به نظر شما چرا بیشتر افراد به اهداف خود نمی رسند و شکست می خورند؟ شاید دلایلی مانند عدم تلاش ، پشتکار، انگیزه و … مطرح کنید و همه مواردی که به ذهن شما رسیده اند می توانند درست باشند اما در بیشتر مواقع مواردی وجود دارند که زیر سطحی هستند و از دید ما پنهان هستند و چون اطلاعاتی در مورد آنها نداریم مسلما نمی توانیم آن ها را رفع کنیم.
مثلا همین تلاش کردن، اگر از هرکس بپرسید که راه رسیدن به هر هدفی چیست احتمالا همه تنها راه رسیدن به هدف را تلاش کردن مطرح می کنند واگر هم کسی نرسد می گویند تلاشش کافی نبوده است. اما واقعیت این است در این بین افراد زیادی هم هستند که تلاش زیادی هم برای رسیدن به اهداف خود انجام می دهند اما بازهم نمی رسند که معمولاً این افراد بعد از مدتی دچار یاس و ناامیدی میشوند و دست از کار می کشند.
رسیدن به هر هدفی درکنار تلاش و پشتکار با موانع و مشکلاتی روبرو است که اگر نسبت به آنها آگاه نباشیم ممکن است سالها برای رسیدن به چیزی تلاش کنیم اما دست آخر چیزی نسیب ما نشود که ادامه برخی از این موانع را بررسی می کنیم.
تمام مسیر زندگی ما بر اساس الگوهای ذهنی که داریم شکلگرفته است و اگر از شرایطی که داریم راضی نیستیم ابتدا نباید به دنبال تغییر در محیط بیرون از خودمان باشیم. چراکه در بیشتر مواقع این کار نتیجهای در برندارد و ما هر تغییری هم که بدهیم احتمال اینکه دوباره به همان زندگی گذشته خود برگردیم خیلی زیاد است.
بنابراین وقتی هدفی میگذاریم که در شعاع دید ما نیست و میخواهیم تغییری ایجاد کنیم ذهن در اینجا دستبهکار میشود و مانع از این تغییر میشود چراکه ماهیت ذهن نگه داشتن زندگی براساس همان الگویی است که در خود جای داده است. راههای متعددی برای برنامهریزی مجدد ذهن و شکستن الگوهای قدیمی وجود دارد یکی از آن راهها تصویرسازی ذهنی است. در خصوص تصویرسازی ذهنی آموزشهای فراوانی وجود دارد و فقط نکته مهمی که باید در آن رعایت شود موضوع احساس است و تصویر شما هرقدر ازنظر احساسی قویتر باشد به همان میزان نتایج بهتر و سریعتری خواهید گرفت.
خیلی از افراد هستند که وقتی میخواهند هدفی برای خودشان مشخص کنند دیگر به موضوع زمان و توانایی توجهای ندارند و تصور میکنند که یک ابرقهرمان با تواناییهای فوق بشری هستند. هرقدر هم که توانایی بالایی داشته باشیم ازنظر جسمی محدودیتهایی داریم و در زمان هدفگذاری باید این محدودیتها را هم در نظر بگیریم و واقعبینانهتر اهداف خود را بنویسیم.
بنابراین موقع نوشتن اهداف سالیانه به این توجه کنید که در عرض یک سال با توجه به نحوه عملکرد خودتان و مسائلی که در طول فرایند زندگی برای شما رخ میدهد، آیا امکان رسیدن به آن وجود دارد یا نه؟ مثلاً شخصی هدف مالی برای خودش مشخص میکند که در سال جدید ۵۰ برابر درآمد سالانه خود برسد و برای رسیدن به این عدد هم هیچ برنامه و استراتژی خاصی هم ندارد خب مسلم هست که این فرد همان اول شکست سختی را تجربه خواهد کرد. در مسیر هدفهای خود همه جوانب را بسنجید.
خیلی از اهدافی برای سال خود مشخص میکنیم در نظر اول سخت، بزرگ و غیرممکن به نظر میرسند و همین دلیل باعث میشود که احساس ترس و دلهره داشته باشیم به طوری که دیگر نمیتوانیم روی مسیر متمرکز بمانیم. وقتی نسبت به انجام کاری احساس ترس و دلهره داشته باشیم تمایل پیدا میکنیم تا جایی که امکان دارد از درد و ترس خودمان را دور نگه داریم پس بنابراین خودمان را سرگرم کارهایی با ارزش کم و بعضا لذت بخش کنیم و در انجام کارهای اصلی تعلل میکنیم و بعد از مدتی دیگر فراموش میکنیم که هدف اصلی خودمان را دنبال کنیم و آن کارها خودشان به هدف تبدیل میشوند.
در این شرایط بهتر است بهجای اینکه بهکل نگاه کنیم و دچار ترس و دلهره شویم میتوانیم تمرکز خود را بر روی اولین قدمی که باید برداریم بگذاریم و قدمبهقدم پیش برویم.
مثلاً اگر شخصی برای خودش هدف گذاشته که درسال جدید از وزن ۱۰۰ کیلو خودش را به وزن ۸۰ برساند و ۲۰ کیلو خودش را لاغر کند این هدف در ابتدا غیرممکن و ترسناک به نظر میرسد اما اگر همین شخص هدف سالانه خود را به هدف های کوچک روزانه تبدیل کند مثلا می تواند اینطوری مشخصی که که هرروز فقط باید حدود ۵۴ گرم کم کند و چیزهایی که میخورد را کنترل کند در آخر سال میتوانم به ایدئال خود برسد.
خیلی ها از این شکایت میکنند که ما هدفهای خودمان را میخواهیم اما انگیزه نداریم و اگر کسی باشد که به ما انگیزه بدهد میتوانیم حتی کوه را هم جابهجا کنیم. چیز اشتباهی که این افراد متوجه شدن این هست که تصور میکنند کسی باید از بیرون به آنها انگیزه بدهد تا به اهداف خود برسند.
درصورتیکه ما برای رسیدن به اهداف خود به انگیزه درونی نیاز داریم وقتی ما هدفی را مشخص میکنیم که اشتیاق سوزانی برای آن نداریم و بعضاً به خاطر یکسری حرفها و شرایط و نیازها آنها را مشخص کردهایم طبیعی است که انگیزهای برای رسیدن به آن نخواهیم داشت. وقتی هدفی قلبی و درونی باشد با خودش انگیزه لازم را هم میآورد و ما نیازی به انگیزه بیرونی نداریم.
بیشتر افراد که در اهداف خود شکست میخورند میخواهند با همان سبک زندگی و رفتاری قدیمی خودشان به چیزهای جدید دست پیدا کنند درصورتیکه این امکانپذیر نیست. برای هر هدف جدیدی ما نیاز داریم که شرایط جدید را برای آن هدف فراهم کنیم.
نوزادی را تصور کنید که آستانه تولد است و پدر مادر نمیگویند اجازه بدهید بچه به دنیا بیاید بعد فکر به حالش میکنیم ماهها قبل از اینکه فرزند به دنیا بیاید خانواده اتاق و وسایل آن را آمده میکنند. برای رسیدن به هر هدفی از قبل باید آمادهباشیم یعنی باید یکسری رفتارهایی قدیمی که متضاد با خواستههای ما هستند را رها و رفتارها و عادتهای جدید را جایگزین آنها کنیم.
مثلاً شخصی که میخواهد وزن خود را کم کند و عادت دارد روزی یک بطری نوشابه بخورد نمیتواند به هدف خودش برسد و نیاز دارد که در رفتار و عادتهای خودش بازنگری کند. تغییر و رسیدن به هدف بدون تغییر عادت و رفتار فقط یک رؤیا ذهنی است و نتیجهای جز شکست در بر نخواهد داشت.
وقتی هدفی برای خود مشخص میکنیم فراموش میکنیم که هر مسیری با مانع درونی و بیرونی همراه است و هنگامیکه موانع را نبینیم خیلی زود تسلیم شکست میشویم چون از قبل آمادگی رویارویی با آن نداریم بنابراین بهترین راه این است که تا جایی که میتوانید موانع را پیشبینی کنید.
درست است که نمیتوانیم همه شرایط در نظر بگیریم چون خیلی از موارد خارج از کنترل ما هستند و اما برخی از موارد هم هستند که در اختیار خودمان است و با آگاهی پیدا کردن نسبت به آنها میتوانیم بهمحض رؤیت بهراحتی بتوانیم با آنها روبرو شویم.
موانع همیشه و در همه ابعاد زندگی وجود دارند اما انسانهایی به نتیجه میرسند که باوجود موانع متوقف نمیشوند وبه مسیر خود ادامه میدهند.