یادم می آید جایی خواندم : " همه این حرفها برای گفتن یک حرف است . حرفی که برای نگفتن
داریم " . چه زیبا گفت آنروز آن عزیز در گفتگوهای تنهایی اش . و چه بر دلم نشست امروز ؛ امروز
که تنها شده ام .
بگذار هر چه میخواهند بگویند . کک ام هم نمی گزد . این حریم و این خلوت دلم را بیشتر آرام
می کند .
حرفهایم را با همین ویرگول می گویم . شاید هم حرفهایی برای نگفتن باشد که مخاطبی ندارد .
هیچ گوشی و هیچ چشمی نباید این کلمه ها را به شنیدن و دیدن بیالاید . مگر کلمه مقدس نیست ؟
در آغاز کلمه بود ؛ و آن کلمه ، خدا بود .
اگر خواندی نادیده بگیر ؛ و اگر شنیدی ناشنیده .
هر چه می نويسم پنداری دلم خوش نيست و بيشتر آنچه اين روزها نوشتم همه آن است که يقين ندانم
که نوشتنش بهتر است از نانبشتن( ننوشتن ) .
ای دوست نه هر چه درست و صواب بود، روا بود که بگويند... و نبايد که در بحری افکنم خود را که
ساحلش بديد نبود، و چيزها نويسم بی «خود» که چون وا «خود» آيم بر آن پشيمان باشم و رنجور .
ای دوست می ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت...حقا و به حرمت دوستی که نميدانم که اين
که می نويسم راه سعادت است که ميروم يا راه شقاوت؟ و حقا که نميدانم که اين که نبشتم طاعت است
يا معصيت؟
کاشکی يکبارگی نادانی شدمی تا از خود خلاصی يافتمی . چون در حرکت و سکون چيزی نويسم رنجور
شوم از آن بغايت . و چون در معاملت راه خدا چيزی نويسم هم رنجور شوم . چون احوال عاشقان نويسم نشايد، چون احوال عاقلان نويسم هم نشايد، و هر چه نويسم هم نشايد . اگر هيچ ننويسم هم نشايد، اگر
گويم نشايد، و اگرخاموش گردم هم نشايد، و اگر اين واگويم نشايد، و اگر وانگويم هم نشايد، و اگر
خاموش شوم هم نشايد!
پ.ن : رساله عشق ( عین القضات همدانی )