میگویند «همۀ راهها را رفتهایم؛ جواب ندادهاند» و نتیجه میگیرند که «جز تغییر نظام سیاسی هیچ چارهای باقی نمانده است».
راههایی (یا شاید «بیراههایی») که رفتهایم، همگی در فضای مطلقنگری (صفر و یکی دیدن امور) و آرمانگرایی و نوعی ستیزِ حذفی بودهاند.
تلاشها و جهتگیریهایی که اگرچه در ظاهر متّضاد بودهاند امّا در یک نگاه تاریخی، گویی بهشکلی همافزا چرخههای نحس بازتولید خشونت و استبداد را گرداندهاند.
ما برای «حل منازعه با دیگری» و فراهم آوردن امکان زیست جمعی با او، جز حذف دیگری راهی را نیازمودهایم.
متأسفانه، در فرهنگ ما واژهها و مفاهیم «سازش» و «سازشگر» بار معنایی بسیار منفیای (چیزی معادل خفّت و خیانت، خائن و خیانتکار) داشتهاند. این در حالی است که نهتنها «سیاست» و «سیاستورزی»، بلکه «گفتگو» (گفتگوی ناظر بر تصمیمسازی جمعی) و «دموکراسی» نیز مبتنی با «سازش با دیگری» هستند.
در نگرش ما، همواره یکسوی اختلاف باید سپاه یزید (پلید محض، سیاه مطلق، نجس، آنچه باید حذف شود) و سویدیگر سپاه حسین (ع) (حق خالص، سفیدی مطلق) محسوب شوند و این محدود به متدیّنانمان نیز نیست. در حالی که در عالم واقع، همۀ اشخاص و گروهها خاکستری هستند و عملکردشان تحت تأثیر موضع و موقعیت متفاوتشان.
در تاریخ آکنده از «تضاد دولت و ملّت» [۱] ایران، «وفاق ملّی» راهی است که تقریباً هیچگاه در آن گام برنداشتهایم؛ اگر سیاستمداران و روشنفکرانی هم چنین دیدی داشتهاند (که حتما چنین بوده است)، بستر سیاسی فراهم نبوده و جامعه نیز آمادگی و همراهی لازم را نداشته است.
بهنظر میآید که این بار، در بستر تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران آمادگی برای گامبرداشتن در مسیر گفتگو، سازش و وفاق تاحدی حاصل شده باشد.
بههرحال، این راهی است که تاکنون نرفتهایم و لااقل با توجه به هزینه و عدماطمینانهای سایر راهها، منطقی است که با تمام توان به حرکت در آن کمک کنیم و آن را بیآزماییم.
میگویند این «وفاق میلی است، و نه ملّی!» و وقتی میپرسی «وفاق ملّی مورد نظر شما چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟» میبینی آنها تحت عنوان «وفاق» هم به چیزی کمتر از «حذف دیگری» راضی نیستند؛ رضایت طرف مقابل را نشانۀ خطا بودن مسیر میدانند و میزان رضایتشان بهاندازهایست که تخریب و حقارت طرف مقابل را ببینند!
وفاق مطلوب آنها، وفاقی آرمانگرایانه است؛ وفاق واقعی ما (جامعۀ ایران) دقیقاً همین چیزی است که از دل تضاد منافع گروههای ذینفع و از کوتاهآمدنهای آنها (با هر نیّتی که بوده باشد) حاصل شده است.
به نظرم، به اندازهای که در جهت وفاق گام برداریم، امکانهایی برای بهبود وضعیت فراهم میآید.
امّا در بدبینانهترین حالت، حتّی اگر از هیچیک از این امکانها استفاده نشود، همچنین، در همین دورهای که در آغاز آزمودن وفاق هستیم، دستاورد آن کشیدهشدن ترمز خالصسازی فزاینده بوده است.
کسانی که یادگرفته و عادت کردهبودند که با افزودن موضعگیریهای تند، بهسرعت از سلسلهمراتب رانت و قدرت بالا بروند، باید به فکر کسب مهارتهای جدیدی باشند!
از یک زاویه، وفاق ملّی معامله و همکاریایست میان حکومت و بخشی از بدنۀ جامعه برای کنترل «تندروی و خالصسازی فزاینده». تلخی و هزینۀ این اتّفاق بیشازهمه، برای کسانی است که از شکافها، قطبیتها، تقابلها و ستیزها تغذیه میکنند یا هویت میگیرند.
میگویند «همۀ این حرفها تا قبلاز آن که خونی ریخته شود، درست بود».
در یادداشت دیگری [۲] توضیح دادهام که بر مبنای این باور، برای رسیدن به زمان «قبل از ریختهشدن خون» که در آن امکان گفتگو، مدارا، سازش، مصالحه و وفاق با دیگری فراهم باشد، باید آن قدر در تاریخ به عقب برگردیم که بتوانیم دست قابیل را بگیریم که از ریختهشدن خون هابیل جلوگیری کرده باشیم!
همچنین، به این نیز بیندیشیم که در آینده، در کدامیک از مسیرهای پیشِ رو احتمالاً خونهای بیشتری به زمین ریخته خواهد شد، راهِ «کشته ندادیم که سازش کنیم» یا راه «وفاق»؟!
به بیان دیگر، کدامیک از مسیرهای پیشِ رو ظرفیت پایاندادن به چرخۀ خشونت و خونریزی را دارند و کدامها در بهترین حالت، به تعویض جای زندانی و زندانبان منتهی میشوند؟!
امیدوارم با گامبرداشتن در مسیر وفاق و بازسازی سرمایۀ اجتماعی، امکانهای خوبی نیز برای حمایت شایسته از آسیبدیدگان دوران پیشاوفاق (اخراجشدگان، زندانیان سیاسی، محصورین و ...) فراهم آید.
به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد
[۱] اشاره به نظریه و کتابی با همین عنوان از دکتر همایون کاتوزیان
[۲] فراخوان اصلاح؛ از رؤیا تا واقعیت
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق پیوندهای زیر ببینید:
صفحهام در اینستاگرام (فعّال نیست)
صفحهام در ریسرچگیت (مقالههای علمی)