ذهن انسان بسیار جالب است و گاهی کج خلق
کافیست به نمونه زیر دقت کنید تا متوجه منظور من شوید.
فرض کنید برای خرید یک گوشی اقدام کرده و مدتی است در اینترنت برای خرید یک گوشی مناسب و متناسب با نیازهای خود تحقیقات لازم را انجام داده اید و حال با باز کردن در فروشگاه می خواهید اقدام به خرید همان گوشی کنید که در سرتاسر اینترنت از آن به خوبی و خوشی یاد شده بود. حال یک نفر همزمان با شما برای تعمیر همان مدل گوشی وارد مغازه شده است و با دیدن شما شروع به آه و ناله از خرید اشتباه خود و بی کیفیت بودن گوشی مورد نظر می کند!
حال چه میکنید؟ دست نگه میدارید یا هنوز هم آن مدل گوشی را می خرید؟
جواب قطعی نمی توان به این سوال داد اما می توان مطمئن بود که سخن آن فرد در آن فروشگاه و در آخرین لحظه می تواند کاملا شما را از تصمیم خود اگر هم منصرف نکند بلکه اصطلاحا دو به شک کند! حتی گاهی ممکن است اگر در خرید خود مصمم نیز باشید باز هم در زمانی که جعبه گوشی در دستان شماست احساس نارضایتی کمی ذهنتان را قلقلک دهد.
شاید آن گوشی واقعا با کیفیت و خوب باشد و شاید سخن آن فرد از تمامی نظرات درون اینترنت قوی تر عمل کرده و شما را از خرید آن گوشی منصرف کند. اما همین یک مثال کاملا مشخص می کند که تا چه حد حتی یک نارضایتی از خدمات و محصولات می تواند در خرید فرد و یا حتی افراد دیگری تاثیر پذیر باشد.
ذات انسان همین گونه است با توجه به شرایط بقاء ذهن انسان و بخصوص بخش آمیگدال مغز او این گونه تربیت شده است که هر جایی احساس خطر کرد ترمز سایر تفکرات و تصمیمات خود را بکشد و از ادامه مسیر منصرف و یا با احتیاط بسیار بیشتری عبور کند.
پس شاید بتوان حال این سخن کاتلر را بسیار بهتر احساس کرد که بازاریابی هدفی مهم تر از فروش محصول داشته و در واقع باید به دنبال جلب رضایت کامل مشتریان باشد.