به نام حضرت دوست
از وقتی که یادم میآید، همیشه حس بدی نسبت به سفر داشتم. چرا که سفر برای ما خلاصه میشد به مسیر پنج ساعته تهران - اصفهان و بالعکس! آن هم همیشه وسط کلی درس و مشق و کارهای دیگه! البته همه سفر های ما محدود به اصفهان نمیشد. شهر هایی مثل همدان و مسقط و دوبی و مکه و مدینه را هم رفته بودیم. منتها مشکلش این بود که در اکثر این سفر ها طفل خردی بیش نبودم و جز یکسری تصویر مبهم، چیزی از آن ها به یاد ندارم. البته یک قم و یک کاشان را درست و حسابی یادم هست، اون هم چون وسط راه اصفهان تهران بود!
با همه این اوصاف، همیشه سفر برایم جذاب بوده است. منتها نه از این سفر های شیک و پیک که با تور بروی و چند شب در هتل باشی و چند جای توریستی اش را هم ببینی و اگر هم اهلش باشی، کارهای که ایران نمیتوانی انجام دهی را انجام بدهی و بعدش هم برگردی سر زندگی، کما فی السابق! دوست داشتم سفری که میروم از جنس «أَفَلَمْ یَسِیرُوا۟ فِی ٱلْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَآ أَوْ ءَاذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا» باشد یعنی آیا در زمین گردش نکرده اند تا برای آنان دل هایی [بیدار و بینا] پیدا شود که با آن بیندیشند یا گوش هایی که با آن [اندرزها را] بشنوند!؟
به همین دلیل هم المپیاد بین المللی سواد رسانهای (IMLO) همیشه برایم جذابیتی خاص داشته است و تلاش کردهام تا جایی که در توانم باشد در برگزاریاش کمک کنم. بهمن سال 98 بود که فرصتی پیش آمد تا برای فراهم کردن مقدمات برگزاری دومین دوره این المپیاد، همراه دکتر باطنی راهی کشور عمان و شهر مسقط شویم. با این که تنها سفر سه روز بود، اما بسیار مفید و ارزشمند بود. از تجربه تعامل با کادر و معلمین مدارس فیلیپینی و هندی گرفته تا دیدار با مدیر مدارس بین المللی عمان و رئییس انجمن سینما و تئاتر. این تجربه وقتی جذاب تر میشود که قبلش درباره اقتصاد و مولفه های فرهنگی و ... کشور هم جستجوهایی کرده باشی و با فرامتن چیزهای به ظاهر ساده در شهر و مردمانش آشنا شوی.
اواخر بهمن ماه بود که یک فرصت منحصر به فرد پیش آمد، سفر به نیجریه! کشور آفریقایی که شاید بیش از همه کشور ها اخبارش در ایران بازتاب پیدا میکند. کشوری که برای اکثر ما یادآور تیم فوتبالش و شیخ زکزاکی و شیعیانش است. از طرفی به خاطر تولید بالای نفتش، یکی اعضای مهم و تاثیر گذار اوپک است و پرجمعیت ترین کشور قاره آفریقا هم هست و در زمینه صنعت سینما و موسیقی هم حرف های جدی برای گفتن دارد.
همه این در کنار هم باعث شده بود تا با کله به استقبال این فرصت پیش آمده بروم و برای بعد از امتحانات دانشگاه در اوایل تابستان برنامه ریزی کنم. تا اینکه هفته اول اسفند و سر و کله نحس کرونا پیدا شد و همه جوره زد تو کاسه کوزه مان! تقریبا همه پرواز های بین المللی نه تنها ایران بلکه دنیا به یک باره لغو شدند! به همین خاطر درست یک هفته پیش از سفر اصلی المپیاد بین المللی سواد رسانهای بعد از قریب به یک سال پیگیری و هماهنگی، سفر تا اطلاع ثانوی کنسل شد و همه مدارس هم تعطیل شدند!
گذشت و گذشت تا اوایل مرداد ماه، کم کم ایرلاین ها دوباره راه افتادند و پرواز هایشان را شروع کردند. از طرفی هم به خاطر مجازی شدن کلاس های دانشگاه، محدودیت زمان سفر به تابستان هم از بین رفت و میشد در سال تحصیلی هم رهسپار شد! همین شد که کم کم برنامه ریزی های دوباره هم شروع شد. رفتن به کشور نیجریه اما یک معادله چهار متغیره است که فقط یکی از متغیر هایش پرواز و هواپیما است. سه متغیر دیگر عبارت است از: کشور مبدا، کشور واسطه (زیرا هیچ پرواز مستقیمی بین ایران و کشور نیجریه وجود ندارد و باید از یک کشور واسطه استفاده کرد!) و کشور مقصد!
مشکل اول باز شدن فرودگاه های نیجریه بود. کشور نیجریه بسیار محتاطانه در برابر کرونا رفتار کرده است و از همان ابتدا هم فرودگاه های خود را به طور کامل (چه پرواز های داخلی و چه خارجی) تعطیل کرده بود. اواسط تیر ماه پرواز های داخلی کم کم راه افتادند اما همچنان خبری از پرواز های بین المللی نبود. البته هر از گاهی یکسری پرواز صورت میگرفت که به این پرواز ها اصطلاحا پرواز های تخلیه (evacuation) میگفتند. پروازهایی که برای جابجایی اتباع باقی مانده در خارج از کشور صورت میگرفت. البته گاهی وقت ها هم با رایزنی با وزارت خارجه آنجا میشد وارد کشور شد. مثلا یکی از کارمندان سفارت ایران در نیجریه، پس از چندین روز رایزنی با وزارت خارجه آنجا توانست مجوز ورود بگیرد و از مسیر تهران - دوحه - بیروت - لاگوس (بزرگترین شهر نیجریه) - ابوجا به سفارت برسد! هر چند وقت یک بار تاریخی برای بازگشایی پروازهایی بینالمللی اعلام میشد و چند روز مانده به آن تاریخ دوباره عقب میافتاد.
تا اینکه بالاخره دولت فخیمه جمهوری فدرال نیجریه رضایت داد و در 5 سپتامبر (که میشود 15 شهریور)، فرودگاه ها به صورت محدود برای پرواز های بین المللی بازگشایی شد. از شروع کرونا تا به الآن، تنها دو ایرلاین خارجی پرواز های منظمی به تهران داشته اند. هواپیمایی قطر (Qatar Airways) و هواپیمایی امارات (Emirate Airways). در این بین هواپیمایی ترکیش (Turkish Airlines) هم بود که با این که به شهر ابوجا (Abuja) (پایتخت نیجریه)، پرواز منظم داشت اما پرواز هایش به تهران، هر سری به یک دلیل به تعویق میافتاد. آخرین بار هم اوایل مرداد به خاطر صحبت های جناب روحانی مبنی بر ابتلای 25 میلیون ایرانی به کرونا، ترکیه کلیه پرواز های بین خودش و ایران را که قرار بود از اول آگوست (9 مرداد) برقرار شود را مجددا به حالت تعلیق در آورد.
در نهایت تصمیم گرفتیم عطای ترکیش ایر (قیمت مناسبش نسبت به دیگر ایرلاین ها) را به لقایش ببخشیم و بی خیالش شویم. از آنجا که قطر ایرویز هم گویا قیمت خون ابوی محترمش را حساب میکند، دست آخر به سراغ هواپیمایی امارات رفتیم و برای تاریخ 30 سپتامبر یا 10مهر(رفت) و 20 نوامبر یا 30 آبان (برگشت) بلیط خریدیم. برنامه پرواز رفت هم به این شکل بود که ساعت چهار صبح از پرواز از تهران به دوبی بود و ساعت 11 صبح، پرواز از دوبی به ابوجا. نکته جالب ماجرا این جا است که کمتر از یک هفته پس از خریدن بلیط، بالاخره پرواز های ترکیش به تهران برقرار شد ولی دیگر کار از کار گذشته بود!
پس از قطعی شدن تاریخ پرواز، نوبت به گرفتن ویزا رسید. هزینه ویزای سی روزه برای نیجریه، 60 دلار است که تنها هم به صورت دلار و نقد قبول میکنند. به همین دلیل برای خرید دلار راهی میدان فردوسی شدم. از قضااون ایام مصادف شده با بود موج نمیدانم چندم گرانی دلار و هیچ صرافی خرید و فروش انجام نمیداد. نهایت با کلی این طرف و آن طرف رفتن توانستم از آشنایان یک اسکناس صد دلاری جور کنم. بعد از آن به سفارت رفتم و برای اولین بار در عمرم، با یک فرد نیجریهای روبرو شدم! (درباره مردمان نیجریه انشالله در قسمت های بعدی خواهم نوشت).
در سفارت پس از پر کردن فرم ویزا، نوبت به پرداخت پول رسید که مسئول آفیس فرمود که دلار هایی که برده بودم قدیمی است و باید دلار جدید بیاورم! (اسکناس صد دلاری چند سالی است که از زرد به آبی تغییر رنگ داده است.)
در اواسط راه برای گرفتن یک صد دلاری جدید از یکی از آشنایان بودم که از سفارت تماس گرفتند و گفتند چون شما اولین نفر بعد از کرونا برای ویزا هستید، پول خورد در سفارت موجود نیست و باید 60 دلار را خرد بیاوری! دوباره مجبور شدیم سر خر را به سوی صرافی ها کج کنیم بلکه این دفعه حداقل 100 دلاری را خورد کنند. اما دریغ از یک صرافی که اسکناس زیر 100 دلاری داشته باشد. (حالا این که واقعا داشتند یا نه الله اعلم!). در نهایت استیصال، با مسئول دفتر سفیر نیجریه در تهران یک خانم ایرانی است تماس گرفتم و شرح ما وقع را گفتم. ایشون هم یک مغازه در پاساژ قائم تجریش را معرفی کردند و باهاشون هماهنگ کردند که بروم و 100 دلاری را خرد کنم. در نتیجه دوباره سر خر را کج کردم و از طرفای صادقیه به سمت تجریش راه افتادم!
در پاساژ قائم بعد از چند انتخاب اشتباه بالاخره توانستم مغازه مذکور را که یک طلافروشی بود، پیدا کنم و در این میان اول سراغ یک کفش فروشی، سپس صرافی و در نهایت طلافروشی رفتم زیرا به شکل عجیبی هر طبقه پاساژ قائم پلاک هایش مثل هم است. یعنی هر طبقه برای خودش یک پلاک مثلا 157 دارد! وقتی وارد مغازه شدم، خیلی شیک صد دلاری را بالا آوردم و گفتم از طرف فلانی آمدم برای فلان کار. آن بنده خدا هم که انگار موادی چیزی دستم دیده است، با سراسیمگی خواست که پول رو پایین نگه دارم تا کسی نبیند! سپس خیلی نا محسوس پول را ازم گرفت (دقیقا مثل همان صحنه های خرید مواد در پارک ها!) و گفت صبر کن تا بیام. و رفت و چند دقیقه بعد آمد و وقتی از کنارم رد میشد، سریع چند اسکناس لول شده را به دستم داد و گفت به سلامت! من هم که دیدم این قدر شرایط سنگین است، بدون این که بشمارم از مغازه زدم بیرون!(بعدا متوجه شدم این دوستان چون طلافروشی بودند، حق خرید و فروش ارز ندارند و اگر کسی ببیند داستان میشود برایشان.)
بعد از خرد کردن پول، تخته گاز به سوی سفارت رفتم تا قبل از تعطیل شدنش بتوانم پول را پرداخت کنم. به هر زور و ضربی که بود خودم را به موقع به سفارت رساندم و پول را بهشون پرداخت کردم. بیرون سفارت بودم که تماس گرفتند و گفتند به دلیل مشکلات کنسولی بین امارات و نیجریه، کلیه پرواز های بین این دو کشور تا اطلاع ثانوی لغو شده است!
پس از هضم اتفاق پیش آمده، در همان کنار خیابان، پس از بررسی و گفتگو با آژانس هواپیمایی که بلیط ها را میخرید، توانستیم از هواپیمایی ترکیش که چند روزی بود بالاخره پروازهایش به تهران آغاز شده بود، برای 11 اکتبر (20 مهر) بلیط رفت و 28 نوامبر (8 آذر) بلیط برگشت را بخریم.و یعنی 10 روز عقب افتادن سفر! من هم که تقریبا همه کار را تحویل داده بودم و منتظر رفتن بودم، دوباره فردایش دست از پا درازتر برگشتم سر کار و زندگی!
عصر روز چهارشنبه 30 سپتامبر بود که خبری مبنی بر بازگشایی پرواز های بین امارات و نیجریه منتشر شد. یعنی کل مشکل کمتر از یک هفته طول کشید و این وسط فقط دو سه تا پرواز که پرواز ما هم یکی از آن ها بود به قول ما اصفهانی ها رفته بود لاکار (لای کار)! داشت میگذشت که روز شنبه خبری منتشر شد که دوباره همه چیز را به هم ریخت: توقف دوباره پرواز های بین ایران و ترکیه
اولش گفتیم که خب مسئلهای نیست و دوباره بلیط هواپیمایی امارات را میخریم، اما این وسط یک مشکل بزرگ وجود داشت، ایرلاین ترکیش هنوز کنسلی پرواز ما (که یک هفته بعدش بود) را در سیستم ثبت نکرده بود. در نتیجه نمیتوانستیم پرواز را بدون جریمه کنسل کنیم. از طرفی مسئله تست PCR (تست کرونا) هم بود که هم ایرلاین و هم کشور نیجریه داشتن آن را الزامی کرده بود. میترسیدیم تست (که به قیمت آزاد حساب میشود) را بدهیم و یهو اعلام شود پرواز ما هم یکی دو روز مانده به تاریخ کنسل شده است و آنوقت پرواز همان تاریخ امارات هم پر شده باشد و دوباره همه چیز عقب بیافتد. اما دو روز هم از اعلام رسمی نگذشت که مجددا اعلام شد پرواز های ترکیه به شکل محدود صورت خواهد گرفت!
اما قطعی شدن پرواز دیگه آخر ماجرا نبود. مرحله آخر تست PCR بود که اگر مثبت در میآمد، همه چیز به هوا میرفت! صبح روز جمعه (18 مهر) به یکی از مراکز نزدیک منزل (بیمارستان جم) که ایرلاین ترکیش اعلام کرده بود رفتیم برای انجام تست PCR. وقتی که وارد خیابانش شدیم، متوجه خیل انبوه مامورین نیروی انتظامی در آن جا شدیم. تازه دوزاری مان افتاد که اینجا همان بیمارستانی است که شب قبلش مرحوم محمد رضا شجریان فوت کرده است و تا نصفه شب مردم اینجا بوده اند و شعار میدادند!جواب تست، فردا عصرش( یعنی روز پرواز) اعلام شد که الحمدللّه منفی بود.
پرواز ما، ساعت 1:50 دقیقه صبح روز یکشنبه به مقصد استانبول بود. پس از رسیدن به استانبول، نزدیک بیست ساعت بعدش، یعنی ساعت 1:20 به وقت استانبول، پرواز دوم به مقصد ابوجا صورت میگرفت. در نهایت ساعت ده شب روز شنبه، 19 مهر، حرکت کردیم به سمت فرودگاه امام خمینی (ره) یا همان IKA...
ادامه دارد...