دنیای سرگرمی انیمه...؟ ??
دنیای سرگرمی انیمه...؟ ??
خواندن ۱۹ دقیقه·۲ سال پیش

انیمه انتقام جویان یا توکیو ریونجرز??

تاکه‌میچی هاناگاکی (Takemichi Hanagaki) پسر 26 ساله بیکاری است که تمام زندگی‌اش را به عنوان فردی بی‌عرضه و ترسو سپری کرده و تا جایی که به یاد دارد، به خاطر گناهان مرتکب‌نشده مدام از دیگران عذرخواهی کرده و حتی توسط کودکان نیز مسخره می‌شود. او روزی در گزارش خبری ناگواری متوجه می‌شود که تنها دوست‌دختری که در دوران طلایی مدرسه‌اش، سال دوم راهنمایی داشته، به همراه برادرش توسط باند تبهکاری به نام «توکیو مانجی» کشته شده است. او شوکه و درمانده در ایستگاه مترو، توسط فرد ناشناسی به جلوی قطار هل داده می‌شود. در لحظه برخورد قطار با تاکه‌میچی، او ناگهان به 12 سال قبل زمانی که با شور و انرژی به مدرسه راهنمایی می‌رفت، بازمی‌گردد.

او در این سفر زمانی، با برادر کوچکتر هیناتا تاچیبانا (Hinata Tachibana) دوست دختر سابقش، ملاقات می‌کند و به او می‌گوید که آن‌ها 12 سال دیگر کشته می‌شوند و او باید از خواهرش مراقبت کند. تاکه‌میچی با برادر هیناتا که نائوتو تاچیبانا (Naoto Tachibana) نام دارد، دست می‌دهد و ناگهان به زمان حال برمی‌گردد. اما این‌بار نائوتو به دیدار او می‌آید و او متوجه می‌شود که آن‌ها هنوز نمرده‌اند و او می‌تواند با تغییر گذشته، آینده را نیز عوض کند. به همین علت او با نائوتو که حالا پلیس شده است، همکاری می‌کند و به گذشته بازمی‌گردد تا به گنگ توکیو مانجی بپیوندد و آینده را تغییر دهد.

ایده اولیه: انتخابی هوشمندانه
نقد و بررسی انیمه انتقام جویان توکیو
نقد و بررسی انیمه انتقام جویان توکیو
داستان انیمه انتقام جویان توکیو از ایده بسیار جذابی برخوردار است که آن هم بهره‌گیری از فضای گانگستری بوسوزوکو (Bōsōzoku) و ترکیب آن با تم سفر در زمان است. بوسوزوکوها گروه‌هایی از نوجوانان یاغی و غیرقابل‌کنترل ژاپنی هستند که به طور غیرمنتظره‌ای از سازماندهی یکپارچه و محکمی برخوردارند و گروه‌های قوی‌تر آن، حتی پیوندهایی با یاکوزاها (مافیای ژاپن) ایجاد می‌کنند که به معضلی برای جامعه ژاپن و پلیس تبدیل می‌شوند.

بوسوزوکو که معنای واقعی آن «غیرقابل‌کنترل» است از خرده فرهنگ‌های ژاپنی هستند که در دهه 50 میلادی شروع به شکل‌گیری کردند و در دهه 80 به اوج خود رسیدند. این گروه‌های سرکش، طیفی از نوجوانان بالای 12 سال تا حتی بالای 20 سال را تشکیل می‌دهند که به واسطه یونیفرم‌های خفن، مدل موهای غیرعادی و رنگ‌شده و موتورسیکلت‌های غول‌پیکر و عجیب‌وغریبشان شناخته می‌شوند.

خرده فرهنگ بوسوزوکو، سوژه محبوب بسیاری از انیمه‌ها، همچون انیمه Great Teacher Onizuka، Kyō Kara Ore Wa!!، YuYu Hakusho و Mob Psycho 100 است و خوراک ژانر شونن محسوب می‌شود؛ زیرا مملو از نوجوانان پرانرژی و جوگیری است که نمی‌دانند به جز خشونت با چه روشی می‌توانند انرژی خود را تخلیه کنند و معمولا با روحیه سرزنده و پاکی به این گروه‌ها می‌پیوندند، اما درنهایت گاهاً به سرنوشت‌های نافرجامی کشیده می‌شوند که آن‌ها را در جرم و جنایت‌های بزرگ گرفتار می‌سازد.

از آن‌جایی که بخشی از وظیفه ژانر شونن، تخلیه هیجانات این دسته از نوجوانان و نشان دادن راه درست زندگی به آن‌ها با ارائه درس‌های اخلاقی نهفته در داستان است، تمرکز کامل ژانر شونن روی این خرده فرهنگ، بسیار لازم و حیاتی می‌نماید؛ چیزی که پیش از انیمه انتقام جویان توکیو، در هیچ انیمه‌ای به این اندازه به عمق معضل بوسوزوکوها پرداخته نشده و بیشتر آن‌ها شیفته استایل خنده‌دار و رفاقت‌های احمقانه و درعین حال دوست‌داشتنی آن‌ها بودند. می‌توان گفت که شاید تنها انیمه موب سایکو 100 توانست اشاره‌هایی به حماقت‌ها و خطرات گنگ‌های نوجوانِ تازه به دوران رسیده‌ داشته باشد، اما این امر در انیمه انتقام جویان توکیو با عمق بیشتری مورد توجه قرار می‌گیرد که حائز اهمیت است.

واقع‌گرایی: عنصری سست و دست و پا شکسته
نقد و بررسی انیمه انتقام جویان توکیو
انیمه Tokyo Revengers
انیمه Tokyo Revengers در داستان‌پردازی، جدا از سفرهای زمانی که تخیلی محسوب می‌شوند، تلاش زیادی در پرداخت واقع‌گرایانه و باورپذیر فضای گانگستری آن داشته است. اما با این وجود، این انیمه از برخی جزییات کوچک اما مهم به آسانی عبور کرده که باعث شده است پرسش‌های اساسی را در ذهن مخاطب به وجود آورد. به عنوان مثال، به نظر می‌رسد که شخصیت‌های داستان، هیچ پدر و مادری ندارند که نگران حال بچه‌هایشان باشند. این حقیقت که تاکه‌میچی از هر نبرد، به سختی جان سالم به در می‌برد و با چهره‌ای کبود و خونین به خانه برمی‌گردد، آیا مایه نگرانی خانواده‌اش نمی‌شود؟

در سایر انیمه‌ها ما معمولا شاهد چند نمای هرچند کوچک از وضعیت خانواده برخی شخصیت‌ها هستیم، یا به تدریج می‌فهمیم که آیا حداقل شخصیت اصلی، والدینی دارد یا آن‌ها را از دست داده است. نمونه بارز این کمبود را می‌توانیم در انیمه دکتر استون (Dr. Stone) نیز به وضوح مشاهده کنیم؛ درحالی که حتی در آن انیمه هم حداقل با ناپدری سنکو (قهرمان داستان) تاحدود زیادی آشنا می‌شویم و دلیل عدم حضور آن در داستان توجیه می‌شود. اما آیا تا به حال فکر کرده‌اید که چرا تاکه‌میچی در 26 سالگی تنها زندگی می‌کند و آیا در 14 سالگی نیز همان شرایط را دارد؟ بنابراین پرداخت به این مساله بسیار به پختگی، عمق و باورپذیری داستان می‌افزاید و نپرداختن به آن از جدیت داستان می‌کاهد و آن را کم‌مایه و سطحی جلوه می‌دهد.

عنصر زمان: اسبی رام نشدنی
نقد و بررسی انیمه انتقام جویان توکیو
انیمه Tokyo Revengers
انیمه Tokyo Revengers فقط به مضامین گنگستری خود اکتفا نمی‌کند و آن را با پیچیدگی‌های روایی حاصل از بازی با زمان ترکیب می‌کند. چیزی که به حق، هیجان و معماهای داستان را افزایش می‌دهد و باعث جذب مخاطبان بسیار و شاید برخی از علاقه‌مندان به تئوری‌های زمان می‌شود. اما در این زمینه نویسنده داستان، خود را درگیر درست یا غلط بودن تئوری‌های زمان در داستانش نمی‌کند و تنها از آن به عنوان عاملی محرک برای ایجاد تعلیق و کنجکاوی در مخاطب بهره می‌گیرد. بنابراین می‌توان دید که در این انیمه توجه چندانی به واقع‌گرایانه و منطقی نگه داشتن تئوری مهم «اثر پروانه‌ای» نمی‌شود.

«اثر پروانه‌ای» تئوری‌ای است که بیان می‌دارد هر اتفاق کوچک و نامحسوسی در گذشته (در حد بال زدن یک پروانه) به تغییرات بزرگی در آینده منجر می‌شود. زیرا که این اتفاقات بسیار کوچک، به مرور زمان روی هم جمع شده و بریکدیگر تاثیراتی می‌گذارند که در آینده شما را به چیزی که هستید، تبدیل می‌کند. چیزی که البته به سختی در انیمه‌های درخشانی همچون Steins;Gate و Erased رعایت می‌شود، اما این امر در انیمه انتقام جویان توکیو به سطح پایین‌تری تنزل می‌یابد که بیشتر به اسبابِ بازی نویسنده برای ایجاد هیجان تبدیل شده است.

همان‌طور که این انیمه در طول 24 قسمت که دو آرک مانگا از 5 آرک را اقتباس کرده است، توضیحات زیادی درباره این‌که این سفر زمانی چطور کار می‌کند، نمی‌دهد. بنابراین حفره‌های داستانی بسیار و از آن بدتر، تناقضاتی در همین ابتدای داستان به وجود می‌آید؛ به عنوان مثال، طبق گفته نائوتو تاچیبانا، بدن تاکه‌میچی، زمانی که به گذشته سفر می‌کند، در زمان حال به خواب فرو می‌رود. اما زمانی که تاکه‌میچی از گذشته به زمان حال بازمی‌گردد، خود را در وسط مکانی در حال انجام کاری روزمره می‌یابد، در حالی که تغییراتی در ظاهر و هویت او ایجاد شده است. پرسش اصلی این‌جا است که مگر بدن او نباید از خواب بیدار شود؟ چه بلایی سر نائوتو و بدن خوابیده تاکه‌میچی آمده است؟ بحث آن است که بدن انسان نمی‌تواند همزمان در دو زمان و مکان متفاوت باشد و این یکی از حقایق پایه فیزیک است که در این انیمه رعایت نشده. بنابراین زمانی که تاکه‌میچی به گذشته سفر می‌کند، باید بدن او در زمان حال ناپدید شود، در غیر این صورت تناقضات فعلی به وجود می‌آیند.

شاید در تحلیل شخصیت‌های انیمه انتقام جویان توکیو، شخصیت هیناتا تاچیبانا آخرین شخصیتی باشد که بخواهید درباره‌اش بخوانید و ترجیح بدهید بیشتر درباره مایکی و دراکن بدانید. همین امر نشان می‌دهد که این انیمه کارش را در این زمینه درست انجام نداده است.

چه باور کنید چه نه، شخصیت هیناتا یکی از محوری‌ترین شخصیت‌ها در این انیمه محسوب می‌شود تا جایی که تاکه‌میچی، تمام زندگی‌اش را برای نجات این شخصیت به خطر انداخته است. این امر انتظاری را در مخاطب ایجاد می‌کند که هیناتا تاچیبانا باید دارای شخصیت منحصربه‌فردی باشد که ارزش چنین ریسکی را داشته باشد. اما هرچه به جلو پیش می‌رویم، بیشتر به بی‌اهمیت بودن چنین شخصیتی پی می‌بریم و بیشتر او را به عنوان یک شخصیت فرعیِ نه‌چندان‌مهم می‌شناسیم؛ به طوری که یادمان می‌رود هدف اصلی تاکه‌میچی نجات او است.

با وجود اهمیتی که هیناتا باید در انیمه داشته باشد، او کاملا خارج از گود ایستاده است و در هیچ‌یک از رویدادهای مهم داستان حضور تاثیرگذاری ندارد. حضور او تنها پس از اتمام هر نبرد و زمانی است که تاکه‌میچی قصد دارد با برادر او دیدار کند (و نه حتی با خود او) تا به زمان حال بازگردد! که ناگهان سروکله او پیدا می‌شود تا به ما یادآوری کند چنین شخصیتی حداقل وجود دارد و جز عاشق تاکه‌میچی بودن، کار دیگری ندارد. به نظر می‌رسد که این شخصیت، تنها مهره‌ای است تا جنبه رومنس داستان را تامین کند که این امر نه تنها توانایی ضعیف شخصیت‌های زن داستان را می‌رساند، بلکه از نظر داستانی، هدف و انگیزه اصلی پروتاگونیست داستان را کم‌رنگ نشان می‌دهد.

همچنین این حقیقت که تاکه‌میچی به زمان حال باز می‌گردد و خود را در هویت دیگری می‌یابد، بدون آن‌که خاطره‌ای از رویدادهای 12 سال میانی داشته باشد، باعث تغییر رفتار در هویت جدیدش در زمان حال می‌شود که تا این‌جای کار همه چیز تاحدی قابل باور است. اما این تغییر رفتار ذره‌ای اطرافیان جدیدش را شوکه نمی‌کند و این امر زمانی مسئله‌دار می‌شود که تاکه‌میچی در قسمت‌های آخر این فصل، زمانی که به یکی از سردسته‌های گنگ توکیو مانجی تبدیل شده است، به زمان حال بازمی‌گردد؛ درحالی که شخصیت بی‌تجربه خود را نیز با خود آورده است و از گذشته‌اش خبر ندارد.

او با همین شرایط به جمع زیردستان خود می‌پیوندد و کسی به تغییر رفتار او به عنوان یک رهبر شک نمی‌کند، به خصوص زمانی که او به سادگی فریب دروغ آشکار کیساکی را می‌خورد! این یعنی تاکه‌میچی احتمالا تمام این مدت هیچ رشد شخصیتی نکرده و هنوز به همان شکل بی‌تجربه و ساده‌اش نزد اطرافیانش شناخته می‌شود. اما چگونه ممکن است شخصی به این بی‌تجربگی به یکی از رهبران بزرگ توکیو مانجی تبدیل شود؟ اگر بخواهیم تمام این‌ها را به خاطر کمک دوستانش فرض کنیم، مایه تاسف و ناامیدی است، زیرا که به باورپذیری و اهمیت شخصیت اصلی به عنوان یک فرد مهم در انیمه شونن لطمه وارد می‌شود.

اگرچه حفره داستانی دیگری که بیان می‌کند «چرا تاکه‌میچی برای سفر کردن در زمان باید فقط دست نائوتو را بگیرد؟» در ادامه داستان و در مانگا به آن پاسخ داده می‌شود، اما با این حال مسئله زمان در این انیمه چیزی است که نباید زیاد فکرتان را درگیرش کنید، چون به نظر می‌رسد که کِن واکویی خالق مانگای آن نیز تلاش زیادی برای منطقی جلوه دادن آن نکرده و این امر به وضوح مایه سرخوردگی علاقه‌مندان ژانر علمی-تخیلی و سفر در زمان شده است.

شخصیت منفی: تتا کیساکی آنتاگونیستی بی‌نظیر

نقد و بررسی انیمه انتقام جویان توکیو
انیمه Tokyo Revengers – تتا کیساکی (Tetta Kisaki)
یکی از نقاط قوت انیمه Tokyo Revengers، خلق آنتاگونیستی است که به زیبایی نوشته شده. تتا کیساکی (Tetta Kisaki)، کسی است که به صورت غیرمستقیم دیگران را کنترل می‌کند و بسیار انسان خونسرد و غیرقابل‌پیش‌بینی است. این شخصیت یکی از ترسناک‌ترین و پرنفوذترین ویلن‌ها در میان انیمه‌های متاخر است که نه قدرت ماورایی خاصی دارد و نه مستقیما دستش را به خون آلوده می‌کند، بلکه میزان کنترل و نفوذی که روی دیگران دارد، او را منحصربه‌فرد می‌سازد. این شخصیت نمونه بارزی از انسان‌های ترسناک دنیای واقعی است که هم شخصیت او را باورپذیر کرده و هم به خوبی با جهان گانگستری انیمه هماهنگ است. کسی که برخی از شخصیت‌های داستان تلاش زیادی می‌کنند تا ذات واقعی‌اش را آشکار سازند، اما مدرک کافی علیه او ندارند.

این شخصیت به نوعی من را به یاد شخصیت ماکیشیما شوگو در انیمه «سایکو پس» انداخت. اگرچه هنوز راه طولانی دارد تا به پای شخصیت ماکشیما شوگو برسد، اما قابلیت بسیار بالایی دارد که با پرداخت بیشتر جزییات شخصیت او و علاقیاتش یا با فراهم کردن یک گذشته دراماتیک مناسب، می‌توان به شکوه و عظمت چنین شخصیتی افزود. جالب‌تر از همه آن است که چیزی که بیش از همه در تاثیرگذاری و اهمیت این شخصیت نقش داشته، نه در تماشای مستقیم اعمال و رفتار کیساکی در گذشته، بلکه از مشاهده نتایج وحشتناک حاصل از تمام اعمال کوچک او در آینده است و همچنین میزان ترس و ناتوانی شخصیت‌های فرعی قدرتمند این انیمه در مقابل او که فوق‌العاده‌اش می‌نماید.

شخصیت‌های فرعی: پرداختی جذاب و به‌یادماندنی

نقد و بررسی انیمه انتقام جویان توکیو
انیمه توکیو ریونجرز
بدون‌شک مهم‌ترین عامل محبوبیت انیمه Tokyo Revengers، وجود شخصیت‌های فرعی مایکی (Manjirō Sano/ Mikey)، دراکن (Ken Ryūgūji/ Draken)، باجی و حتی کازوتورا است. شخصیت‌هایی که هم گذشته دراماتیک زیبایی دارند و هم رابطه عمیق و در عین حال احمقانه و دوست‌داشتنی آن‌ها، روح متفاوتی به این انیمه بخشیده است. شخصیت مایکی، شخصیتی است که هم روحیات کودکانه، بامزه و سرخودی دارد و هم به عنوان یک رهبر، بسیار مسئولیت‌پذیر، قدرتمند و مهربان است. درعین حال، برخی تصمیمات احساسی‌اش او را به بهترین هدف تتا کیساکی تبدیل کرده که این امر، غم خاصی (از نوع خوب) به انیمه ‌بخشیده است.

از طرفی دیگر، شخصیت دراکن را داریم که شخصیت باتجربه، قابل اتکاء و قدرتمندی است و تصمیماتش هم بسیار واقع‌گرایانه و منطقی‌تر هستند. رابطه او و مایکی نیز رابطه برادری قدرتمندی را می‌سازد که به وضوح تماشاگر را شیفته خود ساخته. جا دارد از شخصیت اصلی این انیمه تقدیری کنیم که حضورش چاشنی طنزی است که رابطه میان مایکی و دراکن را زیباتر ساخته (البته این لطفی به حال شخصیت خودش نمی‌کند!).

اما اگر بخواهیم نگاه منصفانه‌تری داشته باشیم، باید بگوییم عدم باورپذیری در بخشی از اتفاقات تخیلی داستان، در بسیاری از انیمه‌های شونن درخشان نیز تا حدی به چشم می‌خورد. بنابراین اگر با ارفاق، کمی از این مسئله چشم‌پوشی کنیم، می‌بینیم که حداقل کن واکویی از این عنصر به خوبی برای ایجاد کشش و کنجکاوی در مخاطب استفاده کرده است، تا جایی که باعث می‌شود پس از اتمام هر قسمت بخواهید به سرعت به سراغ قسمت بعدی بروید. این مسئله همچنین حس تعلیق بسیاری نیز در نبردهای این انیمه ایجاد می‌کند که با وجود دانستن آینده، نمی‌دانید چگونه قرار است به وقوع بپیوندد. به همین علت تماشای چگونگی روی دادن اتفاقات در نبردهای داستان برای خود من نیز، هم غیرقابل پیش‌بینی و هم بسیار لذت‌بخش بود و این امر دلیل محبوبیت این انیمه را تا حدودی توجیه می‌کند.

دومین عاملی که باعث تعجب مخاطب می‌شود، آن است که چرا هیچ پلیس توانمندی وجود ندارد تا تلاش کند جلوی درگیری چندین بچه مدرسه‌ای چاقو به دست را بگیرد؟ به عنوان مثال، نبرد گروه توکیو مانجی با گروه موبیوس (Moebius) را در نظر بگیرید، آن هم زمانی که تاکه‌میچی سعی داشت تا دِراکن (Draken) زخمی شده را به بیمارستان برساند. اما با توجه به نبرد پرسروصدایی که درگرفته است، شما هیچ نیروی پلیس یا مردمان کنجکاوی را نمی‌بینید که سعی داشته باشند کسی را برای کمک خبر کنند و دو بچه‌ی زخمی را از وسط خیابان جمع کنند. تنها در انتهای نبرد والهالا است که می‌بینیم هر دو گروه از ترس پلیس جایگاهشان را ترک می‌کنند، اما آن هم زمانی است که همه چیز تمام شده و حضور پلیس یا عدم حضورش چندان کمکی به ماجرا نمی‌کند.

این جزییات کوچک معمولا در انیمه‌هایی با داستان‌پردازی غنی و باکیفیت تا حدود زیادی رعایت می‌شوند و به محض این‌که چنین پرسش‌هایی در ذهن مخاطب به وجود آیند، با چند نمای مختصر به آن‌ها پاسخ داده می‌شود. اما در این انیمه هیچ تلاشی برای رفع این پرسش‌ها انجام نمی‌شود.

شخصیت‌پردازی انیمه انتقام جویان توکیو
شخصیت اصلی: بی‌عرضه و نامرئی

نقد و بررسی انیمه توکیو ریونجرز
انیمه توکیو ریونجرز – تاکه‌میچی هاناگاکی (Takemichi Hanagaki)
بزرگ ترین نقطه ضعف انیمه انتقام جویان توکیو، شخصیت‌پردازی خود پروتاگونیست داستان، یعنی تاکه‌میچی است. اگرچه انتخاب یک شخصیت بدون داشتن توانایی خاص و حتی بدون داشتن هوش کافی، انتخاب بدی نیست! اتفاقا برعکس، این شخصیت هم بسیار باورپذیر است و هم حس همذات‌پنداری بسیاری را در مخاطب ایجاد می‌کند. سرافکندگی و ناامیدی از زندگی بیهوده‌اش که انگیزه‌ای برای تبدیل شدن او به فردی بهتر و تاثیرگذارتر می‌شود، از درس‌های اخلاقی بسیار باارزش این انیمه به عنوان یک انیمه شونن است؛ زیرا تبدیل شدن فردی از نقطه صفر به یک قهرمان، نشان می‌دهد که اگر هیچ توانایی نداشته و انسان ترسویی باشید، اگر اراده کافی داشته باشید، می‌توانید خود را تغییر دهید و به فرد بهتری تبدیل شوید. چیزی که تماشای انیمه را به مراتب لذت‌بخش‌تر و تاثیرگذارتر می‌نماید.

در کنار مایکی و دراکن، ما بسیاری از رهبران جذاب و رمزآلودی را تنها در باند توکیو مانجی داریم که از میان آن‌ها با باجی آشنا شده و با گذشته زیبا، شخصیت بااراده، فداکار و راسخش، همچنین با مهربانی بی‌حد و اندازه‌اش نسبت به مایکی و کازوتورا و درنهایت سرنوشت باشکوه و تراژیک او، اشک ریختیم. بنابراین می‌توان تصور کرد که آشنایی با هریک از دیگر شخصیت‌ها که در آینده با آن‌ها روبه‌رو خواهیم شد، چقدر می‌تواند هیجان‌انگیز باشد. شخصیت کازوتورا نیز با وجود این‌که در ابتدا بسیار عجیب و ترسناک می‌نمود، در نهایت به فهم و درک زیبایی رسید که نحوه رشد او در نبرد والهالا از فردی انتقام‌جو به فردی پشیمان و ناراحت، بسیار شیرین و دلگرم‌کننده بود که پیام اخلاقی زیبایی را نیز در خود جای داده است.

به طور کلی می‌توان گفت کن واکویی، در نوشتن و پرداخت شخصیت‌های اصلی و محوری، کم کاری زیادی داشته و گویا تمرکزش را مدام از انگیزه اصلی پروتاگونیست داستان از دست می‌دهد و زمان زیادی را به پرداخت شخصیت‌های فرعی گذاشته است. شاید اگر انگیزه اصلی پروتاگونیست منحصرا نجات خود باند توکیو مانجی بود، بسیاری از این کمبودها قابل توجیه و باورپذیرتر می‌شد. بنابراین امید است کن واکویی در ادامه داستان در بهبود کیفیت این دو شخصیت، تلاش کند. اما به زیبایی قابل مشاهده است که او چگونه تجربیات گذشته‌اش در یکی از گروه‌های بوسوزوکو، احساسات و همچنین درس‌های اخلاقی‌اش را در خلال شخصیت‌های فرعی بیان کرده و در این زمینه موفق بوده است.

در نبرد والهالا، تاکه‌میچی می‌توانست در حدِ توان خود، دست به یکی دیگر از شجاعت‌های نادرش بزند، به عنوان مثال می‌توانست به راحتی زمانی که کازوتورا (Kazutora Hanemiya) در شرف فرو کردن خنجرش در پهلوی باجی بود، بدن خودش را سپر بلای باجی کرده تا تصادفا خنجر در شکم تاکه‌میچی فرو رود. یا حداقل آن دیالوگ شاهکاری را که تاکه‌میچی در حین جان دادن باجی، به مایکی می‌گوید و او را از کشتن کازوتورا باز می‌دارد، پیش از خنجر زدن کازوتورا به باجی، به کازوتورا بیان می‌کرد و او را از کشتن باجی منصرف می‌کرد.

اما او این کارها را نکرد و با وجود این‌که تنها چندسانت با باجی فاصله داشت، به طرز احمقانه‌ای حتی متوجه حضور کازوتورا در کنارش و خنجر زدن او به باجی نشد! زیرا هدف نویسنده آن بود تا درهرصورت به نتیجه دلخواهش که کشتن باجی بود، برسد. او نتوانست با مدیریت درست وقایع و حتی چیدمان درست شخصیت‌ها در صحنه، همزمان از لطمه وارد شدن به رشد شخصیتی تاکه‌میچی جلوگیری کند و ناتوانی او در نجات باجی را تاحدودی باورپذیرتر نشان دهد؛ در نتیجه، او را احمق جلوه داده است.

به همین ترتیب، شخصیت تاکه‌میچی تا انتهای این فصل از انیمه، درحال گریه ‌و زاری باقی می‌ماند و رشد قابل توجهی ندارد که مخاطب را به تماشای او علاقه‌مند کند. درحالی که برعکس مخاطب را به ستوه می‌آورد. او حتی تلاشی برای یادگیری حداقل فنون مبارزه نمی‌کند و عملکرد قابل‌قبولی در لحظات چالش‌برانگیز داستان ندارد. او در اکثر سکانس‌ها نیز تنها نام شخصیت‌ها را صدا می‌زند و از جایش ذره‌ای تکان نمی‌خورد! بنابراین این شخصیت تقریبا حضوری نامرئی دارد و در مقایسه با دیگر شخصیت‌های فرعی، نه تنها جذابیتی به داستان نمی‌بخشد، بلکه حتی از آن کاسته است

پویانمایی و موسیقی انیمه Tokyo Revengers
نقد و بررسی انیمه انتقام جویان توکیو
نقد و بررسی انیمه انتقام جویان توکیو
پویانمایی ضعیف و غیرقابل‌تحمل، ناگوارترین اتفاقی است که برای یک انیمه شونن با چنین قابلیتی می‌تواند رخ دهد. چیزی که تمام کاستی‌ها و نقاط ضعف داستانی انیمه را با شدتی چندبرابر به رخ شما می‌کشد. این انیمه که توسط استودیو Liden Films و به کارگردانی کویچی هاتسومی ساخته شده است، حتی در صحنه‌های نبرد هم با متحرک‌سازی خشک موها و حرکات تیکه‌تیکه شخصیت‌ها، شما را ناگهان از بحر داستان به بیرون پرت کرده و با اعتماد به نفس، متوجه اوج فضاحت خود می‌کند.

مورد بعدی، سبک بصری آن است که باز هم به باورپذیری داستان لطمه می‌زند. کافی است شما طراحی شخصیت تاکه‌میچی 26 ساله را با تاکه‌میچی 14 ساله مقایسه کنید و ببینید که تاکه‌میچی 14 ساله حتی از نسخه 26 ساله‌اش بزرگ‌تر به نظر می‌رسد. این امر برای دیگر شخصیت‌های داستان هم صادق است. شما می‌بینید که آن‌ها با گذشت 12 سال، هیچ تغییری در فرم صورتشان ایجاد نمی‌شود؛ جز آن که مدل و رنگ موی آن‌ها تغییر می‌کند. برای درک بهتر این موضوع می‌توانید به انیمه ناروتو یا وایولت اورگاردن بنگرید که چگونه با رشد تدریجی شخصیت‌ها، اندازه چشم‌ها نسبت به صورت، و قد و هیکل شخصیت‌ها تغییر می‌کنند؛ گویی واقعا بزرگ شده باشند. به هیچ عنوان ممکن نیست که تناسبات صورت و هیکل شما در 26 سالگی مشابه دوران راهنمایی‌تان باشد که شاید حتی به بلوغ کامل نیز نرسیده باشید. به خصوص اگر پسر باشید!

اما موسیقی متن این انیمه به جز چند ترک محدود، از عملکرد خوبی برخوردار است و به خوبی با فضاهای پرتنش، رازآلود و تراژیک داستان هماهنگ می‌شود. موسیقی متن این انیمه توسط هیروآکی تسوتسومی (Hiroaki Tsutsumi) ساخته شده است؛ کسی که به واسطه آهنگ‌سازی برای انیمه‌های جوجوتسو کایسن و دکتر استون (Dr. Stone) شناخته می‌شود. از میان آهنگ‌هایی که او برای این انیمه ساخته، موسیقی تم اصلی و ملودی جان‌سوز و به یادماندنی «I Escaped» از زیبایی و اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار هستند. این انیمه همچنین اوپنینگ و اندینگی عالی دارد و نام آن‌ها به ترتیب «Cry Baby» و «Koko de Iki o Shite» است. اوپنینگ این انیمه توسط گروه پاپ Official Hige Dandism و اندینگ آن توسط خواننده ژاپنی eill به زیبایی خوانده شده‌اند.

انیمه Tokyo Revengers از منظر کلی
نقد و بررسی انیمه انتقام جویان توکیو
انیمه Tokyo Revengers
انیمه Tokyo Revengers به طور خلاصه، دارای یک ایده داستانی خوب، اوج و فرودهای دراماتیک بسیار، پیچیدگی، تعلیق و رازورمزهای بسیار درگیرکننده و هیجان‌انگیز، آنتاگونیست و شخصیت‌های فرعی به‌یادماندنی، موسیقی زیبا و پایانی هوشمندانه است. اما از طرفی دیگر این انیمه از نقاط ضعف بزرگی همچون تناقضات و حفره‌های داستانی بسیار، پروتاگونیستی ناتوان و انگیزه ضعیف او، پویانمایی به شدت ضعیف و واقع‌گرایی نصفه-نیمه‌ای زجر می‌کشد که مخاطبان باتجربه را از درگیری بیشتر با داستان سرخورده می‌سازد. بنابراین جای تعجب نیست که بسیاری این انیمه را پس می‌زنند و بسیاری دیگر از آن لذت می‌برند.

به طور کلی می‌توان گفت که این انیمه به نوبه خود در ایجاد کشش و هیجان در مخاطب، عملکرد بسیار خوبی دارد و همین امر کافی است تا آن را نسبت به دیگر انیمه‌های فصلی کسل‌کننده برجسته سازد و هیاهوی زیادی به پا کند. اما با توجه به نقاط ضعف بسیارش نمی‌تواند با سایر انیمه‌های برجسته در ژانر شونن رقابت کند و جایگاه بالایی به دست آورد. مگر آن‌که در آینده شاهد پرداخت واقع‌گرایانه‌تر و منطقی‌تری برای ادامه داستان و رشد زیبایی برای شخصیت اصلی باشیم. اما با توجه به ضعف استودیو سازنده و کارگردان این انیمه در پویانمایی و کارگردانی، جا دارد که از همین حالا پیشنهاد خواندن مانگا را به طرفداران این انیمه بدهیم، زیرا با کیفیت بهتر تصویرسازی مانگا، می‌توانید لذت بیشتری از داستان هیجان‌انگیزش ببرید.




انیمه
دنیای سرگرمی انیمه با ما آشنا شوید?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید