یادم نمیاد دقیقا کجا و چه سایتی، اما شاید حدود یکسال پیش سایتی درباره اینکه چطور نویسنده بهتری بشیم پست گذاشته بود و یکی کامنت گذاشته بود: این روزا هرکی الفبا بلد باشه نویسندست!
یادمه اونموقع خیلی اهمیتی ندادم؛ اما امشب یکدفعه یاد اون کامنت افتادم
و یادم اومد که چقدر با این نظر، حتی اگه یک شوخی ساده هم بوده مخالفم!
افرادی که مینویسند جدا از قوه تخیل باید تا حدیچ خودشون رو جای شخصیت های داستان بزارن و حس و حال و شرایط اون فرد رو درک کنن
شاید از بیرون خیلییی ساده تر بنظر بیاد، اما وقتی کار رو شروع میکنی باید فکر کنی تو اون آدمی؛ بر فرض مثال اگه یک فردی مثل جین وبستر کتاب بابا لنگ دراز رو نوشته
در حین نوشتن اون جین وبستر نبوده، اون جودی ابوت شیطون و بی پناهی بوده که یکدفعه فردی پیدا میشه که بصورت ناشناس قبول کرده هزینه دانشگاه رفتن جودی رو بده
من بر این باورم که جین وبستر و هزاران هزار نویسنده، چه شناخته شده و معروف چه گمنام این مرحله رو باید بگذرونن
و این فقط مختص شخصیت اصلی داستان نیست
توی داستان افراد دیگه ای هم وجود دارن که نویسنده خلقشون میکنه
با روحیه، طرز فکر، عقیده و هرچیزی که خودش بخواد؛ اون شخصیت رو میسازه و بهش جون میبخشه، پس باید بلد باشه شخصیتی رو بسازه که مخاطب ها رو جذب کنه
هزاران هزار دلایل دیگه هست که میشه فهمید نویسندگی چیزی نیست با چندتا حرف کنارهم قرار گرفتن تموم بشه
ولی بنظرم کسانی که مینویسند، چیز هایی بیشتر از الفبا و حروف نیاز دارند…