در موقعیتهایی که جامعه نسبت به یک اتّفاق خاص حسّاس شده و واکنش جمعی نشان داده است، همواره یکی از روشهای افسران جنگ نرم و قرارگاههای سایبری این بوده است که با استفاده از تحلیلهای بسیار پیچیده و عجیبوغریب، اتّفاق مورد نظر را توطئۀ برنامهریزیشدۀ دستهای پشتپرده نشان دهند.
در همین راستا، در موقعیت فعلی -که جامعه در واکنش به درگذشت خانم مهسا امینی ملتهب گشته است- نیز از سوی مراکز نامبرده خبر زیر منتشر شد:
«مهسا امینی پیشمرگ حزب کومله [بوده است] که قرار بود با مرگ مرموزش در بازداشت نیروهای حکومتی خبرساز شود و علت مرگش ضرب و شتم باشد و با کمک نفوذیها کار نظام دشوار شود؛ روی همه چیز حساب کرده بودند».
گویا خانم مهسا امینی فقط یکی از صدهاهزار نیروهای کومله بوده است که حاضر شدهاند با بهسختی انداختن خود و خانوادهشان، به نظام ضربه بزنند. از میان سایر نیروهای کومله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. جانبرکفان کومله که حاضر شدهاند به همراه خانوادۀ خود در حلبیآبادها و حاشیهایترین محلّات شهرها ساکن شوند و زندگی خود را با جمعآوری زباله بگذرانند. با وجود اینکه نظام حداقلهای زندگی (مسکن، شغل آبرومندانه و غیره) را برای آنها تأمین کرده است، آنها هر روز تا کمر در سطلهای زباله خم میشوند تا برای رسانههای معاند سوژه فراهم و کار را بر نظام دشوار کنند!
۲. فداییهای کومله که باوجود هوش سرشار، پذیرفتهاند که با تلاش زیاد درس بخوانند تا در بهترین دانشگاههای کشور قبول شوند و بعد با تحمّل سختی فراوان مراحل تحصیلی کارشناسی ارشد، دکتری، پرستاری، پزشکی و تخصص را بگذرانند فقط و فقط با این نیّت و براساس این برنامۀ کثیف که بعد از فارغالتّحصیلی، بیکار بمانند یا به شرایط کاری بسیار نامطلوب (بدون قرارداد، بدون بیمه، بدون امنیت شغلی و با درآمد بسیار اندک) تن دهند تا برای رسانههای سیاهنما خوراک فراهم کنند و کار را بر نظام دشوار کنند! این در حالی است که همگی میدانیم حکومت برای آنها شغل مناسب و مرتبط با رشته و تخصصشان فراهم آورده است [بهشدّت احساس میکنم که نکند خودم هم نیروی کومله هستم و خبر ندارم!].
۳. جاننثاران کومله که حاضر شدهاند در ایران در شرایطی زندگی کنند که هر چه روی کاغذ حقوق و درآمدشان را با اجارهخانه و سایر هزینههایشان مقایسه میکنیم، میبینیم نباید زنده باشند. اتّفاقاً زنده ماندن این افراد شاهد آن است که نیروی کومله هستند و هزینۀ زندگیشان توسّط کومله تأمین میشود!
۴. بیشتر دریاچهها، رودخانهها و چشمههای داخل ایران هم نیروی کومله هستند. آنها بر اساس یک برنامۀ خبیث قبلی، از صدها و بعضاً هزاران سال پیش در ایران مستقر شدهاند تا با استقرار نظام جمهوری اسلامی، خشک شوند و از این طریق نظام را به ناکارآمدی و سوءمدیریت متّهم کنند. حتّی جزئیات سناریو هم حسابشده بوده است؛ به نظرتان، چرا دریاچۀ ارومیه دقیقاً باید در همان سالی خشک شود که مهسا امینی خودش را در مقر گشت ارشاد میکُشد؟! آیا هیچ انسان بیغرضی ممکن است بپذیرد که این همزمانی اتّفاقی بوده باشد؟!
۵. تمام ایرانیانی که حاضر میشوند تمام اصول اساسی منطق و انصاف را زیر پا بگذارند تا حقایق مسلّم و بدیهی بالا را نپذیرند و در مقابلشان جبهه بگیرند، مسلّم است که نیروی کومله هستند! به همین ترتیب، تمام کسانی که به شکل مذبوحانهای میخواهند با سوءاستفاده از فیلمهای متعدّدی که از برخوردهای خشن گشت ارشاد و نیز سرکوب خشن معترضان به مرگ مهسا امینی منتشر شده است و بدیهی است که هیچ ارزش و اعتباری ندارند، حقّانیّت مسلّم تنها عکسی را که بهعنوان شاهد صحّت سناریوی مورد نظر منتشر شده است زیر سئوال ببرند نیز قطعاً نیروی کومله هستند!
از این شوخیهای تلخ که بگذریم، اصلاً فرض کنیم سناریوی پیشگفته کاملاً صحیح باشد. دراینصورت، چرا باید به نقطهای رسیده باشیم که با خودکشی برنامهریزیشدۀ یک پیشمرگ کومله در مقر پلیس امنیت اخلاقی، جامعه چنین به هم بریزد؟!
اگر جامعه در اثر تراکم اعتراضهای سرکوب شده، حُکمِ بنزین پیدا کرده است، تمام تقصیر را نمیتوان به گردن آن کسی انداخت که جرقهای ایجاد میکند.
چرا به جای پذیرش اشتباهات و اعمال اصلاحات لازم، باز هم بر همان مسیر و راهحلهایی تکیه کنیم که ما را به اینجا رساندهاند؟!
منکر دسیسه، برنامهریزی و سیاهنمایی دشمنان و رسانههای بدخواه نیستم، اهمّیت و شدّت این مسئله را هم منکر نمیشوم، امّا بهنظرم، کسانی که بیش از سایرین احتمال میرود که نیروی نامحسوس کومله باشند، همین کسانی هستند که چنین خزعبلاتی را میسازند و بهنام دفاع از نظام منتشر میکنند یا بازنشر میدهند.
اگر موساد، فراماسونری، سیا، منافقین، کومله و غیره، تمام هوش و توانشان را بهکار بگیرند، آیا میتوانند به اندازۀ چنین مطالبی، بر روی آتش اعتراضات نفت بریزند؟!
شاید بتوان چنین فرض کرد که تولیدکنندگان چنین محتوایی، فقط به پولی فکر میکنند که ممکن است در ازای آن دریافت کنند و ایران، اسلام، نظام و مردم برایشان هیچ اهمّیتی ندارد، امّا آن مسئولانی را که به جای این که چنین افرادی را محدود و جریمه کنند، به آنها مجال (و چه بسا پول) میدهند چگونه باید فهمید؟! همچنین، آن کسانی را که به جای تأکید بر اینکه «این مطالب از طرف مراکز وابسته به نظام نیست و اتّفاقاً با هدف تشدید تندرویها و بدنامکردن نظام ساخته شدهاند» آنها را بازنشر میدهند.
متأسفانه، بخشی از «خودی»ها، چنان عقل، منطق، فهم و چشموگوش خود را در پای برخی مراکز و رسانههای خاص قربانی کردهاند که حتّی اگر با مطلبی از جانب آن مراکز مواجه شوند مبنی بر اینکه «مهسا امینی نیروی غول قصّهها و ننهسرما بوده است که آمده است در ایران خشکسالی ایجاد و جان خود را به لولوخرخره تقدیم کند»، بدون ذرّهای تأمّل و تردید، با اطمینان و اعتمادبهنفس تمام آن پیام را بازنشر میدهند!
در چنین شرایطی، بدخواهان بهراحتی میتوانند تحریککنندترین پیامها را تولید و به اسم همان مراکز و رسانهها منتشر کنند. آنگاه تمام ذوبها و خودیهایی که عقلشان را خیلی وقتپیش در پای تبعیت محض از این مراکز قربانی کردهاند، همین پیامهایی را که حکُم «بنزین روی آتش» دارند، بازنشر میدهند.
اگر اصل چنین پیامهایی نیز واقعاً توسّط همان مراکز ساخته شده باشد، اصولاً کومله و امثال کومله نیازی ندارند که به خودشان زحمتی بدهند، کافیست فقط منتظر بمانند و تماشا کنند!
خیلی بهتر بود این تذکّر از جانب «خودی»های آزاداندیش، معتدل و خردمند مطرح میشد امّا متأسفانه، همان خودیهایی هم که مطالب این یادداشت را قبول دارند، در چنین مواردی معمولاً ترجیح میدهند که سکوت کنند تا همچنان «خودی» بمانند!
به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد
همچنین ببینید:
از دو حال خارج نیست!
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق لینکهای زیر ببینید: