بیتوجّهی به فریاد منوریل!
منتشرشده در: روزنامه نقدحال، شنبه 21 مهر 1403
ستونهای زمخت قطار شهری کرمانشاه (که مردم هنوز آنها را با نام منوریل میشناسند) بهمثابه رسولانی هستند که از جانب خدا برایمان پیام مهمّی آوردهاند؛ چرا به پیام این رسولان الهی توجّه نمیکنیم؟!
عالم مخلوق خداست و همانطور که خود فرموده است، در آن هیچگونه نابسامانی، نقصان و ناسازگاری نمیبینیم [1]؛ عالم تجلّیگاه پروردگار است.
به تعبیر مولانا، افعال ما مانند نداهایی هستند که به کوهِ عالم برخورد میکنند و عالم همچون آئینهای آنها را بازتاب میدهد [2]. بنابراین، تمام صداهای عالم حاوی پیام هستند. پیامی که اگرچه غیرمستقیم و باواسطه، امّا به هر حال میتوان آنها را از جانب خدا محسوب کرد.
بازتابهای عملکرد ما در آئینۀ طبیعت گاهی بشارت میدهند که «ادامه بده، خسته نشو؛ در مسیر درست هستی»، گاهی تذکر دوستانه که «در عملکردت اشکالاتی هست، به فکر اصلاح نواقص باش»، گاهی هشدار ملایم که «داری چه کار میکنی؟! حواست هست؟! بازنگری کن!»، گاهی فریاد انذار که «نزدیکه سرت به سنگ بخوره!» و در مرحلۀ آخر هم سیلیِ تلخ و دردناک واقعیت.
بر این اساس، ستونهای بتونی وسط شهر برای ما حاوی چه نوع پیامی هستند؟!
یعنی ممکن است هنوز کسانی از این پروژه دفاع کنند؟!
موجودی که نطفهاش باعنوان مترو بسته شد، ستونهایش در قالب منوریل بالا رفت، بعد تغییر کرد به قطار شهری و الان هم قطار سبک شهریایی که نصف مسیر را قرار است روی پل منوریل برود و نیمش را در تونل مترو! آن هم در مسیر شمال-جنوبی که هنوز از میانۀ بلوار طاقبستان (دیوار شکارگاه و مرز حریم آثار باستان) بلاتکلیف است!
موجودی که در فرایند پر فرازونشیب ساختش، بعد از هر توقف طولانی مدّت، همواره یکی از گزینههای اصلی برای تصمیمگیری دربارۀ آن «تخریب» و یکی از دلایل اصلی کنارگذاشتن گزینۀ تخریب، هنگفتبودن هزینۀ آن بوده که حالا دیگر به چیزی معادل هزینۀ تکمیل رسیده است.
«سنگ ته چاه»ی که در مقام مسئول و هنگام دلیلآوردن برای تکمیلش بهترین چیزی که میتوانیم بگوییم این است که «ما میراثدار تصمیمات گذشتگانمان هستیم»!
موجودی که اگر همگی عقلمان را میگذاشتیم روی هم که ببینیم در میان این همه معضلات، چگونه میشود هم بیشترین مقدار سرمایه اقتصادی ممکن را هدر دارد، هم بیشترین لطمه را به سرمایۀ اجتماعی زد و هم معضلی ایجاد کرد که لااقل تا دهها سال بعد هیچکس نتواند دربارۀ آن تصمیم درستی بگیرد و مجبور باشد این راه غلط را ادامه بدهد، بعید بود بتوانیم به چنین ایدۀ کارآمدی برسیم!
چرا با تمام توان گوشمان را گرفتهایم و محکم فشار میدهیم که فریاد بلند این ستونها را نشنویم؟!
اشکالات کار ما اگر صغیره هم باشند، با این اصراری که بر ادامهدادنشان داریم حُکم کبیره پیدا کردهاند!
چرا با هیچ پرسش جدّی مواجه نمیشویم؟! چرا اصرار داریم مسائل کوچک و بزرگمان را در چارچوب همان سازوکارها و رویههای بسته، غیرشفاف و بیانعطافی حل کنیم که آن مسائل در واقع بازتاب همین سازوکارها و رویهها هستند؟!
شما را به خدا! پیام منوریل چیست و هشدارش ناظر به چه سطحی است؟! آیا حرفش این است که بانیان وضع موجود باید کنار بروند و اشخاصی از جناح سیاسی متفاوت مسئول پیشبرد رویهها و سازوکارهای موجود شوند؟! آیا هشدارش صرفاً در سطح برخی خطاهای فنّی و محاسباتی است؟! آیا انذارش نسبت به مسائلی است که با همین سازوکارها و رویههای تصمیمسازی در استان میتوانیم آنها بشناسیم و حلّشان کنیم؟!
آیا جز این است که به ما میگویند «مشکل اصلی شما همین است که نمیخواهید بپذیرید که مشکل جدّی و اساسی دارید، در مقابل شکلگیری پرسش در درونتان جبهه میگیرید، نمیخواهید بپذیرید که چیزهایی هست که نمیدانید، سئوالاتی که جواب حاضر و آمادهاش نزد هیچکدامتان نیست، چیزهایی که برای فهمش راهی ندارید جز اینکه باب گفتگو را باز و برای تضارب آراء بستری ایجاد کنید و صبوری به خرج دهید تا برق حقیقت بجهد».
مسئولان محترم استان!
لطفاً در میان انبوه جلسات، یک لحظه آرام بگیرید و خوب گوش کنید، آیا صدای ستونها را نمیشنوید که فریاد میکشند: «وقتی میبینید که میوۀ نهایی این همه شورا، سازمان، اداره، نظارت، بازرسی، آموزش، مقاله، پیوست، آئیننامه، جلسه، قرارگاه، کارگروه، طرّاح، پیمانکار، مجری، مشاور، ناظر و غیره میشود این(!)، بدانید که مجموعۀ نظام مدیریت و تصمیمسازیتان با اشکالات اساسی مواجه هست؛ حتّی اگر همۀ دستاندرکاران خیرخواه و متخصص باشند و هر جزء نیز کار خودش را به درستی انجام دهد، سیستم تصمیمسازی -که از ارتباط هماهنگ و نظاممند اجزاء تشکیل شده است- درست کار نمیکند. اگر بدون شناخت و اصلاح نواقص سیستم تصمیمسازی، با همین سیستم و با همین سازوکارها و رویهها بخواهید معضل را برطرف کنید، با هر گامی که بر میدارید بیشازپیش در باطلاق فرو میروید»!
شاید مشکل اصلی همین باشد که با هم گفتگو نمیکنیم، این که تصمیمات پشت درهای بسته گرفته میشوند و مردم (شامل نخبگان و متخصصان) فقط نظارهگر هستند، در چنین فضایی مردم حق دارند که نسبت به بهترین تصمیمات شما نیز ظنین و بدبین باشند. شاید اگر باب گفتگو را بازکنید تا همدلی و سرمایۀ اجتماعی تقویت شود و فشار و نگرانی از اینکه «مردم چه قضاوتی خواهند کرد و چه واکنشی نشان خواهند داد» از دوشتان برداشته شود، راهحلهای زیادی خودشان را به شما نشان دهند؛ قطعاً در فضای اعتماد و همدلی، جامعه با هر تصمیمی که مسئولان و متخصصان در موردش به اجماع برسند همراهی خواهند کرد.
هنوز امیدوارم که بالاخره روزی این اتّفاق بیفتد و ستونهای بتنی سرمایهسوز و عذابآور قطارشهری به عاملی برای ذوبشدن یخ میان مسئولان (ساختار تصمیمسازی) و مردم استان تبدیل شوند. اگر این اتّفاق بیفتد، ستونهایی که نماد بیخردی، شکاف و بیاعتمادی هستند، به عامل و نماد خردورزی، همدلی و همافزایی بدل خواهند شد و در اینصورت، هر میزان بودجه هم که برایشان صرف شده باشد، ارزشش را داشته است.
مسئولان گرامی استان!
میدانم! یا چنان در تکاپو هستید که از طریق سازوکارها و رویههای موجود و جلسات متعدد معضلات ما را حل کنید که اصلاً فرصت خواندن یادداشت من و فکرکردن دربارۀ آن را هم ندارید یا پاسختان این است که «نگران نباش! با خیال راحت به امور خودت برس، مطمئن باش که همه چیز تحت کنترل است و بهترین تصمیمات ممکن اتّخاذ میشوند»!
امّا ببخشید، به نظرتان ستونهای منوریل هر لحظه خطاب به ما مردم چه میگویند؟! آیا میگویند «اگر بر امور شخصی خودتان متمرکز شوید و به مسئولان اعتماد کنید، همه چیز درست میشود» یا بالعکس، میگویند «مگر اینکه خودتان برای امور جمعی قدمی بردارید؛ اگر بخواهید به امید مسئولان بمانید، هر لحظه بیشتر در باطلاق فرو میروید»؟!
[1] آیۀ 3 سورۀ ملک: «در آفرينش خداوند رحمان، هيچگونه نابسامانى نمیبینی؛ باز چشم بگردان آيا هيچ رخنهاى میبینی؟!»
[2] این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا (مولوی)
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق پیوندهای زیر ببینید:
صفحهام در اینستاگرام (فعّال نیست)
صفحهام در ریسرچگیت (مقالههای علمی)