نکته: واژۀ «انقلابی» ممکن است با معانی مختلفی بهکار برده شود؛ در اینجا منظور از «انقلابی»، افراطی، رادیکال و تندرو است، انسان آرمانگرایی که میخواهد خیلی سریع و با تغییرات سیاسی و روبنایی، آرمانهای خود را محقق کند. کسی که «دیگری» را به رسمیت نمیشناسد و تحمّل نمیکند (بهچیزی کمتر از حذف «دیگری» راضی نیست مگر در شرایطی که «دیگری» همچون شیئی فاقد کنش و فاقد نمود و بروز در چارچوب مورد نظر او رفتار کند)، لحن و ادبیاتش تند (و چه بسا بیادبانه) است، «هدفِ خوب» را توجیهگر «وسیله و روش دستیابی به هدف» میداند و ازاینرو، بیاخلاقی (و چهبسا خشونتورزی) میکند (یا لااقل بیاخلاقی و خشونتورزی همگروهیهایش را توجیه میکند).
فضای گفتمانی و سرنوشت ایران بهشکل فزایندهای در دستان دو قطب انقلابی قرار میگیرد و درعینحال، اندیشمندان، نخبگان و مردمانی که هنوز به عضویت در یکی از این دو قطب درنیامدهاند، بیشازپیش کمرنگ و بیاثر میشوند. کنشگرانی که در میانۀ این دوقطبی بهدنبال بازکردن راهی منطقی هستند، حُکم میانجیگرانی را پیدا کردهاند که هر دو سوی دعوا با همکاری هم آنها را کنار میزنند تا بتوانند با هدف «یامرگ خود یا مرگ طرف مقابل» به زدوخُورد مستقیم و جنگ تمامعیار بپردازند.
دیدگاههای مختلف دربارۀ جامعه بر روی یک پیوستار (طیف) قرار میگیرند و در عمل، فقط کسانی که بتوانند تیم و اتّحادی ایجاد کنند در گفتمانسازی و تعیین سرنوشت جامعه تأثیرگذار خواهند بود.
ما ایرانیها اصولاً در کارجمعی و تیمسازی مشکل داریم امّا چند عامل موجب میشود که مردمان دو سوی طیف (قطبهای مقابل هم)، خیلی سریع تیم تشکیل دهند و اثرگذار شوند.
اوّلاً، هریک از دو انتهای طیف، یک نقطۀ خاص و مشخص هستند که همۀ افراطیون دقیقاً در همان نقطه قرار میگیرند (بر خلاف افراد میانۀ طیف که بههرحال، با نزدیکترین افراد به خود نیز اختلافاتی دارند و ازاینرو، در یک نقطۀ واحد قرار نمیگیرند). ثانیاً، اصولاً رادیکالها بیشتر «احساساتمحور و هیجانمدار» هستند تا «منطقمحور»، یعنی هویت آنها بیشتر ناشی از جهت حبّوبغضشان است تا تحلیلهای منطقی آنها و جهتگیری احساسات هم در بستر واقعیت جامعه «دوحالتی» (دوجهتی) شده است و ثالثاً، این دو جریان رادیکال، هویت خود را از «تقابل با قطب مقابل» اخذ میکنند.
سخن بالا بدین معنا نیست که «تمام اعضای این دو تیم انقلابی هیجانمدار و غیرمنطقی هستند»، مسئله این است که «علّت و محور اتّحاد آنها در قالب تیم»، هیجانات و امثال آن است.
این دو قطب رادیکال، در بستری تاریخی، فرهنگی و اجتماعی شکل میگیرند که در آن، مفاهیم ارزشمندی چون «سازش»، «مصالحه»، «مصلحت»، «تعادل» و «میانهروی» بار معنایی بسیار منفیای دارند (چیزی معادل گمراهی، ذلّت و حقارت).
اعضای این دو تیم متقابل، در رویکردها، روشها، گفتار و کردار شباهتهای بسیار زیادی دارند، شامل تخطئهکردن بخش ساکت جامعه به علّت همراهنشدنشان با تیم خود و نیز فعالانی که در میانۀ پیوستار قرار میگیرند (بهترین چیزی که به این اشخاص گفته میشود «وسطباز» است). همچنین، این دو قطب بهظاهر متّضاد یکدیگر را بازسازی میکنند و از نظر بنیادین، آنها را میتوان دو روی یک سکّه دانست.
افرادی که خارج از دو قطب امّا در نزدیکی یکی از آنها قرار دارند، خود را بر سر دوراهیِ «بیاثر بودن» یا «عضویت در قطب نزدیک به خود» میبینند، آنها به خاطر مخالفت بیشتر با قطب مقابل، معمولاً ترجیح میدهند نقدهای خود نسبت به قطب نزدیک را نادیده بگیرند و به عضویت در آن درآیند.
با شدّت گرفتن قطبیت حاکم بر فضای جامعه که با تشدید اتّحاد درونی و افزایش حجم تیمهای انقلابی دو سر طیف همراه است، سخنان و توصیههای اندیشمندان، نخبگان و فعّالان میانۀ پیوستار -که هر یک از آنها بهصورت مجزّا، منفرد، جزیرهای و پراکنده فعالیت میکنند- بیشازپیش نادیده گرفته میشود و بیاثر میگردد. اشخاصی که راه صحیح را «آغاز فرایند اصلاح در چارچوب نظام» میدانند، در مورد جزئیات «اصلاحات لازم» و نیز در مورد «اصلاحاتی که در گام اوّل باید محقق شوند» اختلاف دیدگاه دارند و همین اختلاف دیدگاه باعث میشود کنشگریشان بهصورت جزیرهای باشد و درنتیجه درمیان امواج سهمگین دوقطب متقابل گُم شود و اثرگذار نباشد.
به نظرم، بهویژه در چنین شرایطی، نیاز است اشخاص مورد نظر ضمن ادامۀ فعالیتهای منفرد خود، حول محور دو اصلِ «ضرورت حفظ نظام» و «ضرورت اصلاح نظام» و با توافقی سریع بر سر برخی اصلاحات ضروری، گرد هم آیند و تیم جدیدی را وارد میدان کنند که بتواند در فضای گفتمانی و سرنوشت جامعه ایفای نقش کند.
برای این منظور، در گام اوّل، نیاز است هستهای اوّلیه و کوچک از اندیشمندان مستقل و چهرههای معتدل جریانهای مختلف (جریانهایی که خود را در چارچوب نظام تعریف میکنند)، حول یک متن واحد به توافق برسند، متنی که در آن، اوّلاً، بر اهمّیت حفظ نظام تأکید شده باشد و ثانیاً، اصلاحات ضرروی برای «آغاز فرآیند اصلاح در چارچوب نظام» مشخص و مطالبه شود. هستۀ اوّلیه، پس از جلب همراهی و امضای ۲۰ الی ۳۰ نفر دیگر بهصورت خصوصی (ترجیحاً نخبگان شناختهشده و با رعایت توازن میان جریانهای مختلف) و اعمال جرحوتعدیلهای احتمالی در متن طی این مدّت، متن را منتشر و برای جلب همراهی و امضای عموم، فراخوان صادر میکنند. بهتر است امضاکنندگان اوّلیۀ متن (بهویژه در گام اوّل) «فعّال سیاسی» و کسانی نباشند که پیشازاین، بهحق یا بهناحق، برچسبهایی خوردهاند و برای بخشی از جامعه حسّاسیتزا شدهاند.
منظور از «تیم غیرانقلابیها»، یک حزب سیاسی، سازمان مردم نهاد یا چیزی شبیه اینها نیست، بلکه صرفاً دیدگاه و مسیری است که پیش از این توسّط برخی اندیشمندان و کنشگران بهصورت جداگانه و با اختلافات جزئی مطرح میشده امّا به دلیل جزیرهای کارکردن، گفتمانساز نبوده و با شدّتگرفتن فزایندۀ دوقطبی جامعه، بیشازپیش به حاشیه رفته است.
درصورت شکلگیری تیم «غیرانقلابیها» و ورود آن به زمین بازی، احتمالاً بسیاری از معتدلان دو سوی طیف، بخش ساکت جامعه و حتّی برخی از کسانی که ازسرناچاری به عضویت در یکی از دو قطب افراطی درآمدهاند، با این تیم جدید همراه خواهند شد.
در شرایط نبود تیم غیرانقلابیها که صحنۀ بازی بهطور کامل در دستان دو قطب رادیکال است، بسیاری از اشخاصی که خواهان «اصلاح در چارچوب نظام» هستند امکان طرح دیدگاه و مطالبۀ خود را ندارند، زیرا در فضای قطبی، وجود کوچکترین زاویهای با قطب نزدیک، بهمثابه «خیانت» و «حمایت غیرمستقیم از قطب مقابل» معنا میشود و ازاینرو، چنین اشخاصی اوّلاً، برای اینکه کُنِششان درعمل به نفع قطبِ دورتر تمام نشود و ثانیاً، برای جلوگیری از طردشدن (وچهبسا آسیبدیدن) از جانب قطب نزدیکتر، ترجیح میدهند یا سکوت اختیار کنند یا با آن همراه شوند.
طیف گستردۀ طرفداران «اصلاحات در چارچوب نظام»، باوجود اشتراکدیدگاههای فراوان، تازمانیکه جزئیات این مسیر مشخص نشده باشد نمیتوانند همراه و همافزا شوند، زیرا ممکن است برخی افرادی که بر «اصلاحات در چارچوب نظام» تأکید میکنند از این عبارت برداشت بسیار رادیکالی داشته باشند (اصلاحات مورد نظرشان با خواستههای افراطی قطبهای رادیکال مطابق باشد)؛ چنانچه جزئیات مطالبۀ «آغاز اصلاحات در چارچوب نظام» در قالب بیانیه مشخص و بهصورت جمعی مطرح شود، این نگرانی برطرف میگردد و احتمالاً بسیاری از نخبگان و مردم با آن همراه خواهند شد.
اصلاحات مورد نظر تیم غیرانقلابیها، آرمانگرایانه نیستند بلکه با هدف «آغاز فرایند اصلاح درچارچوب نظام» صورتبندی میشوند، اصلاحاتی که اوّلاً، قابل تحقق، ثانیاً، محسوس و اطمینانبخش (برای ادامۀ مسیر اصلاح) و ثالثاً، حتّیالمقدور برآیند و میانۀ خواست گروههای مختلف جامعه باشند. همچنین، بسیار مهم است که در این بیانیه و مسیری که برای پیگیری آن پیشنهاد میشود، بههمان اندازهای که «تغییرات و اصلاحاتی درخواست میشود»، بر اهمّیت «حفظ نظام» نیز تأکید شده باشد و در این راستا نیز دلگرمکننده و اطمینانبخش باشد.
درصورت موفقیت تیم غیرانقلابیها در جلب همراهی بخش قابل توجّهی از نخبگان و مردم، دیدگاه و مسیر پیشنهادی این تیم خواهناخواه مورد توجه سایر نخبگان، رسانهها و مردم قرار خواهد گرفت و درنتیجه به شکلگیری گفتگوهایی نخبگانی و عالمانه خواهد انجامید.
امید است فعالیت جمعی و همافزای بخشی از نخبگان و مردم در قالب این تیم بتواند جامعه را در مسیری مناسب و آیندهساز قرار دهد امّا جدا از این هدف اصلی و حتّی با فرض محققنشدن آن، شکلگیری و فعالیت این تیم فواید ارزشمند دیگری نیز بهدنبال دارد که از میان آنها میتوان به «تعدیل قطبیت و افراطیگری فضای عمومی جامعه»، «ارتقاء سطح اخلاق در جامعه» و «ارتقاء سطح عقلانیت، منطق و آگاهی در جامعه» اشاره کرد.
با توجه به رویکرد دوقطب انقلابی مبنی بر اینکه «هرکس با ما نیست دشمن ماست» و اینکه در نگاه آنها «هدف، وسیله را توجیه میکند»، هیچیک از آنها جریان میانه و غیرانقلابی را تاب نمیآورند. کمترین آسیب برای کسانی که خطر عضویت در این تیم را میپذیرند این است که آماج ناسزاگویی اعضای هر دو قطب متقابل قرار گیرند. همچنین، درصورت مسلّطشدن هر قطب بر جامعه، احتمال دارد با اعضای این تیم بهعنوان خائن و مزدورِ قطب مقابل برخورد شود. باوجود همۀ اینها، تا آنجا که این بندۀ خدا میفهمم، خیر و صلاح جامعه در تشکیل این تیم و عضویت فعّال در آن است.
در بخش پایانی، خطاب به بخشهای مختلف جامعه نکاتی عرض شده است.
اصلیترین عاملی که «حفظ نظام» را تهدید میکند و بهچالش میکشد، «عدم پذیرش اشکالات اساسی و سیستمی و نیز مقاومت نظام دربرابر تغییر و اصلاح» است. برخی از اشکالات اساسی و سیستمیِ نظام از آغازشدن فرایند اصلاح آن جلوگیری میکنند؛ چنانچه قفلهای سیستمی نظام دربرابر اصلاح، در این شرایط خاص و تحت فشار موجود باز نشوند، نمیتوان به «آغاز فرایند اصلاح» پس از این شرایط و درنتیجه به حفظ نظام در بلندمدّت امیدوار بود.
تجربۀ بشری در مناطق مختلف جهان و نیز تجربۀ پدران، پدربزرگها و اجداد ما ثابت کرده است که آن چیزهایی که شما خواهانشان هستید، نهتنها از طریق این راه و روش به دست نمیآید، بلکه اوّلاً، حرکت در این مسیر میتواند پیامدهای ناخواستۀ خطرناکی بهدنبال داشته باشد و ثانیاً، حتّی با نادیدهگرفتن پیامدهای ناخواسته و بافرض موفقیت، احتمال اینکه جامعه و نسلهای بعدی از اهداف اصلی موردِ انتظار (عدالت اجتماعی، رونق اقتصادی و غیره) دورتر شوند بیش از آن است که نزدیکتر شوند.
تا آنجا که توانستهام، همواره با عطش و اشتیاق، آثار، تحلیلها و توصیههای شما بزرگواران را مطالعه کردهام و بهره بردهام، امّا بهعنوان شاگرد کوچکتان و بر اساس همان چیزهایی که از شما آموختهام، بهنظرم میآید که بهویژه در شرایط کنونی، جامعه به چیزی بیش از «آثار علمی-اندیشگرانه»ی ارزشمند و «فعالیتهای منفرد-جزیره»ای ذیقیمت شما بزرگواران نیازمند است، زیرا با تشدید دوقطبی جامعه و هیجانیشدن فضا، نَفسِ «عقلانیت، خردمندی و اخلاق» است که دارد به حاشیه میرود. مسلّماً ممکن است اشتباه کنم، شاگرد خوبی نبوده باشم، آثار شما را بهاندازۀ کافی مطالعه نکرده باشم یا محتوای آثارتان را بهدرستی درک نکرده باشم، امّا بهنظرم آمد بهعنوان شاگردی کوچک، دیدگاهم را در معرض دید و نقد عموم (شامل شما استادان گرامیام) قرار دهم. پیشاپیش، از این که دقایقی از وقت ارزشمند خود را به مطالعۀ سیاهۀ ناقابلم اختصاص دادید، بسیار سپاسگزارم.
چنانچه با محتوای این یادداشت موافقید، لطفاً آن را بازنشر دهید و بهویژه به دست نخبگان، اندیشمندان، دانشگاهیان و چهرههای سرشناس برسانید.
به امید شکلگیری تیم «غیرانقلابیها» با مشارکت اندیشمندان مستقل و نخبگان دلسوز،
به امید فردایی بهتر،
به امید ایرانی آباد.
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق لینکهای زیر ببینید: