ما انسانها خود را برترین موجودات روی زمین می دانیم. این تلقی ناشی از توانایی خارق العاده تفکر در ما و امکان ساخت ابزار است که ما را در رسیدن به اهدافمان کمک می کند.
بله این درست است ما حیواناتی منحصر به فرد هستیم، حیواناتی ناطق و یا متفکر و یا با هر صفت دیگری که در فلسفه و روانشناسی و .. به عنوان عامل تمایز انسان و دیگر موجودات می شنویم. اما دقت کنید، این تجربه ای به قدمت بشریت است که ما هر اندازه توانا و متفاوت باشیم اما باز حیواناتی هستیم مانند سایر حیوانات و از این جهت شباهت های زیادی با سایر موجودات داریم. قوانین قهری و پر قدرت طبیعت در مورد حیوانات ما را نیز در بر می گیرند. روش های زندگی ما بدون در نظر گرفتن این حیوانیت نمی توانند ما را راضی کنند و به اهدافمان برسانند.
در این میان برخی مکاتب که بیشتر تحت تاثیر ادیان و یا اخلاق ماورایی یا تعلیمات اساطیری هستند دو بعد را برای انسان تلقی و اهمیت و توجه بیشتر را به بعد غیرمادیِ نامحسوس می دهند و حیوانیت انسان را پست شمرده و تحقیر می کنند. نمی خواهم به نقد این مکاتب بپردازم اما همه این مکاتب با شدت و ضعف به حیوانیت انسان اعتراف دارند. آنها پذیرفته اند که ما نیز حیوانیم. البته آنها در سایه اهمیتی که به بعد ماورایی می دهند و تضادی که برای این دو وجه انسان قائلند، در تلاش برای سرکوب حیوانیت انسان هستند. به این خاطر نظام اخلاقی و عملی خاصی را برای سرکوب و کنترل غرایز و نیازهای جسمانی و حیوانی انسان طراحی کرده و موفقیت و عزت را در آن، سرکوب هر چه بیشتر بعد حیوانی می دانند.
اما تجربه بشر و جوامع کنونی این را به وضوح نشان می دهد که تلاش برای محو، کنترل و یا سرکوب حیوانیت انسان کاملا شکست خورده است. نقض حیوانیت انسان در حقیقت نقض غرض است. انسان در حقیقت گونه خاصی از حیواناتی است که روی سیاره زمین زندگی می کنند. علومی که از این حیث به انسان نگاه می کنند مدقن، پیش رونده و سنجیده شده در طول بشریت هستند. نیاز به غذا، لذت جویی، عمر محدود، دوره های رشدی، مرگ و نیستی، عمل به غریزه و ... در انسان نیز مانند سایر حیوانات وجود دارد.
هر روش، طریقت و یا تفکری که به هر طریق این گونه حیوانی را برای حیوان بودنش محدود ساخته است مورد پذیرش انسان قرار نگرفته و یا در صورتی که با فشار جبر، سنت و ساختار مجبور به پذیرش ظاهری آن باشد به آن عمل نمی کند.
توجه به این نکته می تواند تحلیل درستی از جوامع بشری و همچنین قوانین حاکم بر آن به دست دهد. با این تعریف جوامع انسانی نیز مانند سایر اجتماعات حیوانی قوانین مشابهی خواهند داشت. انتخاب طبیعی که مهمترین نیروی طبیعت در تغییر اجتماعات حیوانی است، در جامعه انسانی نیز عینا درست و موثر می باشد. طبق این اصل، طبیعت همواره گونه ها و افرادی را در جوامع انتخاب می کند که سازگاری بیشتری با محیط داشته و دارای خصوصیاتی هستند که موفقیت بیشتری در کسب منابع محدود دارند.
می خواهم بسیاری از موضوعات جوامع انسانی را با قانون انتخاب طبیعی شرح دهم. این موضوع را در نوشته بعد دنبال خواهیم کرد