منتشر شده در عصر ایران (۱۹ تیر ماه ۱۴۰۰)
به نظرم، «استبداد»، بهویژه وقتی در تاریخ یک کشور استمرار پیدا کردهباشد، چیزی نیست که بتوان آن را صرفاً به «ویژگیهای اقلیت حاکم» فروکاست، بلکه حالتی است که ساحتهای مختلف حیات جمعی (شامل فرهنگ عمومی) را در بر میگیرد.
اگرچه «تودۀ کف جامعه» طبقهایست که از «استبداد» بیشترین آسیب را میبیند، امّا در عین حال و بهصورت ناخواسته و ناخودآگاه، با آن همزیستی و همبستگی دوسویه و همهجانبهای دارد.
نه «استبداد» بدون «توده» امکان ظهور، استمرار و رشد دارد و نه «توده» بدون «استبداد»؛ تودهوارگی و استبداد دو مفهوم و واقعیت درهمتنیده هستند. نه «استبداد» را میتوان بهعنوان یک مسئلۀ مجزّا از «تودهوارگی» مورد تحلیل قرار داد و به اصلاحش پرداخت و نه «توده» را مستقل از «استبداد».
در جوامع «استبدادی-تودهوار» از یک سو، دمدستیترین نیرویی که آزادیخواهان برای مقابله با استبداد وسوسه میشوند که بر آن تکیه کنند «توده و حرکتهای تودهوار» است و از سوی دیگر، دمدستیترین راهحلی که حاکمان برای برقراری نظم و کنترل توده، بهسمت آن سوق پیدا میکنند «زور و استبداد» است.
در نگاه اوّل، ممکن است «توده و جنبشهای تودهوار» در تقابل با «استبداد و استبدادگران» به نظر برسند. اگرچه استبدادگران از سیل توده احساس خطر میکنند و امواج این سیل میتواند پایانی برای عمر آنها و ساختار استبدادیشان باشد، امّا آنچه با این سیل عوض میشود صرفاً ظواهر (نامها و عنوانها) و بازیگران هستند؛ با درگرفتن هر سیل جدید توده، «استبداد» (بهعنوان یک ویژگی کلّی جامعه که «حکومت استبدادی» صرفاً یکی از جنبهها و نمود و بروزهای آن است) بیشازپیش در اعماق فرهنگ و سایر عرصههای حیات جمعی ریشه میدواند.
به نظرم، کسانی که برای «اصلاح توده» به «زور و استبداد» روی میآورند و کسانی که برای «برچیدن بساط استبداد» به «حرکتهای تودهوار (مانند شورش و انقلاب)» دل خوش میکنند، ولو با این تحلیل و توجیه باشد که «بهناچار و موقّتاً چنین میکنیم»، به یک اندازه در اشتباه هستند و در واقع، بهشکلی همافزا به استمرار و تقویت معضل «استبداد-تودهوارگی» کمک میکنند.
به نظرم، تنها رویکردها، مسیرها و راهحلهایی قابلیت اصلاح جامعه و درمان معضل «استبداد-تودهوارگی» را دارند که بهبهانۀ درمان یکی، دیگری را تقویت نکرده بلکه با هر گام، به یک اندازه در درمان این دو معضل درهمتنیده، همافزا و «بازتولیدکنندۀ یگدیگر» موثّر باشند.
در جوامع «استبدادی-تودهوار»، حرکت در مسیر اصلاحگرانهای که به سمت هیچ یک از دو معضل «استبداد» و «تودهوارگی» منحرف نشود، مانند عبور از پلی باریک است با درّههایی عمیق در دو سوی آن. عبور از این پل صرفا با گامبرداشتنی آهستهوپیوسته، مدنی و خردمندانه امکانپذیر است؛ هرگونه عجله یا احساساتی شدن به سقوط در یکی از این دو درّه منجر خواهدشد.
پیش از این، دیدگاه خود در رابطه با «چه باید کرد؟» را طی یادداشتی با عنوان «چگونه در مسیر توسعه گام برداریم؟» در معرض نقد قرار دادهام که نسخۀ خلاصهشدۀ آن در کانال تلگرامی «شبکۀ توسعه» و نسخۀ کامل و گویاتر آن در اینجا منتشرشدهاست.
مستبدان و توده، هر دو، از نقد گریزانند؛ مستبدان خود را مقدس دانسته و حاضر نیستند کوچکترین سهمی از «تقصیر» را بپذیرند و توده نیز خود را «قربانی مظلوم» (که آن هم نوعی تقدّس است) دانسته و تمام تقصیر را بهگردن حاکمان مستبد میاندازد.
هر دو گروه معتقدند که هر کسی که ما را از تمام تقصیرات مبرّا ندانسته و تمام تقصیرها را به گردن دیگران نمیاندازد، پلید و مستحق آزار و اذیت است.
هیچیک اهل مدارا و گفتگو نیستند و «دیگری» را تحمّل نمیکنند؛ مستبدان با زندان و شکنجه و توده با فحش و تمسخر با «دیگران» برخورد میکنند (روشهایی مانند «تهمت» و «انگزدن» بهشکل یکسانی توسط هر دو گروه مورد استفاده قرار میگیرد).
هیچکدام نسبت به علوم انسانی و اجتماعی احساس نیاز نمیکنند و هر دو دانشمندان این علوم را پس میزنند (با استفاده از روشهای پیشگفته).
هر دو، مسائلومشکلات جامعه را بسیار ساده و از زاویۀ «مقصریابی» تفسیر میکنند و نه از زاویۀ «بیماریای که نیاز است درمان شود»، مستبدان با اتّکا به «خرابکاری بدخواهان» و توده با اتّکا بر «بدخواهی حاکمان».
هر دو «کوتهنگر» و عجول بوده و رؤیای «پیمودن ره صد ساله در یک شب» را در سر میپرورانند. مستبدان میخواهند با «پول برآمده از رانت منابع و زور» کشور را خیلی سریع به «ژاپن خاورمیانه» یا «مدینۀ فاضله» تبدیل کنند و توده نیز میخواهند با شورشهای هیجانی و تودهوار، بساط هزاران سالۀ استبداد را برچیده و عدالت و رفاه را مستقر سازند.
هر دو دائماً در حال دروغگویی، پارتیبازی و تقلّب هستند امّا یا انکار میکنند، یا ادّعا میکنند که رفتارهای سوءشان بنا به مصالحی است، یا سایرین را مقصّر رفتارهای سوء خود میدانند.
از آنجا که این هر دو گروه، خود را در «حالت ایدهآلی که برای آنها قابل تصوّر است» میبینند، برایشان موضوعیتی ندارد که بخواهند در راستای اصلاح جامعه تغییر و اصلاحی در خود ایجاد کنند.
هر دو «احساسمدار» هستند تا «عقلمدار»، یعنی نسبت به گروههایی که مقابل خود میدانند، بغضوکینه دارند و زیربنای استدلالهایشان نهایتا بر «خوشآمدنها و بَدآمدنها» مبتنی است.
هر دو توجه زیادی به «سلبریتیها» داشته و زمان و توان قابل توجّهی را به پیگیری و انتشار اخبار آنها اختصاص میدهند؛ اصولاً سلبریتیها شهرت و امتیازهای خود را مدیون این دو گروه هستند.
بهامید گشودهشدن مسیر فاصلهگرفتن توأمان از «استبداد» و «تودهوارگی» بهدست خردمندان دغدغهمند؛
بهامید فردایی بهتر؛
بهامید ایرانی آباد.
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق لینکهای زیر ببینید: