با اصرار میگفتم میخوام برم رشته انسانی میخوام حقوق بخونم و وکیل بشم،خانواده ها همونجور که هممون میدونیم مخالف رشته انسانی و هنر هستن اونا معتقدن فقط رشته ریاضی یا علوم تجربی خوبه همه خانواده ها اعتقاد دارن بچه هاشون باید دکتر مهندس بشن اما من از ریاضی متنفر بودم علوم تجربی هم دوست نداشتم..خلاصه رفتم انسانی اما خب با وجود نمرات خوبی که داشتم فقط دیپلم گرفتم و دیگه ادامه ندادم نمیدونم چرا!شاید چون اعتقاد داشتم تو این مملکت درس خوندن بی فایدس..
رفتم سرکار تجربه خوبی بود یادمه وقتی برای طب کار رفتم خانمی که ازم نوار قلب میگرفت گفت وقتی مزه پول بره زیر زبونت دیگه دنبال درس نمیری و درست میگفت..چندتا شغل عوض کردم و این وسطا نامزدیم بهم خورد روحیه بدی داشتم به توصیه یک دوست(البته اگه بشه اسمشو بذاری دوست)رفتم ناخن کاری یاد گرفتم قرار بود باهم کار راه بندازیم اما بهم رکب زد منم تجربه خیلی درخشانی تو انتخاب آدما و اعتماد کردن داشتم🙁
دوباره رفتم سرکار اینبار محیط بهتری بود تجربیات بهتر و تنها بدی که در من شکل گرفت اعتماد نکردن بود حتی اگر انسان خوبی سر راهم قرار میگرفت دیگه نمیتونستم اعتماد کنم..وقتی که تصمیم گرفتم با رویاهای بلند بالا خیاطی یاد بگیرم دیسک کمر گرفتم و هنوزم آموزشم کامل نشده..
من خودم رو گم کردم از سردرگمی خسته شدم باید چیکار کنم...؟کاش میفهمیدم چی میخوام و چی درسته..😞