مایکی از کودکی تحت مراقبت و راهنمایی پدربزرگش بود که استاد هنرهای رزمی او نیز بود. در نتیجه، او تحت آموزشهای سخت رزمی قرار گرفت و به یک نابغه تبدیل شد. او با پدربزرگ و برادرش در دوجوی متعلق به پدربزرگش زندگی میکرد.
در حوالی دوران مدرسه ابتدایی، اما سانو آمد تا با خانواده سانو زندگی کند. در آن زمان بود که او لقب «مایکی» را گرفت تا خواهرش احساس بهتری نسبت به نام خارجی خود داشته باشد. در نهایت یک پیوند خواهر و برادری جدایی ناپذیر بین آنها شکل گرفت.
در کلاس پنجم، مایکی اولین بار زمانی با دراکن ملاقات کرد که دراکن به او گفت که بچههای بزرگتر به او دستور دادهاند که مایکی را نزد آنها ببرد تا کتکش بزنند. مایکی از همان زمان به دراکن علاقهمند شد و موافقت کرد که با بچههای بزرگتر ملاقات کند. پس از ملاقات با آنها، مایکی بلافاصله یک ضربه به صورت رهبر گروه زد و چندین دندان او را شکست. سپس مایکی بیتعارف از دراکن دعوت کرد تا با هم معاشرت کنند، که دومی با خوشحالی پذیرفت.
در سال اول راهنمایی، مایکی به همراه چند تن از دوستان او تصمیم گرفتند تا باندی را تشکیل دهند و نام آن را باند توکیو مانجی گذاشتند.