ویرگول
ورودثبت نام
وحيد احسانی
وحيد احسانی
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

مستبدستیزیِ استبدادزا! (۲)

یکی از مشکلات ما در طول تاریخ «استبداد» بوده است امّا به نظرم، در مواجهه با آن مرتکب دو خطای بنیادین شده‌ایم؛ اوّلاً، استبداد را که یک بیماری همه‌جانبه است و تمام ساحت‌های جامعه از جمله فرهنگ را در بر می‌گیرد، به «خودخواهی و زورگوییِ شخص حاکِم» فروکاسته‌ایم و ثانیاً، عموم روش‌هایی که برای مقابله با «حاکم مستبد» به کار برده‌ایم، تشدیدکنندۀ بیماریِ استبداد بوده‌اند.

در قسمت اوّل یادداشت، برخی روش‌هایی توضیح داده شدند که گمان کرده‌ایم از طریق آنها ضربه‌های سنگینی به استبداد وارد می‌کنیم غافل از آنکه این روش‌ها بازتولیدکنندۀ استبداد و تشدیدکنندۀ آن بوده‌اند و موجب شده‌اند این بیماری بیش‌ازپیش در اعماق جامعه ریشه بدواند.

استبدادستیزی با رویکردی استبدادی!

استبداد مانند یک کوه یخی شناور در آب است؛ آنچه بیشتر ما به عنوان «استبداد» می‌شناسیم، بخش نمایان استبداد است که فقط ۱۰ درصد آن را تشکیل می‌دهد.

بیشتر اقداماتی که برای مبارزه با استبداد انجام داده‌ایم، نوک قلّه (بخش بیرون از آب کوه یخی) را هدف گرفته‌اند، این اقدامات ممکن است به حاکمان مستبد آسیب زده یا حتّی آنها را حذف کرده باشند امّا بخش زیرین و پنهان آن را تقویت کرده‌ است.

گاهی (و چه بسا خیلی زیاد!) مشاهده می‌شود کسانی که خود را مبارزه‌کنندۀ با استبداد می‌دانند، رویکردشان استبدادی است و از‌این‌رو، اگر اقداماتشان «حاکمان مستبد» را در سطح یک قدم به عقب براند، «استبداد» را در عمق چند قدم به جلو می‌کشد.

استبداد (خودمحوری و خودکامگی) اقتضائات خاص خودش را دارد که عبارتند از: تمامیت‌خواهی، مطلق‌نگری، دشمن‌انگاری، نادیده‌انگاری یا تحقیر «دیگری»، دوقطبی‌سازی (یا با ما یا دشمن ما)، آرمان‌گرایی، انواع خشونت‌ورزی و غیره.

بارها دیده‌ام (و احتمالاً دیده‌اید) که گفتار و رفتار بسیاری از کسانی که خودشان را آزادی‌خواه (مبارزه‌کننده علیه استبداد) می‌دانند حاوی تمام این موارد است.

مثلاً کسانی که در مواجهه با دیدگاهی متفاوت از خود، خیلی زود مخاطبشان را «طرفدار استبداد» و «مزدور» خطاب می‌کنند و مورد توهین (خشونت کلامی) قرار می‌دهند.

به نظرم، رفتار این «استبدادستیزانِ مستبد(!)» مانند کسی است که با یک دست به تنۀ استبداد تبر می‌زند و با دست دیگر به ریشه‌های آن آب می‌دهد، یا کسی که با هر بار خم‌شدن برای چیدن یک علف هرز از باغ، از جیب‌هایش ده‌ها برابر آن بذر علف هرز به زمین می‌ریزد.

تا آنجا که نگارنده می‌فهمم، اگر رویکردمان را اخلاقی، خردمندانه، آزادمنشانه و منطقی کنیم، خیلی نیازی نیست که به‌صورت مستقیم به جنگ ظواهر و سطح استبداد برویم؛ با چنین رویکردی، استبداد به‌مرور از ریشه و عمق استحاله می‌شود.

معجزۀ «به نظرم»!

در جامعه‌ای با حکومتی استبدادی، برای نوع کنشگری مردم دو حالت را در نظر بگیرید؛ حالت اوّل این که مردم به‌صورت خودمطلق‌انگار (با قاطعیت تمام و بدون اینکه سرسوزنی احتمال بدهند که ممکن است دیدگاه‌ آنها صحیح یا کامل نباشد) به مخالفت با حکومت استبدادی بپردازند و حالت دوّم آن که با رویکردی غیرمطلق‌انگار (با در نظر گرفتن احتمال اشتباه یا ناکامل بودن دیدگاهشان) از حکومت استبدادی طرفداری کنند.

به عنوان مثال، در حالت اوّل بیشتر مردم با روش‌هایی که برایشان مقدور است به بدگویی از حکومت و حاکمان مستبد می‌پردازند و مثلاً در گفتگوهای فضای مجازی، خطاب به هر کسی که احساس می‌کنند طرفدار حکومت است یا حتّی دیدگاه‌هایش به‌صورت غیرمستقیم به استمرار حکومت استبدادی کمک می‌کند با قاطعیت می‌گویند: «ساکت شو ای استمرار طلب! تو مزدور حکومت استبدادی هستی و اگر هم نباشی، از آنها کمتر و بدبخت‌تری چون مزدوران حکومت استبدادی لااقل برای اقداماتشان حقوق و امتیاز دریافت می‌کنند امّا تو داوطلبانه به ظالمان و جنایتکارانی کمک می‌کنی که بر پشت تو و هم‌وطنانت سوار شده‌اند و خونتان را می‌مکند؛ ظالمان به پشتوانۀ حماقت امثال توست که جنایت می‌کنند و باقی می‌مانند».

همچنین، به عنوان مثالی برای حالت دوّم، هر یک از مردم ممکن است صادقانه بگوید که «به نظرم، حکومت فعلی مفید است و بهتر است به استمرار آن کمک کنیم».

تا جایی که من می‌فهمم، حالت دوّم، با وجود آنکه در ظاهر در جهت حمایت از حکومت استبدادی است، به مرور استبداد را مستحیل می‌کند امّا حالت اوّل حتّی اگر حکومت استبدادی را فروبپاشد و به اعدام حاکمان مستبد بینجامد، استبداد را ریشه‌دارتر می‌کند و از چنین بستری، حکومت استبدادی شدیدتری سر بر می‌آورد.

مسلّماً پیشنهادم به مردمانی که خود را دچار حکومت استبدادی می‌بینند این نیست که به جای مخالفت با آن، به صورت غیرمطلق‌انگارانه از آن حمایت کنند؛ حالت بهینه این است که روش و ادبیاتشان برای مخالفت با حکومت استبدادی، مستبدانه (مطلق‌انگارانه) نباشد.

مردمی که در جامعه‌ای استبدادزده (جامعه‌ای که به صورت تاریخی دچار استبداد بوده است) زندگی می‌کنند، باید بدانند که خودشان (فرهنگ‌شان) جزئی از بخش پنهانِ کوه یخی استبداد هستند.

به نظرم، در چنین جامعه‌ای، اگر همگی قبل از بیان نظرات خود از عبارت معجزه‌گرِ «به نظرم» استفاده کنند و در پایان نیز اذعان کنند که «اینها نظرات من بودند و چه بسا اشتباه باشند» و اگر کاربرد «به نظرم» و «اذعان به احتمال اشتباه بودن دیدگاه خود» رواج پیدا کند و نهادینه شود، استبداد امکان وجودی خود را از دست می‌دهد.

در جامعه‌ای که «مطلق‌گویی» تابو شده باشد (چنان قبیح باشد که کسی به ذهنش هم خطور نکند که دیدگاه خود را به عنوان حق مطلق بیان کند)، استبداد امکان وجود و بقا ندارد. بنابراین، کسانی که با رویکرد، رفتار و ادبیاتی مطلق‌گرایانه کنشگری می‌کنند، ولو در حال مبارزه با ظواهر استبداد (حاکمان مستبد و حکومت استبدادی) باشند، در واقع امکان وجود، استمرار و بازتولید استبداد را تقویت می‌کنند. در مقابل، کسانی کنشگری‌شان مطلق‌گرایانه نباشد، ولو از حاکمان مستبد و حکومت استبدادی طرفداری کنند، در واقع امکان وجود و استمرار استبداد را تضعیف می‌کنند.

در پایان، لازم است یادآوری کنم که تمام مطالب بالا دیدگاه و فهم حال حاضر نگارنده است و بدیهی است که ممکن است اشتباه باشند.

به امید رواج و نهادینه‌شدنِ «به نظرم»

به امید فردایی بهتر

به امید ایرانی آباد.


بخش اوّل یادداشت: مستبدستیزی استبدادزا (1)!



سایر یادداشت‌هایم را می‌توانید از طریق لینک‌های زیر ببینید:

کانال وحید احسانی در تلگرام

صفحه‌ام در ویرگول

صفحه‌ام در اینستاگرام (عجالتاً فعّال نیست)

صفحه‌ام در ریسرچ‌گیت (مقاله‌های علمی-دانشگاهی)


استبداداعتراضاتاصلاح جامعهمطلق‌نگریچه باید کرد
دکتری توسعه کشاورزی، فعّال فرهنگی اجتماعی، یادداشت‌نویس! کانال تلگرام: https://t.me/notesofvahidehsani
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید