بعد از ارائه و ارزیابی ایده استارتاپی که در مقاله ارزیابی اولیه ایده استارتاپ؛ ویژگی، محصول یا یک کمپانی بزرگ؟ به آن پرداختیم، نوبت به تست و آزمون این مدل کسب و کار میرسد. هدف از این کار بررسی مدل مورد نظر در حجم کوچکی از جامعه هدف است که نهایتاً مدل ارائه شده با ریسک کمتر و به صورت بهینهتر ارائه شود. اگر در راستای نیازهای مشتریان حرکت نمیکند همان ابتدا مسیر غلط را ادامه ندهیم. به عبارتی عقل سلیم حکم میکند همه سرمایه خود را ابتدای کار خرج ارائه مجصول نهایی نکنیم و بعداً متوجه شویم مسیر از همان ابتدا اشتباه بوده است.
همانطور که از نام آن پیداست، MVP (کمینه محصول پذیرفتی)، به محصولی اطلاق میشود که حداقل ویژگیهای ضروری را برای تست کردن در بازار داراست. یعنی محصول بدون ویژگی (Feature)های فرعی بتواند بازخور لازم را دریافت کند که آیا مشتری نسبت به این محصول رویکرد مثبتی دارد. یا حاضر است برای آن هزینه کند یا خیر. این لغت در سال ۲۰۰۱ برای اولین بار توسط فرنک رابینسونارائه شد و توسط استیو بلنک و اریک ریسعمومی شد.
برای ساخت یک MVP ابتدا جامعه هدف خود را مشخص میکنیم. پس از آن لیستی از ویژگیهای ضروری آن تهیه میکنیم. بدین ترتیب که محصول با استفاده از آن ویژگیهای ضروری مخاطبان را جذب خود خواهد کرد. یعنی با تکیه بر نیاز جامعه هدف و محصول خود به عنوان راهحل (Solution)، کمینه محصول خود را طراحی میکنیم. بدون پرداختن به جزییات این مراحل، پس از گرفتن بازخور اولاً ایده در جامعه هدف و دنیای واقعی مورد آزمون قرار میگیرد. ثانیاً با تکیه بر آزمون و خطا (یادگیری) محصولی قویتر و بهینهتر ارائه میشود. نکتهای که وجود دارد این است که فرآیند آزمون و خطا مرتباً همراه تیم طراح محصول هست و به صورت «تدریجی» یادگیری صورت میگیرد. با این حال استفاده از MVP همیشه مفید نیست. باید الزامات و شرایط آن در نظر گرفته شود.