستقیم وارد عمل بشود. دولت انگلستان در پروژه ساقط کردن دولت مصدق نیاز به همراهی ایالات متحده داشت. بنابراین تلاش بسیاری کرد تا دولت آمریکا را برای برانداختن دولت مصدق با خود همراه کند، چرا که از تأمین مالی نقشه کودتا ناتوان بود. لذا برای مجاب کردن آمریکا به همراهی تلاش کرد تا خطر کمونیسم در ایران را بسیار پررنگ و جدی‌تر از حد واقع در نظر دولت آمریکا بنمایاند و بالاخره موفق شد در پاییز 1331، نظر دولت آمریکا را جلب کند. از سوی دیگر، دکتر مصدق در ارتباط با آمریکا دچار اشتباه شد. تصور او این بود که دولت آمریکا از ترس خطر کمونیسم، پشتیبانی خود از دولت ایران را بر مناسبات دوستانه خود با انگلستان ترجیح خواهد داد. اما در واقعیت این­گونه نبود و اهمیت راهبردی هم‌پیمانی آمریکا با انگلستان به­اندازه‌ای بود که نمی‌توانست تحت‌الشعاع مسئله کمونیسم در ایران قرار بگیرد.

هنگامی که مصدق در سفر به نیویورک به کمک‌های مالی آمریکا امیدوار بود، با اشتباهی دوچندان تلاش کرد دولت آمریکا را از یک فروپاشی سیاسی در ایران با بروز یک انقلاب کمونیستی بترساند. اما این اقدام مصدق بهانه به­دست حامیان سیاست انگلیس در آمریکا داد تا با تأکید بر ناتوانی دولت مصدق در کنترل اوضاع، زمینه اقدام مستقیم بر ضد او را فراهم کنند. برای اجرای نقشه کودتا به سازمان سیا اختیار تام داده شد و بودجه‌ای بالغ بر 1 میلیون دلار برای این سازمان درنظر گرفته­شد. در اواخر فروردین 1332، سازمان سیا، سرلشگر "زاهدی" را به عنوان رئیس دولت بعد تعیین کرد. محمدرضاشاه که با تلاش اشرف پهلوی، نورمن شوارتسکف و در دیدار با روزولت مجبور به پذیرش طرح سیا شده بود، فرمان عزل دکتر مصدق و نخست‌وزیری زاهدی را امضا کرد. در روز 24 مرداد 1332، سرهنگ نصیری افسران را به کاخ سعدآباد فراخواند و با سخنرانی در مورد نفوذ و گسترش کمونیسم در کشور به آنان ابلاغ کرد که شاه برای نجات مملکت از خطر کمونیسم و حل این بحران مصدق را از نخست‌وزیری عزل کرده است. سپس تعدادی از یاران دکتر مصدق را دستگیر و نیمه­شب همان روز با فرمان شاه به خانه مصدق رفت و ضمن ابلاغ فرمان عزل درصدد برآمد وی را دستگیر کند. اما با اقدام به­موقع نیروهای وفادار مصدق در ارتش، گارد سلطنتی خلع سلاح و شبکه نظامی کودتا متلاشی شد. این واقعه که کودتای اول 25 مرداد نام گرفت، به شکست انجامید. اما سه روز بعد اوضاع کاملاً برعکس شد. از ساعت 9 صبح روز 28 مرداد 1332، جمعیتی که سیا بر ضد مصدق سازماندهی کرده بود با فریاد مرگ بر مصدق به خیابان‌ها آمدند و دولت ملی سقوط کرد و این فرجام دکتر مصدق و جبهه ملی بود.

مهم‌ترین اقدام دولت مصدق، اجرای طرح ملی کردن صنعت نفت و مبارزه با دولت انگلستان بود. او مبارزه‌اش را بر دو محور استقلال سیاسی و اقتصادی استوار کرد. استقلال سیاسی او نیز که بر اساس سیاست موازنه منفی یعنی مخالفت با دادن هر نوع امتیاز به بیگانگان تعریف می‌شد، الهام‌بخش رهبران جنبش عدم تعهد شد. او سعی کرد دموکراسی را در کشور مستقر و نهادینه کند.

اما چگونه کودتای 28 مرداد موجب واقعه تلخ 16 آذر شد؟ درواقع خفقان بعد از کودتا موجب شد که واقعه 16 آذر مسکوت مانده و کامل و باجزئیات در تاریخ ثبت نشود. برای پاسخ به این سوال به روایت شهید دکتر مصطفی چمران رجوع میکنیم. او که از شاهدان واقعه 16 آذر است می‌گوید : «از روز ‌14 آذر 1332 تظاهراتی که در گوشه و کنار به وقوع می‌پیوست وسعت گرفت و در بازار و دانشگاه عده‌ای دستگیر شدند. روز ‌15 آذر مجدداً تظاهرات بی‌سابقه‌ای در دانشگاه و بازار صورت گرفت. در دانشکده‌های پزشکی، حقوق و علوم، دندانپزشکی، تظاهرات موضعی بود و جلوی هر دانشکده مستقلا انجام می‌گرفت و سرانجام با یورش سربازان خاتمه می‌یافت و عده‌ای دستگیر شدند. ... روز ‌15 آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور می‌رسد که "باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیکسون صداها خفه گردد و جنبنده ای نجنبد... این بود که به خاطر انتقام از دانشجویان و بهانه تظاهرات برعلیه تجدید رابطه با انگلستان و برای جلوگیری از تظاهرات در مقابل نیکسون، جنایت بزرگ هیأت حاکمه ایران در صبح روز دوشنبه 16 آذرماه ‌1332 در صحن مقدس دانشگاه به وقوع پیوست. ...»

مهندس مهدی بازرگان در این رابطه می­گوید : «... به نظر من آن عمل وحشیانه، با طرح و برنامه قبلی تدارک شده بود و منظور اصلی از اشغال دانشگاه سرکوب دانشجویان و ساکت کردن آن‌ها بود، تا قضیه انتخابات مجلس و قرارداد کنسرسیوم را بدون سروصدا تمام کنند. واکنش این جنایت، از سوی دانشگاهیان، مردم ایران و مطبوعات جهان، وسیع بود؛ خشم و غضب و رسوایی برای دولت کودتا به بار آورد. خبرگزاری‌های خارجی خبر واقعه را در مطبوعات منتشر کردند، اکثر دانشگاه‌های معروف دنیا به عنوان همدردی با دانشگاه تهران یک روز تعطیل اعلام نمودند. دکتر سیاسی رئیس دانشگاه، در مذاکرات به زاهدی و محمدرضا شاه نسبت به این عمل ننگ‌آور اعتراض کرد.»

صنعت نفتروز دانشجو16 آذردانشگاه تهراندانشکده فنی
۰
۰
نشریه نبض
نشریه نبض
نبض دانشگاه در دستانت! |دانشگاه تهران، دانشکدگان فنی، بسیج دانشجویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید