در جامعۀ ما که اوّلاً، به شدّت قطبی است و ثانیاً، در مورد مسائل بنیادینی مانند «فرایند رسیدن به تصمیم جمعی»، «شیوۀ حل و فصل مناقشههای سیاسی و اجتماعی»، «سازوکار چانهزنی» و امثال آنها اصولی که مورد توافق عموم یا اکثریت غالب جامعه باشد وجود ندارد، در طول تاریخ معاصر، گروههای متنوّع و متعدّد موجود، در قالب دو قطب متضّاد، در مقابل هم قرار گرفته و تلاش کردهاند قطب مقابل را شکست داده، سرکوب کرده و تحت سلطۀ خود درآورند.
این دو ویژگی (به همراه «توسعهنیافتگی تاریخی» که در این یادداشت کوتاه تلگرامی، مجال پرداختن به نقش آن نیست) وضعیّتی را به وجود آوردهاند که اگر از بالا و در مقیاس تاریخ به آن نگاه کنیم، مانند حرکت یک آونگ یا پاندول به نظر میرسد. آونگی که با یک فاصلۀ زمانی چند ده ساله، میان دو قطب اصلی و کلان جامعه رفت و آمد میکند؛ به طور مختصر، بین دو قطب «سنّتگرا، مشروعهطلب و خواهان حکومت اسلامی» و قطب «نوگرا، مشروطهطلب و دموکراسیخواه».
پس از پیروزی انقلاب مشروطه و به ویژه پس از فتح تهران توسّط مجاهدانی که در مقابل کودتای محمّدعلیشاه ایستادگی کردهبودند، تندروان مشروطهخواه، با اعدام شیخ فضلاللّه نوری، ترور سیّد عبداللّه بهبهانی، انتشار مطالب هنجارشکن و ضدّسنّت در روزنامهها و اقداماتی از این دست، آونگ نحس را با تمام توان به سمت دلخواه خود هول دادند. آنها آونگ را به شدّت به سمت اردوگاه سنّتگرایان و مشروعهخواهان حرکت داده و پیروزمندانه، تخریب مواضع آنان را به نظاره نشستند، غافل از اینکه این آونگ چند سالی به صورت شتابان در این جهت حرکت کرده، بعد شتابش کاهش مییابد، بعد شتابش منفی شده و سرعتش کمتر و کمتر میشود تا به نقطۀ اوج خود در این مسیر برسد که در آن، لحظهای ساکن شده و سپس در جهت عکس (به سمت اردوگاه نوگرایانِ مشروطهخواه) به حرکت در خواهد آمد!
از این نظر، آونگی که در سال 1357 اردوگاه نوگرایانِ دموکراسیخواه را به لرزه درآورد، لااقل نیمی از تکان، انرژی و ضربۀ خود را مدیون هول دادن نوگرایان و مشروطهخواهان یکی دو نسل پیش بود! در سالهای انقلاب، این بار، نوبت سنّتگرایانِ مشروعهخواه بود که آونگ را با تمام توان به سمت مواضع نوگرایانِ دموکراسیطلب حرکت دهند. در طول تاریخ معاصر ما، گویی فعّالان و به ویژه تندروان دو قطب متّضاد جامعه، همدلانه در هول دادن این آونگ و پرانرژی و مخرّب نگهداشتن آن همکاری کردهاند!
بسیاری خوشباورانه به مخالفان «تندروی و هیجان» پاسخ میدهند که «در حال حاضر، چارۀ دیگری نداریم، مطمئن باشید که از این موج احساسات و هیجانات فقط برای مدّت کوتاهی استفاده میکنیم، به محض آزاد شدن از محدودیتهای تحمیلیِ قطب مسلّط، احساسات و تندرویها را کنار گذاشته و بر اساس عقل و خرد مسیر جامعه را تعیین خواهیم کرد»، چه باور خوشخیالانهای! آنها نمیدانند «نقطۀ آزادی»ای که به دنبال آن هستند، دقیقاً همان جایی است که آونگ در بیشترین سرعت و انرژی خود قرار دارد و در آن نقطه، دیگر هیچ کس جلودار آونگ نیست!
به نظرتان، بعد از پیروزی انقلاب مشروطه، کسانی که پیش از انقلاب با همین استدلال آونگ را هول داده و حالا با افراط و تندروی همسنگران مسلّط شدۀ خود مواجه میشدند، چه حال و روزی داشتند؟! به نظرتان، آیا در میان نوگرایان مشروطهخواه، هیچ کسی نبود که با اقدامات رادیکال، هیجانی و افراطی مخالف باشد؟! قطعاً بود، امّا در چنین مواقعی، خردمندان، معتدلان و دورنگران به حاشیه رانده شده و بعضاً به «خیانت» متّهم میشوند!
از تاریخ درس بگیریم، بدانیم آونگی که داریم به سمت قطب مقابل هول میدهیم، روزگاری به سمت خودمان بر خواهد برگشت. بدانیم هیجان، احساسات و نیرویی که داریم به آونگ میدهیم، در آن ذخیره شده و روزگاری اردوگاه فرزندانمان (ادامه دهندگان راهمان) را تخریب خواهد کرد. همگی تلاش کنیم کار به دست افراد احساساتی، هیجانزده و تندرو (از دو قطب مختلف) نیفتد.
اگر تحت هیچ شرایطی حاضر نیستیم احساسات و هیجاناتمان را کنار گذاشته و حول خردمندان آرام بگیریم، لااقل کاری کنیم که سرعت آونگ در هر رفتوبرگشت کمتر شود، باشد که پس از هزاران سال، روزی فرا برسد که این آونگ نحس متوقّف شود و نوادگان ما بتوانند در کنار هم در صلح و آرامش زندگی کنند!
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد،
این یادداشت را پیش از این (1389/10/25) در کانال تلگرامم منتشر کرده بودم.
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق پیوندهای زیر ببینید:
صفحهام در اینستاگرام (فعّال نیست)
صفحهام در ریسرچگیت (مقالههای علمی)