حساب قرض و طلب خود را با دیگری روشن ساختن و پاک کردن؛ پرداختن یا گرفتن بدهی؛ تصفیهحساب.
(اسم مصدر) [عربی] tasviyehesāb حساب قرض و طلب خود را با دیگری روشن ساختن و پاک کردن؛ پرداختن یا گرفتن بدهی؛ تصفیهحساب.
تسویة
لغتنامه دهخدا
تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) از: («س و ء») عیب کردن کسی را و منسوب به بدی کردن و بد گفتن . (منتهی الارب ). و رجوع به تسوئة و تسوی ٔ شود.
تسویة
لغتنامه دهخدا
تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) راست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). راست و برابر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). برابر کردن .(از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): سویت المعوج فمااستوی ...
تسویه دادن
لغتنامه دهخدا
تسویه دادن . [ ت ِ س ْ ی َ دَ ] (مص مرکب ) آراستن و درست کردن و سازمان دادن : سلطان لشکر را تعبیه داد و قلب و جناحین را تسویه . (جهانگشای جوینی ).
تسوية الأزمة
دیکشنری عربی به فارسی
برطرف کردن بحران
تسوية الخلافات
دیکشنری عربی به فارسی
حل کردن اختلافات
تسوية المشاکل
دیکشنری عربی به فارسی
حل مشکلات
تسویه پذیری
دیکشنری فارسی به عربی
سيولة
تسویه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
صف , مساومة
جستوجو در متن
pony
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تسویه حساب، اسب کوتاه و کوچک، تاتو، یابو، تسویه حساب کردن، ریزه، ریز
tenderisation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تسویه حساب
forager
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تسویه حساب
inlagary
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تسویه حساب