ویرگول
ورودثبت نام
vovdotnon
vovdotnon
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

یه پسر بچه معلول...!

هر چی دوست دارم بنویسم ؟ ... نمیشه که ... زشته ...زشت نیست از اون حرفا بنویسم ؟ ... از همون حرفای زشت ... از عشق یه معلول به یه دختر روانشناس که تو کوچشون بود ...تو کوچه ما ... کوچمون یه روانشناس داره که نگو ... تحه روانشناسه ... از اونایی که آدم به هر بهانه حتی وقتی نیازی به روانشناس هم نداره دلش میخواد بره پیشش ... روانیم کرده ... روانی مریض ... فکر نکنین من هیزم ... نه به چش اولادی می بینمش ... به جان پسرم پریسا ... همیشه تسبیج تو دستم ، سرم تو جا نمازه ... خدایا توبه ... پناه می برم به خودت از شر شیطان خوار چسده ... !؟

تا حالا دیدین یه روانشناس شما رو روانی کنه ؟ ... مارو که تا تهش کرد بی انصاف ... الانم سوزش گرفتم ... فدای سرش ... سرم فداش ... من یه تار موی گنده این روانشناسو به دکتر متخصص قلب نمیدم ... عاشق موی گندشم ... من میدونم اون منو نمیخواد ... من میدونم اون منو میفروشه ... اما منننتتنتن دلللللللم پپپپپپر می کشه برای یه لحظه دیدنسشششش ... تحقیرم می کنه ... قهوه ایم می کنه ... اما دفعه اولم که نیست از این حرفا میشنفم ... عادیه برام ... کم کم این تحقیرها داره برام لذت میشه ... فکر کنم دارم مریض جنسی هم میشم ... قبلا فقط جسمی بود ... شدیدتر شده انگار ... ای خـــــٍـــــــــــــــــدا ...! ... شایدم خیلی زن ذلیلم !؟

امروز روز جهانیه معلولینه ... همه به این بهانه یه چیزی می نویسن ... منم از روانشناس کوچمون می نویسم که بی ربط هم نیست بالاخره معلولین هم عاشق میشن دیگه ... همیشه که نباید از مناسب سازی نوشت یا مسکن و اشتغال ... اینا دیگه کلیشه شده ... سالهاس که میشنویم و سالهای دیگه هم قراره بشنویم ... بابا مگه تصویب قانون معلولین و درست کردن کوچه و خیابون این همه نوشتن و گفتن داره ؟ ده ساله که میگن ... به اسرائیل اینقدر گفته بودیم از فلسطین رفته بود ...

بگذریم ...‌بریم سر داستان عشقی ... داستان عشق این دو تا مث عشق های تاریخی شده ... همه شنیدن ... هر کی میشنوه طاقت نمیاره... گریه می کنه ... حالش بد میشه ... منم طاقت ندارم دیگه ... میخوامش... طاقت ندارم ... میخوام ببرمش... ببرمش اون پشت ... پشت میز ... میز کافه ... حرف بزنیم ... بگم با من دوس میشی ؟ درسته پا ندارم اما پول که دارم ... می برمت کنسرت علیش مست ... هایپ هایپ کنه... شهر بازی می برمت ... اخه میدونی برام ارزش داری ... نه نه نه ... دارم با خودم حرف میزنم باز ... نه ... من کجام... چرا صدای گریه می شنوم... یه بچه داره گریه می کنه ... همه جا داره تغییر می کنه ... ترسناکه... فکر کنم دارم کابوس می بینم...!

معلولدلارپلنگ صورتیگربه سگقانون جامع معلولین
یه گرافیست بی نام و نشون !؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید