کسب سود در کمترین زمان ممکن.
ارتقای شغلی در کمتر از یک ماه.
شما هم این روزها به دنبال نتایج فوری هستید؟
در این مقاله بطور کامل نقشه راه برای کسب موفقیت و تحقق رویاها را بیان خواهم کرد، آنچه که باید از کتاب اثر مرکب آموخت. پس تا آخر، خواننده این مطلب باشید.
در دنیایی زندگی میکنیم که اکثرا به دنبال نتایج فوری هستیم . مثلا ترجیح می دهیم غذاهای حاضری بخوریم تا غذای خانه! چرا ؟ چون آماده کردنش طول می کشد، یا برای اینکه در کوتاه ترین زمان ممکن لاغر شویم یک سری رژیم غیراصولی میگیریم، حتی با اینکه ممکن است آسیب های جدی به بدنمان بزنیم؟
در واقع هرچه سریعتر به یک هدف برسیم عواقبش بزرگترخواهد بود. این تغییرات درازمدت هستند که به مراتب سودآورتر هستند. این یکی از کوچکترین نکاتیست که میتوانیم از کتاب اثر مرکب یاد بگیریم.
این کتاب نوشته یکی از برجسته ترین نویسندگان و سخنرانان موفقیت هست. در این کتاب به ما توضیح میدهد چطور عادات و انتخابات روزانه ما اینده ما را تحت تاثیر قرار می دهد.او توضیح میدهد چطور انتخاب های روزانه درستی داشته باشیم ،چطور عادات بدمان را کنار بگذاریم و چطور عادات خوب را ایجاد کنیم . این کتاب به ما میگوید زندگی ما محصول انتخاب های لحظه به لحظه ی ماست .
هیچ کدام از ما دوست نداریم چاق شویم ، ورشکسته بشویم یا طلاق بگیریم ، ولی چرا این اتفاقات می افتد؟ اثر مرکب در واقع جادوی انتخاب های کوچک و به ظاهر کم اهمیت شماست که در گذر زمان نتایج بزرگ و عجیبی به همراه دارد. کتاب اثر مرکب و محتوای هدف گذاری آن به شکلی است که شما به عنوان خواننده این کتاب در هر شغل و هر سن و سالی که باشید،می توانید به فراخور نیازتان از آن بهره مند شوید و برای موفقیت و تداوم موفقیت از آن استفاده کنید.
دارن هاردی ادعای بزرگی میکند و میگوید مهم نیست چه چیزی یاد میگیرید یا ازچه استراتژی و تاکتیکی استفاده میکنید،موفقیت در نتیجه اثر مرکب به دست می آید.
دارن هاردی نویسنده، مربی برجسته موفقیت، مشاور، سخنران و صاحب کسبوکار متولد 1 فوریه 1971 در کالیفرنیای آمریکاست. «اثر مرکب» مشهورترین کتاب هاردی است که در فهرست پرفروشترینهای مجله نیویورکتایمز قرار دارد. او در طول دوران حرفهای خود 3 شبکه تلویزیونی موفق و بیش از هزاران برنامه تلویزیونی را تولید کرده است.
دارن هاردی به مدت 8 سال ناشر و سردبیر مجله موفقیت بود. چنین مشاغلی به دارن کمک کرد تا با داستان موفقترین کارآفرینان و رهبران تجارت جهان از جمله ریچارد برانسون، استیو جابز، الون ماسک، جف بروز، مارک زاکربرگ، هاوارد شولتز، استیو وین و جک ولش آشنا شود. به این ترتیب او روشها و استراتژیهای موفقترین افراد را با درسها و تجربیات شخصیاش ترکیب کرد تا بتواند الهامبخش و مربی میلیونها نفر از مردم دنیا باشد. هدف هاردی توانمندسازی و راهنمایی افراد تأثیرگذار بوده است.
نویسنده مثال مسابقه لاکپشت و خرگوش رو میزند و درباره اهمیت ثبات و پایداری می گوید. از نظر او ثبات و پایداری در یک چیز، کلید نهایی موفقیت است. سپس اثر مرکب را تعریف می کند و می گوید «اثر مرکب، اصل بدست آوردن پاداشهای بزرگ از طریق مجموعهای از انتخابهای کوچک و هوشمندانه است.»
سپس آن را به شکل یک فرمول توضیح میدهد . انتخابهای کوچک و هوشمندانه + پایداری + زمان = تفاوتهای بنیادین.
سپس برای تاکید بر پایداری در زمان مثال های جالبی میزند.
مثال سکه جادویی. فرض کنید به شما و دوستتان میگویند که بین ۳ میلیون دلار پول نقد یا یک سکه یک سنتی که در یک ماه آینده ارزشش هر روز ۲ برابر میشود، یکی را انتخاب کنید. فرض میکنیم دوستتان ۳ میلیون دلار را انتخاب میکند و شما سکه یک سنتی را. روز پنجم دوستتان ۳ میلیون دلار دارد و شما ۶ سنت!
روز دهم تازه پول شما میشود ۵ دلار. اما همینطور که روزها میگذرند، تفاوتها بیشتر خودشان را نشان میدهند. در روز بیستم آن سکه یک سنتی میشود ۵۲۴۳ دلار! ۵ هزار دلار شد. حالا فقط ۱۱ روز مونده و به قول نویسنده این جاست که قدرت جادویی اثر مرکب خودش را نشان میدهد. روز ۳۱ام فکر میکنید چقدر شده است ؟ حالا بیشتر از ۱۰ میلیون دلار ارزش دارد. یعنی حالا بیشتر از ۳ برابر ۳ میلیون دلار ارزش دارد.
این مثال نشان می دهد پایداری یک چیز در زمان چقدر میتواند نتیجه ارزشمندی داشته باشد. نکته اصلی فصل اول کتاب این است که تفاوتها اول مشخص نیستند و تفاوتهای بزرگ در آخر خودشان را نشان میدهند.
اگر به همه کارهایی که میکنید، یک نگاه درازمدت داشته باشید، خیلی از کارها را انجام نمی دهید. مثلا تغذیه کردن از فستفودها. شما امروز، فردا، یک هفتهبعد، یک سال بعد، مدام مصرف میکنید و این ادامه پیدا میکند اما تا حالا فکر کردید که این اگر تا ۱۰ سال، تا ۲۰ سال آینده باشد، میتواند چه بلایی سرتان بیاورد؟ تغییرات اولش چشمگیر نیستند و آدم متوجه نمیشود اما وقتی به روزهای آخر یک بازه زمانی مثلا ۳۰ ساله برسید،آن موقع،بهوضوح ضررش را میبینید.
انتخابها ریشه دستاوردهای شما هستند. انتخابهای ما هستند که عادتهای ما را میسازند. هر انتخابی که در طول روز میکنید، رفتاری رو شروع می کند که بهمرور تبدیل به یک عادت می شود.
یک بخش در این فصل وجود دارد که دارن هاردی توضیح می دهد زمانی که ۱۸ ساله بوده به یک سمینار می رود و سخنران یک سوال از حضار میپرسد. در یک رابطه عاشقانه، شما چند درصد مسئول هستید؟ پاسخ می دهند۵۰ ۵۰، یا ۴۹ ۵۱، ۸۰ ۲۰ و از این جور نسبتها. اما سخنران روی تخته مینویسد، صفر ۱۰۰. شما باید ۱۰۰ درصد مسئولیت یک رابطه رو بر عهده بگیرید.
وقتی در هر کاری که انجام میدید، مسئولیت ۱۰۰ درصد را بپذیرید، آن موقع میتوانید کاملا مدیریتش کنید و حواستان به همهچیز باشذ. اصل کلام ، خودتان مسئول زندگی خودتان هستید، چیزی که ندارید یا چیزی که نیستید را گردن دیگران نیندازید. خود شما مسئول ۱۰۰ درصد سرنوشت و زندگیتان هستید.
هاردی در این فصل اضافه میکند چیزی بهنام خوششانسی وجود ندارد. اینکه بگویید بدشانسی آوردم بهانه است. فرق بین ثروتمند و فقیر، خوشحال و افسرده، سالم و بیمار، در انتخابهاست.
از نظر او شانس ۴ بخش دارد. آمادگی، نگرش، فرصت و اقدام. اگر این ۴ کار با هم انجام شود، نتیجه اش شانس می شود.
آخرین قسمت مهم این فصل هم مربوط به پیشرفت است. کمکم پیشرفت کنید ولی به نتایج بزرگ برسید. یک مثال جالب هم عنوان میکند.اسبی که در مسابقه دوم میشود فقط یک وجب دیرتر از اسب برنده رسیده است، اما جایزه اسب اول ۱۰ برابر بیشتر از اسب دوم است. آیا اسب برنده و اول، ۱۰ برابر بهتره بوده؟ خیر.
فصل سوم کتاب با یک نقلقول از ارسطو شروع میشه: ما همانی هستیم که مکرر تکرار میکنیم.
عادتها خیلی مهم هستند. عادتها باعث میشوند که فرآیند تصمیمگیری تو مغز کمتر شود و یکسری کارها اتوماتیک انجام شوند.
عادتهای خوب رشد شما را تضمین میکنند ولی عادتهای بد کاملا بر عکس عمل میکنند. سپس مثالی از عادات بد میاورد مانند سیگار کشیدن که در فصل ائل هم توضیح داده شد.
از نظر نویسنده مشکل از خشنودی آنی است که پس از عادتهای بد بهوجود میاد. شما صد در صد پس از خوردن ساندویچ ایست قبلی نمیکنید یا پس از اولین سیگار، صورتتان پیر و داغون نمیشود اما بهاین معنی نیست که شما اثر مرکب رو فعال نکردید.
آقای هاردی معتقد است برای ایجاد عادات خوب باید دلیل داشته باشیم درواقع باید دنبال یک چرایی برای رشد و پیشرفت باشید. سپس مثال جالبی را مطرح میکند.
شخصی یک تخته چوبی با عرض ۲۵ سانتی متر و طول ۳ متر دارد. آن را رو زمین قرار داده و میگوید اگر از رویش رد شوید، به شما ۲۰ دلار میدهم. احتمالا به هرکی گفته شود آن را انجام میدهد. حالا اگر این تخته را بین دو ساختمون ۱۰۰ متری قرار دهند، و باز ۲۰ دلار هم بابتش پرداخن کنند ، فکر میکنید کسی از روی آن رد می شود؟ طبیعتا خیر. اگه حتی قیمت رو هم ببرن بالاتر، ارزشش رو نداره که آدم همچین خطری رو بکنه.
او با این مثال میخواهد بگوید وقتی دلیلتان برای انجام کاری بهاندازه کافی بزرگ باشد، دیگر هیچچیزی جلودارش نیست و حاضرید هر کاری بکنید تا به آن برسید.
نویسنده می گوید همین امروز وقت بگذارید و فهرست مهمترین اهدافتان را مشخص کنید. وقتی که اهدافتان مشخص شد نباید بگویید حالا باید چه کار کنم؟ باید از خودتان بپرسید که برای رسیدن به آن اهداف باید به چه کسی تبدیل شوم ؟ یعنی اینکه چه ویژگی باید داشته باشم که بتوانم به اهدافم برسم.
دارن هاردی برای شروع توضیحات خودش در مورد تکانش به قانون اول نیوتون اشاره میکند. اجسام ساکن، تمایل به سکون دارند مگر اینکه نیروی خارجی به آنها وارد شود. اجسام متحرک هم دوست دارند به حرکتشان ادامه بدهند مگر اینکه باز چیزی مانعشان شود.
از نظر او تکانش یکی از قدرتمندترین و مرموزترین نیروهای موفقیت است. نمیتانید ببینیدش و احساسش کنید ولی وقتی به آن برسید خودتان متوجه حضورش میشوید.
او معتقد است وقتی شما هم به تکانش برسید میتوانید بیوقفه جلو بروید و دیگر چیزی به آسونی نمیتواند شما را متوقف کند.
قسمت بعدی این فصل با عنوان «چگونه به تکانش برسیم» شروع می شود. نوسینده ۵ مورد را عنوان میکند و میگوید که اگر آنها را رعایت کنید میتوانید به آن برسید.
عنوان قسمت بعدی، قدرت رویههاست. نویسنده میگوید یک رویه، عملی است که شما هر روز انجامش میدهید. هر چه هدفتان در زندگی بزرگتر باشد نیازست که رویههای سختتر و شدیدتری داشته باشید.
در فصل پنجم با عنوان «تاثیرات» دارن هاردی از سه چیز تاثیرگذار صحبت میکند که میتوانند شما را از مسیر موفقیت منحرف کند. اول ورودیها هستند ، چیزهایی که مغزتان را با آنها تغذیه میکنید. دوم ارتباطها هستند، یعنی آدمهایی که شما با آنها وقت میگذرانید و سوم هم محیط است.خیلی خلاصه این سه مورد را بیان میکنم.
زباله وارد میشود، زباله خارج میشود. منظور از ورودیها هم کاملا ورودهای مغز هستند. یکی از مهمترین ورودیهای مغز ما هم مربوط به اخبار میشود.
رسانهها با انتخاب تیترهای دراماتیک و معمولا اغراقکننده سعی میکنند اخبار را بهشکلی تلختر از واقعیت به ما نشان دهند. بزرگترین خطری که رسانهها دارند این است که دید خیلی بد و منحرف شدهای از شرایط دنیا به ما نشتن میدهند.
بعد از ورودیها، به ارتباطها میرسیم. دکتر دیوید مککلند، روانشناس از دانشگاه هاروارد میگوید: گروه مرجع شما، ۹۵ درصد از موفقیت و یا شکست شما را در زندگی تعیین میکنند. نویسنده در این بخش میگوید که جیم ران، سخنران و کارآفرین قدیمی، به من یاد داد که شما به کسی تبدیل میشید که میانگین شخصیت ۵ نفری است که با آنهاارتباط نزدیک دارید.
بعد از ورودیها و ارتباطها، سومی، میحط هست. جایی که زندگی میکنید. در یک جمله نوشته که تغییر محیط، میتواند چشماندازتان را تغییر دهد.
در فصل آخر، نویسنده ترفندی را معرفی میکند که میتواند کمک کنهد زودتر به قدرت اثر مرکب برسید.
برای مثال اگر در باشگاه قرار است یک حرکت ورزشی را ۱۲ باز انجام دهید، یکبار ۱۵ بار انجام دهید. کمی بیشتر از توانتان کار کنید. فراتر از انتظار خودتان عمل کنید. لحظههایی که به پایان کار میرسید، بررسی کنید ببینید، میشود چیزی اضافه کار کرد یا نه. همین کارهای اضافه کوچیک میتوانند به موفقیت شما شتاب دهند و شما را زودتر به هدفی که دارید برساند.
در آخر باید گفت هیچ راه میانبری برای رسیدن به موفقیت وجود ندارد. آنچه که مهم است، استمرار درکارهاست.
furbodm.com
fa.wikipedia.org