امید
امید
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

روزهایی که هم تند و هم کند می گذرند.

این روزهای بلند بهاری و روزهای کسالت بار و خستگی آور و کشدار قرنطینه خیلی سریع می گذرند. حس دوگانه ایست. وقتی از تقویم می پرسی امروز را 7 فروردین می بینی که تعجب آور است اما وقتی لحظات خانه نشینی را که از ساعت می پرسی کشدار و خسته کننده و کسالت بار. این دوگانگی حس عجیبی دارد. شاید این تعریف به بطالت گذراندن است. روزهای که سریع اما کسالت بار می گذرند.

با دستور رئیس جمهور محدودیت های سنگین تری وضع می شود. قرنطینه شهرها و بستن جاده ها و تعطیلی ادارات. کمی دیر نیست؟ نمی دانم. چه فرقی می کند.

دیروز بعد از روزها در خانه نشینی دوربین جدیدم را برداشتم و کمی از خانه رانندگی کردم تا چند تصویر بهاری بگیرم. انگیزه داشتم اما دل و دماغ نه. حاصلش شد تعدادی عکس که برخی را برایتان گذاشته ام. خیابانها و شهر حالت عجیبیست. دوست دارم چند نفر عکاس آماتور مانند خودم را پیدا کنم تا در این روزها بتوانیم از تجربیات و معلومات و علایقمان بیشتر صحبت کنیم. باید لذت بخش باشد.

جلد دوم مجموعه آثار افلاطون را که پیش از قرنطینه از خانه رضا برداشته بودم تمام کردم. فکر میکنم بهتر است مرور دوباره ای داشته باشم. به دن برآون نیز فکر می کنم. داستان امید و افرا اولین داستانم در ویرگول بیشتر از 50 خواننده داشته و این برایم لذت بخش است. خوشحالم که ویرگول را پیدا کردم.

ارتباط چندانی با همکلاسان دانشگاه ندارم و بحثهایی که دارند و یا طرز فکرشان نیز چندان برای جالب نیست که به گروه سربزنم. چند هزاری پیام ناخوانده وجود دارد. امیدوارم همه سلامت باشند. همین روزها حالهایشان را خواهم پرسید.

اخبار می گوید ویروس با سرعت و شدت هرچه بیشتر از سر و کول غرب و شرق بالا می رود آن هم به صورت نمایی و تنها ماییم که خطی وار افزایش آبرومندانه در مبتلایان و قربانیان داریم. سیل هم که دیگر دارد سین هشتم سفره های هفت سین نوروز ایرانیان می شود. در خبرها آمده بود دونفر بر اثر سیل جان باختند. کجا؟ در قم !!!

دیروز به چند داروخانه نیز برای خرید ماسک سر زدم. دستکش که تامین شد اما انگار ملخ های خوزستان و سیستان ماسک های تهران را نیز خورده اند. هر چه ماسک در خانه داشتیم برای دختر کوچک خواهرم فرستادم که گویی مبتلاست و خیلی سرفه می کند.

این روزها زمان بیشتری را پای تلوزیون می گذرانم. بهانه ایست برای دورهمی. پدر سالار و پایتخت را با مادرم تماشا می کنم. لحظات خوبیست.

سعی می کنم تحلیل های منطقی و مثبتی در برای بورس در سایتم داشته باشم. بازار روزهای خوبی را سپری می کنم اما هنوز زیان اسفند جبران نشده است. معاملات در برخی گروهها سرد و بی رمق است.

روزهای خاکستری را با هوای بینظیر بهاری اینگونه سپری می کنم. می دانم که این روزها ادامه خواهند داشت حتی اگر یکی دو هفته دیگر بگویند خطر رفع شده و بحران گذشته است اما اینگونه که از شواهد پیداست تا ماهها باید زندگی محتاطانه قرنطینه وار را ادامه داد.

اینهم عکسهایی که قولشان را داده بودم.

این ایده عکاسی از گلهای خیلی کوچک بین علف ها را در کارهای کسی دیده ام .
این ایده عکاسی از گلهای خیلی کوچک بین علف ها را در کارهای کسی دیده ام .






قرنطینهکروناوحید رنجبریو.ر.امید
امید هستم. مهندسی در دانشکده ادبیات. تحلیلگری در جهان تحلیل رونده و یکی با ذهن عددی جایی که همه در حال توصیفند. آقای همه چیزدان و عکاس لحظات در کلمات. امید هستم. شاید شما کمی به من نیاز داشته باشید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید