وحيد احسانی
وحيد احسانی
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

مستبدستیزیِ استبدادزا (۱)!

یکی از مشکلات تاریخ ما «استبداد» بوده است امّا به نظرم، در مواجهه با آن، مرتکب دو خطای بنیادین شده‌ایم؛ اوّلاً، استبداد را که یک بیماری همه‌جانبه است و تمام ساحت‌های جامعه از جمله فرهنگ را در بر می‌گیرد، به «خودخواهی و زورگوییِ شخص حاکِم» فروکاسته‌ایم و ثانیاً، عموم روش‌هایی را که برای مقابله با «حاکم مستبد» به کار برده‌ایم، تشدیدکنندۀ بیماریِ استبداد بوده‌اند.

یکی از روش‌هایی که همواره به خاطر استفاده از آن احساس کرده‌ایم قهرمان‌هایی هستیم که داریم به مستبدان ضربۀ سنگینی وارد می‌کنیم، کناره‌گیریِ حداکثری و مشارکت‌نکردن با انواع فعالیت‌ها و برنامه‌هایی بوده است که توسّط ساختار رسمی (چه در مرکز و چه پایین‌ترین سطوح ادارات محلّی) طرّاحی و اجرا شده‌اند؛ سهل است، بسیاری از ما این روش مبارزه را به تمام فعّالیت‌های غیردولتی که در چارچوب قانون هستند نیز تسرّی داده‌ایم و چه‌بسا شامل هرنوع مطالبه‌گری‌ مدنی و حرکت‌ اعتراضی که فاقد نوعی قانون‌شکنی باشد.

«ضعیف‌بودن جامعه» و «زورگویی اقلیت حاکم» دو روی یک سکّه هستند؛ تا زمانی‌که جامعه توانمند نشود و نتواند هیئت حاکمه را به‌صورت مدنی کنترل کند، کالبد نظام سیاسی هر چه که باشد (ولو دموکراسی)، روح استبداد در او حلول خواهد کرد.

توانمندشدن جامعه برای کنترل مدنی قدرت سیاسی، مستلزم استفادۀ او از کوچکترین فرصت‌ها برای یادگیری، تمرینِ مهارت‌هایِ مدنی (گفتگو، مدیریتِ احساسات، کارگروهی و غیره)، گسترش ارتباطات انسانیِ سازنده و شبکه‌سازی است.

در مقابل، رواج «کناره‌گیری» و بی‌کُنشی به‌عنوان یک ارزش، باعث شده است رشد نکنیم و توانمند نشویم و ازاین‌رو، هرگاه در بزنگاه‌های تاریخی تسلّط حکومت استبدادی از بین رفته یا کاهش یافته است و از این طریق فرصت و گشایشی برای جامعه حاصل شده است، آمادگی استفاده از این فرصت‌ها را نداشته‌ایم، بلکه فقط به هرج‌ومرج دامن زده‌ایم‌ و لاجرم، زمینه‌ساز تسلّط دوبارۀ استبداد پیشین یا برپایی یک نظم تحمیلیِ جدید شده‌ایم.

انسان به سمت «خودبزرگ‌بینی» و «آرمان‌گرایی» (رؤیاپردازی) میل دارد، مشارکت در تلاش‌های گروهی و قرارگرفتن در گفتگوهای جدّی برای تصمیم‌گیری جمعی، انسان را با ضعف‌ها و کمبودهایش و نیز با واقعیت مواجه می‌سازد. انسان‌هایی که به «بیرون‌گودنشستن و اشکال گرفتن» عادت و افتخار می‌کنند، از واقع‌بینی فاصله می‌گیرند، چه واقع‌بینی نسبت به خودشان و چه نسبت به محیط پیرامونی.

«کناره‌گیری، بی‌کُنشی و طلبکاری» بذر «تمامیت‌خواهی» را در خود مستتر دارد. وقتی از کناره‌گیران می‌پرسید که «چرا در فلان برنامه شرکت یا با فلان فعّالیت همکاری نمی‌کنید؟» برای قدم‌رنجه‌کردن خود شرایط و پیش‌نیازهایی عنوان می‌کنند که تحقق آنها به‌معنای تحقق شرایط ایده‌آل و آرمانی است.

«تمامیت‌خواهی» بسته به شرایط، به شکل‌های مختلفی بروز پیدا می‌کند؛ اگر با قدرت همراه شود در قالب «تحمیل دیدگاه و سلیقۀ خود بر همگان» تجلّی می‌کند و درغیراین‌صورت، در «کنارنشستن و طلبکار بودن».

یکی دیگر از روش‌هایی که به گمان‌ خودمان از طریق آن به استبداد (مستبدان) ضربه‌های سنگینی زده‌ایم، «نِق‌زدن و غُرولند کردن» بوده است. عادت به «نق‌زدن و طلبکار بودن» به جای «نقّادی و مطالبه‌گری» -که مستلزم تلاش و کُنشگری هستند- انسان را در قعر ضعف و بی‌عرضگی نگه می‌دارد [۱] و همان‌طور که بیان شد، «ضعیف‌بودنِ مردم و جامعه» روی دیگرِ سکّۀ «سیطره و زورگوییِ هیئت حاکمه» است.

رشدیافتن و توانمندشدن در مسیرِ «کنشگریِ مدنی» و به بیان دیگر، تمرین «مطالبه‌گری و اثرگذاریِ مدنی» جهت صعود به قلۀ «کنترل قدرتِ سیاسی به‌صورت مدنی» فقط از طریق تعامل با «نظام سیاسی و مسئولان» امکان‌پذیر است؛ نه طی سالیان درازی که «کناره‌گیری، نق‌زنی و طلبکاری» اختیار می‌کنیم و نه طی دوره‌هایی که به‌صورت هیجانی و انقلابی فوران می‌کنیم، در این مسیر سرنوشت‌ساز گامی بر نمی‌داریم [۲].

چه وقت می‌خواهیم گام‌برداشتن در مسیر سربالایی «تقویت جامعۀ مدنی» را آغاز کنیم؟! آیا منتظریم حکومت در این مسیرِ کوهستانی تله‌کابین نصب کند؟! اگر قرار بود حکومت در راستای تقویت جامعۀ مدنی -که به مثابه کاهش سلطۀ خودش است- گام بردارد، دیگر به «جامعۀ مدنیِ قوی»ایی که بخواهد حکومت را کنترل کند چه نیازی بود؟! [۳]

بله، پرسش مهم این است که بالاخره «چه وقت می‌خواهیم گام‌برداشتن در مسیر سربالایی تقویت جامعۀ مدنی را آغاز کنیم؟!». در چرخۀ تکرارشوندۀ تاریخی‌مان، یا سرمستِ پیروزیِ انقلاب خود هستیم که طیِّ آن خودمان را محور عالم و تصویر قهرمان‌مان را روی ماه می‌بینیم، یا در دورۀ طولانیِ «کناره‌گیری، نق‌زنی و طلبکاری» قرار داریم که ورد زبان‌مان می‌شود «نمیشه، فایده نداره، درست‌بشو نیست، از ما کاری بر نمیاد و غیره»، یا در دورۀ فوران هیجانات انقلابی هستیم که در آن هرگونه دعوت به کُنشگریِ مدنی را به‌مثابه هم‌دستی با مستبدان و خیانت تلقی می‌کنیم!

چه وقت می‌خواهیم سفر سرنوشت‌سازِ خود را از «جامعۀ ضعیف، توده‌وار و کرم‌گونه» به سمت «جامعۀ مدنیِ قوی که چون پروانه از پیله بیرون آمده باشد» آغاز کنیم؟! [۴]

به امید قرارگرفتن ما در مسیر «کُنشگری و مطالبه‌گری مدنی»؛

به امید فردایی بهتر؛

به امید ایرانی آباد.

پانویس‌ها

[۱] در رابطه با تفاوت «نق‌زدن» با «نقدکردن» یادداشت «نق‌زدن و نقدکردن!» (اثر دکتر محمّدرضا سرگلزایی) و در رابطه با «تفاوت طلبکاری اجتماعی با مطالبه‌گری اجتماعی» یادداشتی با همین عنوان (خلاصۀ یادداشت دکتر نظام بهرامی‌کمیل) را ببینید. همچنین، ببینید: «ریشۀ طلبکاری ملّی ما کجاست؟» (اثر احسان محمّدی)

[۲] در یادداشت «تقاص سخت انقلاب‌گران!» توضیح داده‌ام که «تخریب» و «ساختن» دو مسیر متفاوت هستند و حرکت در هریک از آنها ویژگی‌ها و مهارت‌های متفاوتی را در ما ایجاد و تقویت می‌کند؛ حرکت در مسیر «تخریب و انقلاب» از بسیاری جنبه‌ها، ما را از ویژگی‌ها، مهارت‌ها، سازمان‌یافتگی و آرایش لازم برای ساختن و توسعه دور می‌کند.

[۳] در این رابطه بخوانید: «جامعۀ مدنی؛ نقطۀ شروع یا خط پایان؟!» (زمان مطالعه: 2 دقیقه)

[۴] ببینید: «جامعۀ توده‌وار! پروانه شو، پروانه شو!»



قسمت دوّم یادداشت: مستبدستیزیِ استبدادزا! (۲)


سایر یادداشت‌هایم را می‌توانید از طریق لینک‌های زیر ببینید:

کانال وحید احسانی در تلگرام

صفحه‌ام در اینستاگرام

صفحه‌ام در ریسرچ‌گیت

استبدادمطالبه‌گریاصلاح جامعه
دکتری توسعه کشاورزی، فعّال فرهنگی اجتماعی، یادداشت‌نویس! کانال تلگرام: https://t.me/notesofvahidehsani
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید