کمیل امینی
کمیل امینی
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

انسان و خوشبختی

🔹مشکل انسان اینه که هر وقت دچار درد و رنج میشه
میگه چرا من؟
چرا باید این اتفاق بیوفته؟

🔸اما هر وقت خوشحال میشه و یک اتفاق خوبی براش میوفته نمیگه چرا؟
چرا باید این اتفاق خوب برام بیوفته؟
نمیگه چرا انقدر شانسم خوبه؟

🔹دلیل این پرسش از خود و همچنین نپرسیدن از خود، اینه که انسان بنا رو روی خوشبختی میزاره. یعنی پیش فرض، خوشبخت شدن و اتفاقات خوشایند افتادنه.

🔸و با همین تفکر میزان تاب آوری کمی در برابر رنج های گریزناپذیر مثل مرگ،فقدان و... داره.

🔹به نظرم همونطور که انسان به شکلی طبیعی از درد و رنج فرار میکنه، از لذت هم فرار میکنه. یعنی با داشتن پیشفرض خوشبخت شدن، توجه کمتری به لذت های به ظاهر کوچیکی که در زندگیش داره میکنه. کمتر قدردان اون لذت هاست چرا که واسش عادیه و فرض بر اینه که باید وجود داشته باشن.

🔸من فکر میکنم آگاه بودن به این مسئله میتونه منجر به توجه بیشتر به لذت ها و همچنین تلاش برای آزادی و عدالت بشه. وقتی به لذت ها و داشته هامون بیشتر توجه کنیم و بعد ببینیم انسانهایی هستند که برامون محدودیت ایجاد میکنند و امکان تجربه کردن لذت رو از ما سلب میکنند، تلاش میکنیم تا باهاشون مبارزه کنیم.

🔹کالیگولا (یکی از شخصیت های نمایشنامه کالیگولا اثر آلبر کامو) به پوچی رسیده بود و سعی داشت با زور و کشتار انسان های دیگه رو به پوچی برسونه. رسیدن به پوچی حقیقتی بود که کالیگولا بهش رسید اما اشتباه اون این بود که سعی داشت با نفی کردن انسان علیه پوچی مبارزه کنه. نفرت، جبران نفرت نمیکنه و نفی انسان زندگی کالیگولا رو بهتر نمیکرد.

🔻در آخر میخوام با پرسیدن سوالی، این متن رو به پایان برسونم:

وقتی بفهمیم دنیا مزخرفه، چرا باید بزاریم انسانها مزخرف ترش کنن؟

انسانتاب آوریخوشبختیدردآرتور شوپنهاور
سیر محتوایی خاصی ندارم، من هستم و افکارم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید