نشریه نبض
نشریه نبض
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

یادآور حقیقت پیدای نور باش

مدت‌ها بود که قلبش قرار نداشت. شب‌ها که فرصت خوبی برای گریز از هیاهوی روز می‌یافت، به سمت تپه‌های اطراف شهر می‌رفت و پرسه زنان به دنبال دارویی برای ذهن خسته‌اش می‌گشت؛ تا سپیده‌ی صبح.

او روی قله‌ی آرزویی ایستاده بود که شاید بزرگ‌ترین دستاورد زندگی دیگران، رسیدن به کوهپایه‌ی آن بوده باشد. اما آن جایگاه بلند علمی و کار کردن روی مهم‌ترین پروژه‌های جهان و راه رفتن بر لبه علم، هیچ کدام آنقدر ارزشمند نبودند که قلب بی‌نهایت طلب او را راضی کنند. برای او که جهان درونش به وسعت همه‌ی دنیا بود و به اندازه همه بشریت درد می‌کشید، زندگی را فقط صرف پیشرفت‌های فردی کردن کاری بود خالی از معنا؛ روح عظیم او، هدف بزرگتری طلب می‌کرد...

این بود که در نهایت، ناسا و برکلی و همه آن زندگی حسرت برانگیزش در آمریکا را رها کرد و رفت که برای آزادی انسان بجنگد، چراغ حق و عدالت را روشن کند، مدرسه بزند و انسان بسازد؛ روزگاری در لبنان، مدتی در ایران...

مسیر هرچه می‌خواهد باشد، اصل هدف است و مقصد. یک روز باید چمران بود و سلاح برداشت و با ریشه ظلم جنگید، روزی باید مدرک معماری را کنار گذاشت و دوربین برداشت و آوینی شد و روایت کرد، یک روز هم باید علیمحمدی بود و شب و روز را در پژوهشگاه هسته‌ای گذراند، تحریم را شکست و لوکوموتیو پیشرفت کشور را جلو راند.

حال این تویی که درجایگاه انتخاب قرار گرفته‌ای تا تصمیم بگیری برای چه رنج بکشی. جوانی‌ات را در چه راهی خرج کنی و از خوشی‌هایت برای رسیدن به کجا بگذری‌. اهداف والا، راه‌های پرفراز و نشیب و جاده‌های پر پیچ و خمْ بسیار دارند. بارهای گران شانه‌های قوی می‌خواهند. زندگی را از افق بالاتری دیدن شجاعت لازم دارد. "آرمان‌خواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست"(۱). مسیر ناهموار است و پر از موانع پیش‌بینی ناپذیر. بیرون گود نشسته‌ها هم دائم آیه یأس می‌خوانند. چیزی که شخصیت‌هایی چون کاظمی آشتیانی را در مسیر، خستگی ناپذیر نگه داشت، حس مسئولیتی بود که در وجودشان می‌جوشید. هیچ کس سقف خانه‌اش را خراب رها نمی‌کند. آنها نه می‌توانستند منفعلانه بمانند نه خودخواهانه بروند. رگ ایرانی‌شان ورم کرده بود و درد وطن، خواب را از چشمانشان گرفته بود. امروز اگر می‌توانیم حیوان زنده شبیه‌سازی کنیم و ناباروری علاج دارد، به خاطر روح امیدوار کسانی بود که از ته قلب می‌خواستند تغییر ایجاد کنند و پای این آرزو ایستادند.

درست است که چمران نتوانست همه‌ی انسان‌ها را از چنگ زور و استکبار نجات دهد، آوینی فرصت نکرد تمام حقایق را تبیین و روایت کند و کاظمی و علیمحمدی زورشان به حل تمام مشکلات کشور نرسید، اما گام‌های عظیمی برداشتند که جورچین تاریخ به تکامل نزدیک‌تر شد. اراده و آرمان‌خواهی مثال زدنی‌شان انسانیت را احیا و شرافت را بیمه کرد. حقیقت زندگی برای بشریت روشن‌تر گشت و درستی این جمله به‌ واقع اثبات شد که "در راه هدف مردن، در قلب هدف مردن است…"(۲)

نوجوانی گذشت، نشاط و اراده جوانی‌مان هم می‌گذرد، پیری سپری می‌شود و آن روز که جسم‌مان به خاک سپرده شد و روح‌مان به عالم بالا برگشت، هیچ‌کس نمی‌پرسد که فلانی معدلش چند بود یا در رزومه‌اش مدرک زبان داشت یا نه؛ بلکه درباره‌مان اینگونه قضاوت می‌شود:

چقدر برای رشد انسان ها و خدمت به بشریت تلاش کرده است…؟

پی‌نوشت:

(۱): شهید سیدمرتضی آوینی

(۲): نادر ابراهیمی، کتاب ابوالمشاغل

حقیقتشهید چمران
نبض دانشگاه در دستانت! |دانشگاه تهران، دانشکدگان فنی، بسیج دانشجویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید