
میخواهی کمک کنی یا در حال کمک کردن دیده شوی؟
میخواهی تبریک بگویی یا در حال تبریک گفتن دیده شوی؟
میخواهی هدیه بدهی یا در حال هدیه دادن دیده شوی؟
ارزش های جمعی بر سر ارزش های فردی میکوبند، فرد ارزش ندارد، سلیقه، علاقه و هر آنچه که در تضاد با ارزش های جمع باشد، نادیده گرفته میشود.
ممکن است بگویید مگر پایبندی به ارزش های جمعی، لزوما به معنی بی اهمیت بودن ارزش های فردی است؟ پاسخ خیر است. شما میتوانید پایبند به ارزش های جمعی باشید ولی ارزش های فردی هم حفظ کنید و نادیده نگیرید.
اما چیزی که بنده میبینم بر خلاف این است. ارزش های جمعی در حال از بین بردن ارزش های فردی هستند، انگار یادمان رفته است که مثلا هدیه دادن یک روشی برای ابراز علاقه و محبت است و نه رفتاری که بقیه هم انجام میدهند. یعنی بیشتر از اینکه بخواهیم ابراز محبت و علاقه کنیم، میترسیم که از دید جامعه و دیگران انسان بدی تلقی شویم که به دوستش هدیه نمیدهد.
بیایید روراست باشیم، محرک کدام است؟ ابراز محبت یا ترس از انسان بد بودن نزد جامعه؟
یا همین استوری های تبریک در اینستاگرام؛ تقریبا هشت سال پیش که استوری های تبریک را میدیدم، با خود میگفتم «یعنی چی؟ خب بهش پیام بده یا زنگ بزن، استوری چرا میزاری»، بعد به این نتیجه رسیدم که میخواهد ابراز محبت خود را به اشتراک بگذارد و دیگران را هم سهیم کند.
ذهنم درگیر نبود تا زمانی که همین نتیجه گیری خودم را زیر سوال بردم، با خود گفتم: «واقعا میخواد دیگران رو در شادی خودش سهیم کنه؟». پس از مشاهده زوج هایی که در خانه مانند تام و جری هستند ولی در فضای مجازی شیرین و فرهاد، به این نتیجه رسیدم که محرک آنها انسان خوبی تلقی شدن نزد دیگران است. وقتی محرک شما "انسان خوبی تلقی شدن توسط دیگران" باشد، دیگر مهم نیست که همدیگر را دوست بدارید یا نه، مهم این است که به دیگران نشان دهید عاشق هستید و خیلی زندگی خوبی دارید ولو اینکه از هم متنفر باشید.
یا مناسبت ها؛ انگار یادمان رفته است که یک روزی را ما انسانها انتخاب کردهایم که ابراز علاقه خود را، وسیع و گسترده تر کنیم تا با ارزش تر تلقی بشود. مشکل آن جاست که این ارزش جمعی (مناسبت)، تنها محرک ما برای ابراز محبت میشود. به بیان دیگر، تمام روز های سال را بیخیال میشویم و یادمان میرود که یک کسی است که دوستش داریم و فلان، و در مناسبت ها تازه یادمان میآید که باید ابراز محبت کنیم. برداشت من از این موضوع این است که ابراز محبت ما فقط به هدف "انسان خوبی تلقی شدن نزد دیگری" است. یعنی «چون بقیه کادو میدن یا محبت میکنن پس منم باید بکنم دیگه».
سوالی مهم: آیا عاشق هستید یا فقط میخواهید عاشق دیده شوید؟
یا تعارفات؛ اصلا تعارف چیست؟ تعارف یعنی دروغ در کردار و گفتار به هدف تایید اجتماعی. شخص از درون نمیخواهد فلانی در خانه اش حضور داشته باشد اما به او میگوید: «حالا شبم میموندید»، از درون نمیخواهد غذایش را تقسیم کند چون بسیار گرسنه است، اما به او میگوید: «بیا تو هم بخور من سیرم تنهایی نمیتونم تمومش کنم»، از درون از فلانی متنفر است و نمیخواهد سر به تنش باشد اما به او میگوید: «خیلی خوشحال شدم از دیدنتون، ایشالله سالی پر از موفقیت و شادی داشته باشید، شام هم بمونید لطفا، یه املت دور هم میزنیم» و هزاران مثالی دیگر که خودتان خیلی خوب و بهتر از من میدانید ...
پیامد های همچین رویکردی بی اعتمادی است. من نمیدانم شخص من را دوست دارد یا میخواهد مناسبت را به جا بیاورد، فقط میخواهد انسان خوبی دیده شود یا واقعا به من ابراز علاقه میکند، اینکه از من تعریف میکند، صادقانه است یا صرفا از روی عادات فرهنگی است و ....
مهربانی، صداقت، وفاداری و ... ، به این خاطر خوب است که مقبولیت اجتماعی به همراه دارد و نه بهتر کردنِ تجربه زیسته؛ پس انسانها سعی میکنند نقاب مهربانی بزنند و نقش بازی کنند به این خاطر که طرد نشوند.
نقش بازی کردن باعث میشود فرد دچار بحران هویتی شود و نداند که کیست و چه میخواهد. همچنین حس میکند زندگی اش متعلق به خودش نیست و صرفا یک ماشین است که در جهت تایید اجتماع حرکت میکند.
در آخر باید بگویم که حرف من این نیست که ارزش های جمعی از بین بروند، حرف من این است که ارزش های جمعی، ارزش های فردی را نابود نکنند، یادمان نرود که این ارزش های فردی بودند که ارزش های جمعی را شکل دادند و محرک ما، فقط منحصر به ارزش های جمعی نشود.
به عنوان موجودی اجتماعی طبیعی است که به نیاز های اجتماعی اهمیت بدهیم. میشود هم واقعا عاشق بود و هم خواستار عاشق دیده شدن بود، هم کمک کرد و هم کمک کننده دیده شد. مرز باریکی بین این دو است و معمولا خودِ شخص باید از خودش سوال بپرسد و در تلاش برای پاسخ بفهمد که محرک او فقط ارزش های جمعی هست یا خیر.