کتاب «ما ایرانیان» برای اوّلین بار در سال 1394 توسّط نشر نی منتشر شد. این کتاب از معدود کتابهایی است که نسبت به وضعیّت مطالعه در ایران، با استقبال خوبی روبرو شده و طی 5 سال به چاپ بیستودوّم رسیدهاست. چاپ دهم این کتاب (نسخۀ مورد استفادۀ نگارندۀ این یادداشت)، مجموعاً 277 صفحه است.
بیشتر ما دغدغۀ اصلاح جامعه را داشته و دائماً در حال تأمّل و گفتگو در رابطه با این موضوع هستیم. بنابراین، شایسته است مطالعۀ آثار اندیشمندان و متخصصان در رابطه با مسائل جامعه (چیستی، چرایی، روند تاریخی، چه باید کرد؟ و نقش و مسئولیت شخصی خودمان) را نیز در دستور کار داشتهباشیم. کتاب «ما ایرانیان: زمینهکاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی»، اثر «دکتر مقصود فراستخواه» (جامعهشناس، استاد برنامهریزی توسعۀ آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، فعّال فرهنگی-اجتماعی) یکی از نمونههای خوب این دسته آثار است.
دکتر مقصود فراستخواه، در کتاب ما ایرانیان، گزارشی بسیار جامع (و البته چکیدهوار) از آثار مختلفی که در آنها از جنبههای گوناگون به «خلقیات ایرانی» پرداخته شدهاست ارائه میدهد. علاوه بر این، چارچوبهای نظری (مدلهای تحلیلی) مهم و کاربردیی مانند «نهادگرایی»، «نظریۀ بازیها»، «وابستگی به مسیر تاریخی» و «نظریۀ "ممها"» را به زبان ساده و با استفاده از مثالهای گویا توضیح میدهد.
یکی از مباحث مورد توجه دکتر فراستخواه، پرسش از «چه باید کرد؟» یا به عبارتی، «نقطۀ شروع فرایند اصلاح جامعه و نقش و مسئولیت هر فرد ایرانی» بودهاست؛ این که «اصلاح جامعه از کجا باید شروع شود و چگونه باید باشد؟ "از پایین به بالا" یا "از بالا به پایین"؟ آیا اوّل باید ساختارها اصلاح شوند تا بعد رفتار مردم هم بهبود یابد؟ یا اصلاح ساختارها نیز مشروط به شکلگیری فشارهایی است که باید از بطن جامعه به آن وارد آید و شکلگیری چنین فشارهایی نیز خود مستلزم برداشتن گامهایی در بطن جامعه است؟». در ادامه، گزیدهای از مطالب کتاب (چاپ دهم، 1395، ویراست دوّم) در رابطه با این موضوع را تقدیم کردهام.
«... این مهم نیازمند «عاملان انسانی» است. جوامع و فرهنگها بر اثر عاملیت انسانی تحوّل پیدا کردهاند. عاملان اجتماعی میتوانند مبدعان دیدگاهها و رفتارهای تازه ... باشند. آنها میتوانند از طریق کنشهای ارتباطی، توسعۀ نهادهای مدنی و سازمانهای غیردولتی و مردمنهاد (سمنها) فعّالیتهای داوطلبانه را در اجتماعات محلّی تسهیل کنند. این کارها تجربههای جدیدی از زندگی جمعی برای برخی افراد و گروهها فراهم میآورند. مهم است که انسانها بتوانند با هم تمرین کنند و تجربۀ فعالیت مشترک معطوف به خیر عمومی داشتهباشند. ما عادت کردهایم هنگام انتخابات حزبی راه بیندازیم و مردم را تشویق کنیم رأی دهند. البته برای جامعۀ ایرانی سیاست مهم است و ساختارهای سیاسی دخلِ تمامی در خلقیات و رفتارهای اجتماعی دارند، ولی واقعاً نمیتوان فقط با این قبیل چیزها توسعۀ انسانی را محقق کرد.
ما به توسعۀ بسیار عمیق و نافذ مدنی، توسعۀ فرهنگی، توسعه در زیست اجتماعی، توسعه در هنجارها و الگوهای ادراکی و رفتاری نیاز داریم. این دگرگونیها امکانپذیر است. همۀ دنیا به همین نحو توسعه یافتهاست؛ نهادهای داوطلبانه به وجود آمدهاند که انسانها داوطلبانه در آن فعالیت کنند و بتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند؛ حلقههای کیفیت داشتهباشند، در ابعاد مختلف علمی، فرهنگی، هنری، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره با هم تمرین و تولید خلاقیت کنند و زیست اجتماعی خود را اعتلاء بخشند.
امّا فقط زیست-نهادهای مناسب میتوانند الگوهای تازۀ زیست اجتماعی را تسهیل کنند و موجب تضمین بقای آنها شوند ... زیستِ اجتماعیِ مطلوبْ زیستنهاد مناسب میخواهد تا تثبیت شود و باقی بماند. تغییر ساختارهای سیاسی، نهادها و محیط حقوقی در این راستا ضروری است. نهادها باید تحوّل پیدا کنند و اصلاح شوند» (صص. 121– 119).
«هر موقعیّتی مستعد تکثیر، ترویج و رشد خلقوخوهای ویژه با الگوهای رفتاری خاص است. ... تا ساختارها تغییر نکند، رفتارها هم در مقیاس بزرگ اجتماعی عوض نمیشود. پس چه باید کرد؟ رهیافتهای جامعهشناختی اخیر به تلفیق دیدگاه عاملیت و ساختار رسیدهاند. ... سودای سربالاداشتن بسیار خوب است؛ اینکه دروغ نگوییم، مسئولیتپذیر باشیم، تملّق نکنیم، شفّاف باشیم، بیشتر کار کنیم، معقولتر مصرف کنیم و مولّد باشیم. امّا این ارادهگرایی بدون فهم منطق ساختار و موقعیتْ واقعگرایانه نیست. ساختارها در ما نفوذ میکنند. موقعیتها ... مشکلاتی برای اخلاقیات ما ایجاد میکنند. ... دیدگاه تلفیقیِ «عاملیت و ساختار» هم ساخت را میبیند و هم کنش و عاملیت انسانی را. ساختارها مهم و تعیینکنندهاند و رفتار ما را شکل میدهند، ولی کُنش هم هست و عاملیت انسانی هم مؤثّر است. برای کنش به ساختار نیاز داریم، ساختار فقط محدودیتزا نیست، امکاناتی هم دارد. از امکانات ساختار برای کنش استفاده میکنیم و دقیقا از این طریق ساختار تغییر میکند و زمینهای میشود برای کنشهای دیگر (نمودار 46)» (صص. 160-159).
«به یک رویکرد شبکهای و طرحی آهستهوپیوسته و درعینحال کلگرایانه نیازمندیم. باید همهجانبه و شبکهای نگاه کنیم و طرحی ژرف و مشارکتجویانه و نه نخبهگرایانه بجوییم. همه باید در این طرحِ آهسته، پیوسته، همهجانبه و گسترده مشارکت کنند. روح اصلی این طرح شامل تغییر رفتار و ساختار –هر دو- است» (ص. 162).
«رفتارها تحت تأثیر محیط نهادی هستند، ولی ... رفتارها و کنشها نیز میتوانند در تحوّل نهادها در یک مقیاس زمانی بزرگتر تأثیر بگذارند. درهرحال، ... اگر رفتارهای مطلوبی میخواهیم، باید در پی اصلاح عمیق نهادها و محیط نهادی مطلوب باشیم» (ص. 163).
«با این همه، با خلقیات بحثانگیز [مسئلهساز] که در ادوار مختلف تاریخ تا دوران معاصر [شکل گرفته و] بر ملا شده، چه میتوان کرد؟ چنانکه در کتاب ملاحظه کردید، به گمان نویسنده پاسخ تنها دو کلمه است: «یادگیری» و «کُنش». مراد از یادگیری تنها یادگیری فردی نیست، بلکه یادگیری گروهی، سازمانی و اجتماعی است ... یادگیری اجتماعی تنها از جنس شناخت نیست، بلکه در آن عنصر عمل و پراکسیس [تمرین و پیگیری هدف به صورت عملی] هم وجود دارد. از رهگذر کنش انتقادی و خِرد ارتباطی، الگوی زیست اجتماعی بهتری را مشق و تمرین میکنیم و میآموزیم. هر حلقهای که به وجود میآوریم، هر اجتماع محلّی، هر نهاد مدنی و هر پویش درونزای جمعی و هر جنبش عمیق اجتماعی میتواند نقطۀ عزیمتی برای دانش بیشتر، بینش ژرفتر و منش اجتماعی بهتر باشد» (ص. 221).
«ما نیازمند رویکردی شبکهای و طرحی آهستهوپیوسته هستیم. باید همهجانبه و شبکهای نگاه کنیم و طرحی ژرف و مشارکتجویانه و نه نخبهگرایانه بجوییم. تغییر و تحوّل یک طرح گسترده است که به مشارکت فراوان مردم نیاز دارد. همه باید در این طرحِ آهسته، پیوسته، همهجانبه و گسترده مشارکت کنند. از طریق انباشت کنشهایی که معطوف به تغییر توأمان ساختار و رفتار است و از عملکردهای تکرارشوندۀ این کنشها ساختارها تحوّل پیدا میکنند و پابهپای ساختارها رفتارها هم تغییر میکنند. تغییر پروژهای طولانی و همهجانبه است؛ پروژهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، شهری، محلّهای، اجتماعی، آموزشی، فکری، بخشی و میانبخشی» (صص. 223-222).
«[داشتن و حفظ کردن] خلقیات خوب اجتماعی در ایران، بازیکردن در زمین گلآلود است. به تعبیر پروین: "گفت مستی، زین سبب افتان و خیزان میروی، گفت جرم راهرفتن نیست، ره هموار نیست". اگر طرز راهرفتن ما و خلقیات ما مشکل دارد، به یک معنا گناه راههاست، گناه نهادها و سیستمهای ماست. در زمین بد، بازیکنان خوب هم کرخت میشوند و تمام حس و هنر و خلاقیتشان بر هم میخورد. پس ما باید مقداری از بحث خلقیات اجتماعی را بکشیم به سمت نهادهای اجتماعی و زمینههای اقتصادی و سیاسی و ساختارهایمان» (ص. 259).
«جامعۀ ایران، جامعهای توفیقگرا و در عین حال توفیقزداست. همه خواستار توفیقات بلند و بالا هستیم و از خدا توفیق ادب میجوییم. امّا موقعیتها و زمینهها و نیز ساختارها و سیستمهای ما توفیقسوزند. شرایط برای انسان ایرانی در کوچه و بازار به جای این که توفیقسازی بکند غالباً توفیقسوزی میکند. اگر سیستمها توفیقساز باشنید، آدمهایی با بهرۀ هوشی متوسط میتوانند خلقیات خوبی از خود آشکار کنند. امّا وقتی سیستمها توفیقزدایند و ما همچنان توفیقگراییم، این یک دوگانگی دلسردکننده میشود ... با این سیکلهای معیوب گرهی از خلقیات اجتماعی گشوده نمیشود. جامعۀ ایران باید به جای آن که جامعهای توفیقگرا و توفیقزدا باشد، توفیقخواه و توفیقساز باشد. توفیقخواهی نیازمند کنش اخلاقی، یادگیری و توسعۀ شخصی است و توفیقسازی نیز مستلزم کنش اجتماعی بهمنظور تحوّل و توسعۀ نهادها و مدیریت کارآمد برای بهبودبخشیدن به شرایط عینی زندگی مردم است» (صص. 262 – 261).
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق لینکهای زیر ببینید: