انگار داستانهای عجیب قوم عجیبتر پایانی ندارد.
زمانی پیرمردی از خدایش خواست که نسل او را برکت دهد و محل گزینش پیامبران و برگزیدگان و وارثان جهان قرار دهد. پیرمردی که بیش از 80 سال از عمرش می گذشت و هنوز فرزندی نداشت و تنها زنش هاجر عقیم بود. این شروع عجیب داستان عجیب دیگری در زندگی مرد بود. داستانی که داشت دنیا را تا ابد تغییر می داد.
خدایش شیند و اسماعیل را از کنیز زنش به او بخشید. اما این آغاز ماجراست. پسرش که نماد اجابت دعایش و عینیت برتری خداپرستی تا ابد بود شش ماهه که شد دستور رسید او را به بیابانی خشک ببر. طفل و مادرش را بگذار و برگرد. همه کسانی که پدر داستانهای عجیب آفرینش را می شناسند می دانند که او حتی به تردید فکر هم نکرد. طفل تشنه بود. هاجر هراسان به دنبال سراب می دوید. زمزم جوشید و بکه آباد شد.
اما داستان پیرمرد هنوز ادامه داشت و عجیب تر می شد. بعد از سالها خدایش از او خواست به سرکشی طفل و زنش برود. طفلی که اکنون نوجوانی بود. اسماعیل . او را که دید شاد شد. طفل زنده بود و آرزو محقق و قطره دعایش در دریای رحمت خداوند داشت به همان مروارید دردانه تبدیل می شد. خواب دید. ارزویت، آینده و بقایت، نسل و ذریه ات را قربانی کن. پیرمرد تردید نکرد. اسماعیل همراهی کرد. خدا از او پذیرفت و فرزند زنده ماند. پس از فرزند اول، زن عقیمش نیز فرزندی آورد. از او نیز صاحب نسلی مبارک گردید.
دو پسر. یکی بزرگتر یکی کوچکتر. دو نسل هر دو مبارک. خداوند دعای پیرمرد را مستجاب کرده بود.
صدها سال پس از آن پدران و فرزندان از پی یکدیگر می آمدند و کم کم سایه سوالی بر دیوار اذهان رنگ میگرفت؟ کدام یک؟ کدام نسل؟ کدام فرزند ؟
سوالاتی که با کدام شروع می شوند بدون در نظر گرفتن پاسخ، اختلاف می آفرینند یا حداقل می توانند اختلاف بیافرینند. اختلاف شد. عمیق و عمیق تر و قدیمی.
اینک بعد از گذشت هزاران سال همه فهمیده اند که کدام یک اما هنوز عده ای اندک نمی توانند بپذیرند که اسماعیل. خداوند اسماعیل را از پیرمرد پذیرفت اما هزاران پسر دیگر پس از او قربانی شدند. همه دیده اند که دردانه های بی مانند خداوند، در نسل اسماعیل بودند و اکنون گروهی اسماعیل را کنیز زاده مطرود می دانند و برادر کوچکترش را نسل برگزیده.
اسماعیل دیگری امروز 10 دی 1403 در تهران و در مهمانی تهران قربانی شد. قربانی کنندگان همانهایی هستند که در پاسخ به همه کدام های تاریخ منافع خود را به جای حقیقت دیدند و متوهمند که قوم برگزیده اند و مالک سرزمین برگزیده و ارباب سایر حیوانات دو پا. همانهایی که چهل سال در بیابان سرگشته جهالت و نافرمانی و منفعت طلبی خود بودند و صدها سال است پاسخ همه کدام های عالم را وارونه میدهند.
اسماعیل هنیه در تهران ترور شد. به 170 نفری از خانواده اش پیوست که به گفته خودش در چند ماه قبل از آن قربانی شده بودند. تاوان این را داد که در 10 ماه گذشته اش داشت به دنیا نشان می داد که کدام نسل و جرمش این بود که نامش اسماعیل بود.