شاید بارها نوشته ام که اگر به عقب برگردم باز هم همین مسیر را طی خواهم کرد و درباره زندگی حرفه ای دوباره همین قدم ها را برمیداشتم. ولی شرایط حاکم و برخورد های سلیقه ای با من کاری کرده است که در دیدگاهی که داشتم دچار شک و تردید شده ام، شاید اگر دوباره به عقب میتوانستم برگردم، هرگز به دنبال کارآفرینی نمیرفتم. متاسفانه اینجا جایی است که نتیجه زحماتت را هرگز نمیبینی.
هر روز از یک گوشه کشور باید درگیر مسائل متفاوت و سلیقه ای باشی، گاهی گرفتار آدمهایی بشوی که بدون هیچ منطقی با تو برخورد میکنند، و هیچ جایی هم وجود ندارد که بتوانی دادخواهی کنی. در این شرایط که هر روز با انواع محدودیت ها و تهدید ها مواجه میشوی، چرا باید کارآفرینی کنی. چرا باید سعی کنی ارزش آفرینی کنی. بهتر آن بود برای تامین هزینه ای که باید صرف امورات زندگی شود، راه دیگری می یافتم و اینقدر وجود و اعصابم را برای این درگیری های روزانه صرف نمیکردم.
کارد گاهی به استخوان میرسد، به خودت می آیی میبینی به جای اینکه به فکر توسعه کسب و کار باشی، هر روز باید به دنبال یک گرفتاری جدید باشی، این نهاد و آن نهاد و آن یکی نهاد و نهاد دیگری، هر روز سر راهت سنگ می اندازند، دادت هم به جایی نمیرسد. انگار در این نهادها با خودشان عهد بسته اند که تا میتوانند کسب و کارهای خصوص را نابود کنند. معلوم است که آدم یک توانی دارد و وقتی از حد بگذرد دیگر کاملا بی رمق و خسته میشود.
مگر نه این است که بالاترین مقام کشور، رهبر کشور دستور میدهد بایداز کسب وکارهای دانش بنیان حمایت شود، متاسفانه حمایت که نمیشود هیچ، بسیار هم سنگ اندازی و سنگ پرانی میشود.
مگر نه این است که ایشان میفرمایند: نزدیک قله هستیم، خستگی ممنوع است. مگر وطیفه همه ما نیست که به اقتصاد کشور کمک کنیم، مگر نه این است که مردم باید به صحنه اقتصاد بیایند . پس چرا این نهادها بجای حمایت فقط تا میتوانند کسب و کارها را آزار میدهند. بی دلیل و بی منطق. این کارهایی که انجام میشود از نظر من بی توجهی به بیانات ایشان است. با وجود همه محدودیت ها کسب و کارها هم تلاش میکنند ارزش خلق کنند و روزی حلال در کنارش کسب کنند، ولی این نوع برخورد با کسب و کارها باعث میشود آدمهایی بیشتری ناامید شوند و توان مبارزه و تلاش را از دست بدهند. نتیجه اش دود شدن کسب و کارها است، دودی که در چشم همه ما میرود.