Muhtasham bir yıl
Muhtasham bir yıl
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

مرا بغل می کنی دوباره؟!


راستش تمام یک ماه گذشته خودم را برای شغل رویاییم آماده کرده بودم، فکر می کردم قرار است از اینجا بروم، در یک محیط کاری بهتر قرار بگیرم، حقوق سر وقت بگیرم، امنیت شغلی داشته باشم، پرستیژ اجتماعی داشته باشم، چند ساعت زودتر خانه باشم، به خانواده ام بیشتر سر بزنم، بجای خستگی یا حوصله در آشپزخانه مشغول آشپزی شوم، وقت کافی برای خودم داشته باشم، وقت کنم باشگاه بروم، خرید بروم، پارک بروم و حتی مادر شوم ... هزارتا کار دیگر که به واسطه شغل فعلیم وقت و انرژی برای آنها ندارم را انجام دهم و از بقیه زندگیم بدون دغدغه لذت ببرم، ولی از آنجایی که این دنیا قرار نیست همه چیز به کام آدم باشد با یک کارنامه قرمز تمام رویاهایم در کسری از ثانیه پودر و خاکستر شد... حالا من مانده ام و بقایای شخصی که بی هدف و بی انگیزه در پی راهی برای برون رفت از این حالت است... ولی نمی دانم از کجا شروع کنم. دوست دارم برگردم به 20 سالگیم رشته ی دیگری تحصیل کنم، نوع دیگری رشد کنم، شخصیت فردیم را به شکل دیگری رشد دهم ولی واقعیت این است من یک فرد 39 ساله ام، 39 ساله ای که هنوز نتوانسته خودش را پیدا کند، هنوز برای رشد کردن دارد به این در و آن در می زند ولی همچنان اندر خم یک کوچه است... کاش می توانستم خودم را پیدا کنم، کاش می توانستم از این منِ منفعل رها شوم و جوری که دوست دارم زندگی کنم، وقتی می بینم دوستان و هم سن و سالهایم در زندگیشان تثبیت شده اند بعضیها حتی نوه دارند در حالی که من حتی نمی توانم تصمیم بگیرم برای بچه دار شدن حس بدی نسبت به خودم پیدا میکنم... کاش اینقدر پرفکشنیز و کمال طلب نبودم. کاش مثل همه ی دخترهای دور و اطرافم من هم به کم قانع می شدم، درس نمی خواندم، شاغل نمی شدم، زودتر ازدواج می کردم، زودتر بچه دار می شدم و ... ولی می دانم این ای کاش ها هیچ سودی ندارد و من باید از پیله ام بزنم بیرون و زندگی را جور دیگری تجربه کنم. تا همین چند وقت پیش فکر میکردم خدا سفت بغلم کرده ولی حالا من هیچ امیدی ندارم و نمی دانم چطور از این رخوتی که مرا گرفته رها شوم... می توانی دوباره بغل کنی این بنده ی هیچ و پوچت را؟ می توانی ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ را برایم ترجمه کنی؟!

امنیت شغلیزندگی رویاییمادر شدندهه شصت
روز نوشت های همان کارمند ساده...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید