وفا باقری
وفا باقری
خواندن ۱۱ دقیقه·۴ سال پیش

کرونا و دوران قرنطینه ی یک دوبلور

فضای کاری سرهم شده ی یک کارآموز دوبله
فضای کاری سرهم شده ی یک کارآموز دوبله

فکر میکنم اسفند 98 بود که مدیر شرکت گفت: از فردا کسی شرکت نیاد, همه باید دورکاری کنن. همه چیز خیلی سریع تغییر کرد! لذت موزیک گوش دادن توی مترو, شلوغی اتوبوس ها, قدم زدن از مترو توحید تا شرکت با هات چاکلتی که از مترو گرفته بودم, بوی میرزا قاسمی که از رستوران ایرانی کنار شرکت میومد, صحبت کردن درباره پروژه ها, ضبط صدا توی استودیوی کوچیکمون, خندیدن با همکارا, تولد گرفتنا, شب تا دیر وقت موندنا برای تموم کردن تدوین پروژه ها, رفتن به کافه های مورد علاقه و وقت گذروندن توی کتاب فروشی های انقلاب حین برگشت از کار; همه و همه مثل بخش ترسناکی از تریلر یک فیلم هیجان انگیز خاموش شدن و با یک خاموشی و سکوت مبهم تنهامون گذاشتن!.

حالا بخاطر ویروس کرونا باید تمام وقت توی خونه میموندیم, اولش خیلی گیج کننده بود! میکروفون و کارت صدای خاک خوردمو بیرون آوردم و یک فضای کار کوچیک برای خودم درست کردم. هر روز با قیافه آدم هایی که انگار کلی مواد زدن از خواب بلند میشدم و مجبور بودم به صداهای ذهنم گوش بدم, دیگه خبری از فعالیت های ساختگی نبود که بخواد روی درد های عمیق و چیز هایی که توی ذهنم میگذره ماسک و روپوش بزاره. بیدار میشدم, غذا میخوردم, کار گویندگی و تدوین آیتم ها رو انجام میدادم, سریال میدیدم و در حالی که چند ساعت به گربه سیاه و سفیدم خیره میشدم خوابم میبرد, دقیقا مثل یک ماشین یا ربات بی حس.

سفر به افغانستان در قرنطینه

صفحه اینتروی مستند ورزش های ملی افغانستان
صفحه اینتروی مستند ورزش های ملی افغانستان

هیچ انگیزه ای برای اتفاقی که میفتاد نداشتم, دلم مثل قبلنا قدم زدن و سفر کردن و تجربه کردن و آشنا شدن و صحبت کردن با آدما رو میخواست. یکم بعد, یک روز که همراه بابا به دامداریمون رفته بودم و با دقت به اطراف نگاه میکردم چهره کارگر افغانمون به اسم ژوره توجهمو جلب کرد و ایده ای به سرم زد! من بعنوان یک گوینده و تولید کننده محتوای ویدیویی برای یک شبکه ورزشی اینترنتی آیتم خبری و سرگرمی میسازم. چطوره اگه حالا برنامه ای درباره ورزش های مرسوم در افغانستان بسازم؟ ایده مطرح شد و روند تولید یک بسته خبری شروع شد. توی توییتر یکم درباره این آیتم نوشتم و گفتم: کاش میشد به افغانستان سفر کنم و درباره ورزش بزکشی تحقیق کنم و از مردم اونجا مصاحبه بگیرم! اینجا بود که به طرز عجیبی کلی پیام صوتی از مردم افغان توی خود افغانستان و جاهای دیگه دنیا دریافت کردم و روند آیتم به کل تغییر کرد.

تولید این مینی مستند چند ماه طول کشید. من پشت میزم نشسته بودم و با صداهای زیبای مردم افغان از طریق پیام های صوتی که در اینستاگرام برای من میفرستادن به شهر های مختلف این کشور سفر میکردم. تجربه فوق العاده ای بود که تکنولوژی و شبکه های اجتماعی باعثش شدن و درنهایت هم کل پروژه با این صداها روایت شد. باورم نمیشد که این تجربه های زیستی با صداهای قشنگ این مردم توی لپتاپ پخش میشدن تا روی کار قرار بگیرن. متوجه شدم که چقدر با وجود تکنولوژی قابلیت اینو داریم که با هم ارتباط های معنا دار برقرار کنیم و قرار نیست تمام هویت فضای مجازی پوچ باشه. لوگوی مجموعه هم که سنگ لاجورد هست با همراهی دوستم مسعود که در تنکابن زندگی میکنه شکل گرفت که ساعت ها با هم درباره شکل و رنگ بندیش از طریق تماس ویدیویی حرف میزدیم و خب نتیجش عالی شد. روند تولید این کار و بازخورد مثبتی که از نتیجش گرفتم تا حد زیادی منو از اون حال و هوای ربات گونه درآورد و خلاقیت و امید رو بهم برگردوند و من رو توی فاز پیشرفت و توسعه شخصی قرار داد.

آشنایی بیشتر با ابزار دیجیتال و تقابلش با هنر دوبله

دوره های تکمیل شده من در گاراژ گوگل
دوره های تکمیل شده من در گاراژ گوگل

به جز گهگاهی رفتن به نونوایی تصمیم گرفتم از این فرصت و انرژی مثبت استفاده کنم و روی خودم کار کنم. توی یکی از مطالب ویرگول با گاراژ آنلاین گوگل آشنا شدم که پر از درسنامه های ویدیویی رایگان و با کیفیت راجع به دنیای دیجیتال, توسعه کسب و کار, و ابزار سلامت دیجیتالیه. از اونجا بیشتر با دیجیتال مارکتینگ و ابزار کار گوگل مثل Drive و Docs و نحوه کار کردن باهاشون آشنا شدم که تاثیر خیلی زیادی روی روند پروژه های بعدیم داشتن. گوگل گاراژ تجربه فوق العاده ای بود که با فضای ساده و مینیمالش تجربه ای تمیز و خاص از یادگیری رو بهم داد و در آخر هم با گرفتن یک امتحان کوتاه و دادن مدرک دیجیتال حس خوب این تجربه رو کامل کرد. درضمن این مدرک قابل اضافه شدن به لینکدین هم هست :دی

فضای نامرتب من در گوگل درایو
فضای نامرتب من در گوگل درایو

بعنوان یک دوبلور و گوینده فضای کار ما همیشه سنتیه, برخلاف کسب و کارهای دیگه که به نوعی وارد دنیای مدرن و آنلاین شدن پیشکسوت های دوبله جلوی هر تلاشی برای مدرنیزه کردن فضای دوبله رو گرفتن و محکومش کردن که اصالت این هنر نباید زیر پا بره! از اجباری بودن حضور همه عوامل حین ضبط کارها در استودیو تا مخالفت با خوانش متن ها از یک دستگاه هوشمند; یادمه زمانی که کلاس دوبله میرفتم استاد همیشه با دقت متن ها رو روی کاغذ مینوشتن و وقتی من پیشنهاد دادم که با تایپ کردنشون توی مصرف کاغذ و زمان صرفه جویی کنن بشدت ناراحت شدن چون حس کردن من به روش 60 سالشون توهین کردم. اما حالا هر کسی توی خونه خودش کارها رو ضبط میکرد و کسی حق نداشت که توی استودیو حضور داشته باشه و از ترسش سراغ خرید کاغذ هم نمیرفت! من بعنوان نویسنده و مترجم آیتم ها توی خونه متن ها رو در Google docs ویرایش میکردم و بچه های دیگه با داشتن دسترسی به فولدر پروژه در Google drive متن های ویرایش و یا اضافه شده رو دریافت میکردن. همه چیز واقعا آسون تر, هوشمند تر و سریع تر بود. دیگه لازم نبود کسی بدوئه دنبال خریدن کاغذ به قیمت خوب و سکته کنه که سر وقت برسونتشون به استودیو. حالا قبل از این که قضاوت کنید :)) باید بگم که میدونم که شاید این ابزار برای شما خاص نباشن ولی بچه های دوبلور و گوینده هیچوقت فرصت نداشتن که کارشونو توی محیط آنلاین جلو ببرن و باهاش آشنا بشن.

رویای بازیگری که با تماس اسکایپ محقق شد

تست گریم من برای جینا زرافه
تست گریم من برای جینا زرافه

یادمه خیلی قبل تر این قضیه کرونا تصاویر و نمونه صدای خودمو برای یک آژانس استعداد یابی بازیگری فرستاده بودم و همش آرزوی افتادن توی مسیر بازیگری رو داشتم. یک روز باهام تماس گرفتن که شما برای تست اولیه یک پروژه کودک انتخاب شدین و باید فردا به استودیوی تهران بیاین. حالا فرض کنین من توی شیراز پیش خاله کلثوم قرنطینه اختیاری ام و دارم حرص میخورم که حالا من چطوری برم سر تست پروژه و اصلا کاش نمیومدم شیراز. بهشون گفتم که من شیرازم و تا هفته بعد نمیتونم به تهران بیام ولی بشدت علاقه دارم که توی پروژه باشم. نا امید با خودم گفتم که حتما بیخیال من میشن! تا این که شب تهیه کننده و کارگردان با من تماس اسکایپ گرفتن و گفتن کارکتر جالبی داری! همین الان تست بده و اگر خوب اجرا کنی صبر میکنیم تا به تهران برگردی. در حالی که داشتم از جادوی اینترنت و تکنولوژی تشکر میکردم, و خاله کلثوم داشت سر داداش جواد داد میزد که چرا اینقدر قلیان میکشی و من در زشت ترین حالت خودم بودم توی تماس ویدیویی اسکایپ تست دادم و قبول شدم و هفته بعد برای تست گریم به تهران رفتم!

برای حضور کامل توی این پروژه از شرکتمون بیرون اومدم تا بتونم کاملا تمرکز کنم. بعد از تقریبا سه ماه ضبط در یک ویلای قرنطینه شده در شهر دماوند و سپری کردن بهترین دوران کاریم. کار رفت برای مراحل پس تولید و دوباره باید به خونه هامون برمیگشتیم. اما این بار بد تر بود چون دیگه حتی پروژه های دورکاری شرکتمون رو هم نداشتم و یک شکست عاطفی رو هم تجربه کرده بودم! ناگهان وارد یک دوره تاریک تر از اوایل قرنطینه ی بهار شدم و اینجا بود که با جادوی یوگا و مدیتیشن آشنا شدم.

تکنولوژی شیطانی که حالا دریچه ی آگاهی و آرامش بود

میتونین از فیدیبو دانلود کنین
میتونین از فیدیبو دانلود کنین

علنا هیچ کاری به جز سر و کله زدن با احساسات مختلف توی سرم نداشتم. دوباره فیدیبو رو نصب کردم و چشمم به کتاب بنویس تا اتفاق بیفتد از هنریت کلاوسر افتاد. کتابی که من رو با جادوی نوشتن احساسات و رها کردنشون آشنا کرد. در طی خوندن این کتاب دو تا دفتر خالی رو پر کردم از شادی و خشم و غم و دلتنگی و آرزوهای درونم, و در آخرین تمرینش هم به خدا نامه ای نوشتم و دفترم رو بستم. احساس رهایی و سبکی که بعد از مدت ها توی مغزم جریان پیدا کرد فوق العاده بود. شب راحت تر خوابیدم و صبح آروم تر بیدار شدم. انگار تمام گرما و شلوغی توی مغزم تخلیه شد. توی این کتاب جایی از قدرت مدیتیشن و مراقبه حرف زده میشه, که همین برای من سرنخی برای شروع بود.

اپلیکشن های زیادی برای شروع یوگا و مدیتیشن وجود دارن اما من با ویدیو های مبتدی یوتیوب شروع کردم. روتین صبح من این بود: بیدار میشدم و سریعا یک لیوان آب تقریبا خنک میخوردم و پنجره رو باز میکرم و 3 چیزی که میبینم, میشنوم و حس میکنم رو با خودم تکرار میکردم و بعد چند نفس عمیق میکشیدم. این کار ذهن و بدنمو بیدار میکرد. بعد Yoga with adriene 30 days رو در یوتیوب سرچ میکردم و همراه با آدرین نیم ساعت یوگا میکردم. شب ها قبل از خواب هم از Guided meditation استفاده میکردم. یعنی مدیتیشن هایی که راوی دارن و بهتون میگن که چیکار کنین و مراحل رو براتون میخونن. صحنه جالبی بود, هر روز صبح همون صفحه سیاهی که روزی باعث مقایسه خودم با دیگران, حس بی ارزشی, وقت تلف کردن و وقت گذاشتن برای آدم های بی ارزش بود حالا دریچه ای بود که آرامش رو بهم یاد میداد و روحمو تغذیه میکرد. به جز این ها سعی میکردم هر روز با اپ سلامتی پیش فرض سامسونگ یا همون Samsung health هر روز مسیری رو پیاده روی کنم و پادکست Deeper dating رو گوش کنم که خیلی جالب بود چون این که این اپ اندازه مسیری که رفتم و میزان کالری که سوزوندم رو نشون میداد خودش یکجور انگیزه کاذب ایجاد میکرد :)) ها ها!

بعد از 30 روز, تمام دلتنگی های اضافی و غیر واقعی از قلبم محو شدن و به جاش آدمای ارزشمند زندگیم بیشتر به چشمم اومدن. دلتنگی رنج آور برای شخصی که عاشقش بودم مثل یک اعتیاد بود که مراقبه و یوگا و فعالیت بدنی درمانش کرد و دیگه هیچ حس سمی و رنج آوری بهش نداشتم. به تعادل عاطفی رسیده بودم و این دستاورد بزرگی برای من بود. جز این, مراقبه ذهن من رو آروم تر کرد و بالاخره تونستم ایده ها و فکر های کاریمو بنویسم و مسیری که میخوام برم رو دوباره بچینم. تا قبل از اون توی قرنطینه, با یک ذهن شلوغ و حال بی قرار و این فکر که: میخوام یه کاری بکنم! میگذشت. اما با یک ذهن آروم تازه تونستم برنامه ریزی کنم و بعد چند وقت اولین ویدیو یوتیوبم رو بسازم و با دوربین موبایلم تولید محتوای ویدیویی کنم :دی

پرسونال برندینگ و گرفتن پروژه های بیشتر

https://www.aparat.com/v/okSma

فرصتی که کرونا به من داد تا بعنوان یک دوبلور و گوینده دانش دیجیتال خودمو بالا ببرم کم کم تاثیرات مثبتشو نشون داد. یادگیری اصول پرسونال برندینگ و دیجیتال مارکتینگ و پیاده کردنشون در حضور مجازیم کم کم پروژه های بیشتری رو به سمتم آورد و باعث شد آدمای بیشتری بتونن منو پیدا کنن. مثلا در حال حاضر دارم برای یک کارفرمای ایرانی در کانادا کار میکنم که مجموعه ای رو داره که کارشون تولید محتوای آموزش زبان فارسی برای بچه هاییه که در ایران بدنیا نیومدن و با زبان فارسی آشنایی درستی ندارن. تا قبل از این تمام ارتباط های کاری من از دنیای واقعی میومد. کنار همه برنامه ریزی هام, گذاشتن هدف برای فعالیت مجازیمو هم اضافه کردم و شروع کردن به ارائه خودم و هر چیزی که توی چنته دارم.

اینستاگرام من :دی
اینستاگرام من :دی

اما این بین چیزی که یکم دلمو شکست کم لطفی به این حرفه بود. تو تمام این مسیر کمبود یک شبکه کاریابی برای گوینده ها و دوبلور ها رو حس کردم. البته با این که تلاش سایت های فریلنسینگ ایرانی رو تشویق میکنم اما اصلا برای کار صدا فضای حرفه ای رو ایجاد نکردن و حتی یک پسر بچه 15 ساله که اصلا بیان خوبی هم نداره اونجا با قیمت عجیبی ثبت نام کرده و مشغول به کاره! بعد طرف میاد به من میگه: آره همین متنو تو فلان سایت با دقیقه ای هزار تومن میخونن!

www.voices.com
www.voices.com

چقدر خوب میشد اگر یک سایت کاریابی حرفه ای وجود داشت که برای ثبت نام فیلتر های قوی داشته باشه و کاملا به گویندگی اختصاص داشته باشه. نمونه های خارجی خوبی وجود دارن مثل Voices.com و سایت بک استیج کستینگ که پر از پروژه های دورکاری عالی هستن که طبق معمول ما نمیتونیم در ایران ازشون استفاده کنیم! خوبیشون اینه که تو جنس, سن, حس کلی صدا و پروژه های مورد علاقت رو وارد میکنی و هر هفته پروژه های متناسب با صدات از سراسر دنیا برات ایمیل میشن و میتونی تست بدی براشون. بک استیج هم که جاییه که ستاره های نوظهور سریال های نتفلیکس معمولا از اونجا شروع کردن و کمپانی هایی مثل دیزنی هم برای پیدا کردن استعداد جدید دوبله و بازیگری به سراغ این وبسایت میرن, که ما چون از کل دنیا بهتریم تصمیم گرفتیم که ارتباطمون رو با این خز و خیل ها قطع کنیم. چه معنی داره اصلا! در کل اگر میشد شرایطی رو ایجاد کرد که گوینده ها بتونن راحت تر به پروژه های خارج از کشور دسترسی داشته باشن عالی میشد, و البته به اپ های سلامتی موبایل ها هم بخشی اضافه بشه به اسم سلامت صدا و تنفس صحیح که نه تنها برای گوینده ها بلکه برای هرکسی که میخواد توی جامعه حضور داشته باشه و درست و تاثیرگذار صحبت کنه مهم هستن. در نهایت باید بگم که کرونا و قرنطینه شدن تاثیر بدی روی کار من نداشت بلکه من و مسیر کاریمو به سمت یک خودشناسی و آگاهی و بروز رسانی مهارتی و شخصیتی عمیق تری برد, البته این که تیپ شخصیتی من جوری هست که با هر شرایطی سریعا کنار میام هم بی تاثیر نیست. ولی امیدوارم که دنیای کسب و کار کمی هم به شاخه های ادبیات نمایشی توجه کنه و ما رو به دنیای ابزار های آنلاین راه بده تا حس تعلق بیشتری داشته باشیم. ممنون که تجربه من رو خوندین :)

روایتگرباشقرنطینهفریلنسرینگدوبله
عاشق رسانه و تئاتر و آشپزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید