در دهههای اخیر،تغییرات تدریجی چشمگیری در محیطهای سیاسی، قانونی، اجتماعی، اقتصادی، طبیعی و جمعیتشناختی رخ داده است. ناگهان، تعداد گزینههای مصرفکنندگان، در بیشتر بازارها به صورت نمادین افزایش یافت.
رقابت به جای اینکه عمدتا بومی و داخلی باشد، جهانی شد. شرکتها و برندهای پرطرفدار مانند GM، IBM، Coca-Cola، GE، Xerox و Boeing که زمانی به یکباره درخشیدند و تقریبا آسیبناپذیر شناخته شده بودند، برای اولینبار با رقابت جدی مواجه شدند و کاهش سهم بازار را تجربه کردند.
حمله به رهبران بازار و برندهای اصلی، از سمت رقبای همیشگی و قابل پیشبینی آنها انجام نشده بود؛ بلکه توسط برندهای جدید و ناشناسی ایجاد شده بود که در نقاط مختلف جهان حضور داشتند. در صنعت خودروسازی، شرکتهایی کرهای مثل هیوندای و کیا، شرکت هندی تاتا موتور و شرکت خودروسازی چری در چین، در صنعت لوازم الکترونیکی،شرکت چینی لنووو(Lenovo) و تایوانی ایسر(َAcer) ،در صنعت لوازم خانگی (LG)، ودر صنعت هواپیماییسازی، شرکت Embraer برزیلی رهبران سنتی بازار را به چالش کشیدند.
بسیاری از این بازارهای کوچک، این مسیر را از طریق تمرکز بر مناطق کوچکتر و یا بازارهای هدف محدود با در نظرگرفتن علایق خاص مانند هنر، باستان شناسی، غذا، مذهب، قمار و دیگر بازارها طی کردند. برخی مکانها، تبدیل به فضایی برای صنعتی خاص شدند. به عنوان مثال دیترویت مرکز خودروسازی، سوییس مرکز خدمات بانکی و ساعتسازی، انگلستان مرکز صنایع دارویی، فرانسه و کالیفرنیا مرکز تولید شراب و ایتالیا و فرانسه مرکز صنعت مد. یکی از نتایج مهم این جریان، ایجاد تصویر ذهنی متمایزی از مکانها در ذهن مخاطبان شد. در اکثر مواقع مشتریان مکان و یا مبداء تولید محصولات(و یا “برچسب ساخت”..) را به عنوان یک معیار مهم و به منظور نشان دادن کیفیت کالای مذکور به کار می بردند.